به گزارش سرویس فرهنگ و هنر ساعدنیوز، سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی (11 دی 1285 – 27 شهریور 1367) متخلص به شهریار، شاعر بود که به زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی شعر سروده است. شهریار در سرودن گونههای دگرسان شعر مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی چیرهدست بود. اما بیشتر از دیگر گونهها در غزل شهره بود و از جمله غزلهای معروف او میتوان به «علی ای همای رحمت» و «خان ننه» و «حیدر بابایه سلام» «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابیطالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ و فردوسی[2] داشته است.
از زندگانیام گله دارد جوانیام
شرمندهٔ جوانی از این زندگانیام
دور از کنار مادر و یاران مهربان
زال زمانه کُشت به نامهربانیام
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیام
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
داده نوید زندگی جاودانیام
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژدهٔ جرس کاروانیام
یک شب کمند گیسوی ابریشمین بتاب
ای ماه اگر ز چاه به در میکشانیام
گوش زمین به نالهٔ من نیست آشنا
من طایر شکستهپر آسمانیام
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بیهمزبانیام
ای لالهٔ بهار جوانی که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیام
گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود
برخاستی که بر سر آتش نشانیام
در خواب زندهام که تو میخوانیام به خویش
بیداریام مباد که دیگر نرانیام
شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیام
این شعر، حاکی از غم و ناامیدی جوانی است که نسبت به زندگانیاش احساس گله و شکایت دارد. او از دوری مادر و دوستانش مینالد و به یاد صحبتهای یاران رفتهاش دل تنگ است. عشق و آرزوی زندگی جاودانی او را میسوزاند. او خود را همچون یوسفی در چاه غم میبیند و از ماه میخواهد که او را از این تاریکی رهایی دهد. در این میان، احساس تنهایی و بیکسی او را آزار میدهد و به یاد داغهای گذشته، از گذر زمان و بیرحمی آن گله میکند. در نهایت، او را از تب و تاب در خواب و بیداریهایش میگذراند و خود را شمعی میداند که در آتش سوزان درونش میسوزد. این شعر نشاندهنده درد و غم عمیق جوانی است که در جستجوی عشق و آرامش است.