اشعار عاشقانه/ دیوان شمس: قسمت 4 - ای یوسفِ خوش نامِ ما ، خوش می روی بر بامِ ما/ متن صوتی و معنی اشعار + تصویر نسخهی خطی
به گزارش سرویس فرهنگ و هنر ساعد نیوز، تا نام شمس تبریزی به گوشمان میخورد، بیدرنگ به یاد مولانا میافتیم. ماجرای شمس و مولانا و دوستی عمیقشان را خیلیها میدانند. کتاب دیوان شمس تبریزی دربردارنده غزلیات جلال الدین محمد بلخی است که به پاسداشت آشناییاش با شمس آن را چنین نام نهاده.
مولانا جلال الدین محمد بلخی متولد سال 604 هجری قمری در بلخ است. پدرش به بهاءالدین ولد و سلطانالعلما معروف و از عارفان بزرگ صوفیه بود. آوازه مولانا و اشعارش از مرزهای ایران فراتر رفته و اکنون شعرهای او به زبانهای مختلف ترجمه و حتی تدریس میشوند. ترجمه اشعار مولانا که در دوردست با نام «رومی» او را میشناسند، از پرفروشترین و پرطرفدارترین آثار و خودش محبوبترین شاعر غیرآمریکایی است.
آثار مولانا اکثراً به زبان فارسی هستند اما او در سرودن اشعارش از زبانهای عربی، ترکی و یونانی نیز بهره برده است. او مجموعه غزلیاتش را دیوان شمس تبریزی نامگذاری کرده است. اما دوستدارانش که دل خوشی هم از شمس نداشتند به این غزلنامه «دیوان کبیر» میگفتند. در ادامه اندکی از شمس خواهیم گفت.
محمد بن علی بن ملک داد از صوفیان نامی قرن هفتم و ملقب به شمس تبریزی است. او را بیشتر به خاطر دوستی معروفش با مولانا میشناسند. رابطهای بس نزدیک که مولانا دیوان غزلهایش را کلیات شمس نام نهاد. شمس از نوجوانی خلق و خوی عرفانی داشت و پارسامسلک بود. در سنین جوانی به عرفان گرایید و خیلی زود از اساتیدش پیشی گرفت. شمس روح پرتلاطمی داشت که باعث میشد نتواند در یک جا منزل گزیند و مدام در سفر به قصد یادگیری و طلب معرفت بود. او به درجهای از عرفان رسیده بود که اگر کسی رفتارهایش را به سخره میگرفت ناراحت نمیشد و اگر به کسی تعلیم میداد از او دستمزد نمیخواست.
به هنگام پیری شمس در پی فردی بود که آموختههای زندگی 60 سالهاش را در اختیار او بگذارد. پس از مدتی به قونیه سفر کرد. آنجا مولانا را دید و دانست که شخصی لایقتر از او برای انتقال دانش زندگیاش پیدا نخواهد شد. مریدان مولانا البته دل خوشی از شمس نداشتند. زمانی که او در سال 642 هجری قمری برای اولین بار به قونیه رفت تا مولانا را ملاقات کند پیروان مولانا به دشمنیاش برخاستند. او از قونیه رفت و یک سال بعد دوباره به آنجا بازگشت و دوباره با رفتارهای خصمانه دنبالهروهای مولانا مجبور شد از آنجا برود. دوری از شمس مولانا را چنان دلآزرده و اندوهگین میکرد که برای عارف غایب شعر میسرایید. شمس در نهایت دو سال بعد دوباره به قونیه آمد و دو سالی را آنجا سپری کرد. پس از مدتی برای همیشه از قونیه رفت و ناپدید شد. از سرنوشت او چیز دیگری در دسترس نیست.
خوانش شعر
شرح و تفسیر بیت یکم
ای معشوقی که نام و آوازه ای نیک داری ، وجودِ ما را به تسخیر درآورده ای . و جام هستی کاذب ما را در هم شکسته ای و دام های تعیّنات و هویّاتِ موهوم ما را از هم پاره کرده ای . و منِ حقیقی ما را از این دام ها که از تار و پودِ خیالاتِ یاوه تنیده شده رهانیده ای . [ این غزل قافیه ای یکسان ندارد بلکه مانند قالب مثنوی ، هر بیت آن قافیه ای جداگانه دارد . ولی ردیف یکسان آن یعنی لفظ «ما» ، وحدت آهنگین غزل را حفظ کرده است . ]
یوسف خوش نام = ظاهراََ اشاره است به شمس تبریزی ، چنانکه در غزل 1439 می فرماید :
منم یعقوب و او یوسف که چشمم روشن از بویش / اگر چه اصل این بو را نمی دانم نمی دانم
خوش نام = کسی که نامش زیباست ، کسی که به نیک بودن آوازه یافته است .
رفتن بر بام = تعبیری است از سلطه و چیرگی . یعنی آن معشوق بر هستی عاشق چیره آمده است .
جام = در اینجا نماد هستی کاذب و شخصیت دروغین آدمی است .
دام = از نمادهای پُر تکرار مثنوی و غزلیات است که بر معانی گوناگون دلالت دارد .
شرح و تفسیر بیت دوم
ای معشوقی که وجود ما را روشن کرده ای ، و ای که مایه شادمانی حقیقی ما هستی . و ای دولت و سعادت پیروز ما ، از آتش محبّت خود جوششی به حالت شوریدگی ما بگذار تا انگور ما به شراب تبدیل گردد . [ مادام که آتش محبّت معشوق در جان عاشق اثر نگذارد ، او به کمال لایق خود نرسد . چنانکه تا انگور در خمرۀ شراب به جوش نیاید به شراب ناب بدل نگردد . ]
سُور = مجلس شادمانی ، مسیح (ع) ملکوت آسمان ها را به جشن عروسی تشبیه کرده است (انجیل متی ، باب 22 ، آیه 1 ت 11) . این تعبیر در اینجا تداعی می شود .
دولت منصور = سعادت و اقبال پیروز ، شاید هم به شکوه و سعادت حسین بن منصور حلّاج در وصال به حق اشارت داشته باشد . عارف عاشقی که در سال 309 هجری شهید عشق و عقیده اش شد .
شرح و تفسیر بیت سوم
ای که دلِ ما را به محبّت برده ای و مقصود و منظور ما هستی ، ای معشوقی که قبله و معبود ما شده ای . در چوب تیرۀ وجودِ ما آتش عشق افکنده ای . اینک دودِ برخاسته از وجودمان را تماشا کن . یعنی به آثاری که عشق در ما پدید می آورد عنایت فرما .
عود = درختی است خوشبو در هندوستان که چوب آن را می سوزانند برای بوی خوش آن ، در اینجا مراد مطلق چوب است .
نظّاره کن در دود ما = در آثار سوختن ما از آتش عشق نظر بیفکن ، نظّاره بدون تشدید به معنی نظارت بر کارها و با تشدید در زبان عرب وارد شده است به معنی تماشاگران .
دُود = جسمی تیره رنگ و بخار مانند همچون ابر که از سوختن اجسام به هوا بلند می شود . امّا در زبان مولانا از جمله نمادهایی است که دلالت های گوناگون دارد .
شرح و تفسیر بیت چهارم
ای یاور ما ، ای جوانمرد ما ، ای که دامی شده ای برای دلِ مستِ ما . از کارِ عاشقی ما کناره مگیر ، دستار و عمّامۀ ما را گروگان بگیر . یعنی ما را از هستی کاذب و مجازی خود از جمله عناوین عالِمانه و فقیهانه ای که داریم رهایی بده . چرا که همۀ این امور از مصادیق جاه و از موانع راهِ سلوک است .
عیّار = جوانمرد ، زیرک و چالاک ، در قرن دوم و سوم هجری به کسی عیّار گفته می شد که راه بر کاروانیان می بست و اموال آنان را می گرفت و به نیازمندان می داد . عیّاران از صفات جوانمردی و گذشت برخوردار بودند . عیّاران برای آزادی وطن و امنیّت مردم با حاکمان خودکامه درمی افتادند و اوج تلاش عیّاران از سده سوم تا ششم هجری بود . در اینجا نظر به معنی لفظی عیّار است و مراد از آن حضرت معشوق است .
خمّار =مست
دستار = پارچه ای که دور سر می بندند ، عمّامه ، در زبان مولانا رمز تعیّن و جایگاه ممتاز اجتماعی است که بدان نشانه شناخته می شوند
شرح و تفسیر بیت پنجم
پایِ دلِ ما در عشق حضرت معشوق درمانده و زمین گیر شده است و در راه معشوق ، دل که می دهم هیچ ، حتّی جان هم می دهم . و از آتش عشق دل ، وای بر دل ، وای بر ما . [ زیرا که نمی توانم عشق را بیان کنم و احوال شگفت انگیز خود را به گفت آرم . و اگر مراد از «گِل» وابستگی های جهان مادّی باشد . یعنی جان و دل اسیر وابستگی های دنیوی است . ]
گِل = خاکِ آمیخته به آب ، در زبان مولانا گِل و خاک نماد جنبۀ مادّی و اینجهانی انسان است . و آب نماد جان لطیف اهورایی .
نسخه خطی غزل شماره 4 در دیوان شمس