از معروف ترین کتاب شعرهای منتشر شده از شمس لنگرودی، می توان «قصیده لبخند چاک چاک»، «نت هایی برای بلبل چوبی» و «پنجاه و سه ترانه عاشقانه» را نام برد. این شاعر، آثار تحقیقی مهمی مثل تاریخ تحلیلی شعر نو در ۴ جلد را نیز در کارنامه خود دارد. همچنین سابقه بازیگری در فیلم هایی مثل «احتمال باران اسیدی» و «دوباره زندگی» را دارد. اگر به دنبال بهترین شعرهای نو کوتاه احساسی هستید این مطلب را که برگزیده ای از زیباترین عاشقانه های شمس لنگرودی است بخوانید.
درباره شمس لنگرودی
شمس لنگرودی در سال ۱۳۲۹ در خانواده ای روحانی و ادیب در محله آسید عبدالله لنگرود متولد شد. وی در دبستان کورش و دبیرستان های امیرکبیر، ملی محمدیه و خیام شهر لنگرود تحصیل کرد و در سال ۱۳۴۸ دیپلم ریاضی گرفت. علاقه پدر به شعر و کتابخوان بودن مادر سبب شد که به شعر و ادبیات علاقه مند شود و در سال ۱۳۴۶ اولین شعرش که تقلیدی از اشعار نادر نادرپور بود در هفته نامه امید ایران چاپ شد.در مهر ماه سال ۱۳۴۹ تحصیل در رشته اقتصاد را در مدرسه عالی بازرگانی رشت آغاز می کند. شمس جوان که در لنگرود مجبور به حفظ شان روحانی پدر بود، با حضور در فضای توأم با مدارا و فرهنگی رشت، جهان دیگری را تجربه می کند. در همین ایام در حالی که سخت تحت تأثیر زندگی و شعر بودلر بود در دبیرستان های رشت نیز تدریس می کرد تا در بهمن ماه سال ۱۳۵۳ توانست با درجه کارشناسی اقتصاد از مدرسه عالی بازرگانی رشت فارغ التحصیل شود.در سال ۱۳۵۴ به تهران رفت و در دبیرستان دخترانه خوارزمی مشغول به تدریس ادبیات فارسی شد ولی پس از چند ماه به دلایل سیاسی از کار اخراج شد و به رشت بازگشت. نخستین دفتر شعرش رفتار تشنگی را با هزینه شخصی در سال ۱۳۵۵ منتشر کرد. خود او معتقد است که انتشار این کتاب در واقع خداحافظی با دوره خاص فکری و زیبایی شناسی و آغازی دیگر در نوع تفکر ادبی او بوده است.در سال ۱۳۵۸ با فرزانه داوری ازدواج می کند و در همان سال از محل کارش در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تهران که دو سال در آنجا مشغول به کار بود، اخراج می شود در شهریور ۱۳۶۱ و به دنبال زندانی شدن برادر، دستگیرشده و در اوین زندانی می شود، سرانجام با تلاش های پدر و وساطت و پیگیری آیت الله حسینعلی منتظری پس از حدود ۱ سال از زندان آزاد می شودتجربه زندان تأثیر عمیقی در افکار و جهان بینی شمس لنگرودی گذاشت و تصمیم گرفت که با تمام وجود به ادبیات بپردازد.نام شمس لنگرودی پس از انتشار مجموعه های «خاکستر و بانو» و «جشن ناپیدا» در اواسط دههٔ ۱۳۶۰ مطرح شد و پس از چاپ «قصیدهٔ لبخند چاک چاک» به شهرت رسید؛ سپس ده سالی را با سکوت در شعر می گذراند و سرانجام در سال ۱۳۷۹، مجموعه شعر «نت هایی برای بلبل چوبی» را روانه بازار کتاب می کند. این شاعر در دههٔ ۱۳۸۰ سال های سکوت و کم کاری را جبران می کند؛ در این سال ها هشت مجموعه شعر از او منتشر می شود که از آن جمله است: «پنجاه وسه ترانهٔ عاشقانه»، «رسم کردن دست های تو» و «شب، نقاب عمومی است». از این میان، مجموعه شعر «۲۲ مرثیه در تیرماه» از طریق رسانه های اینترنتی منتشر شده استشمس لنگرودی در سال ۱۳۸۹ در فیلم فلامینگو شماره ۱۳ به کارگردانی حمیدرضا علیقلیان در نقش یک شاعر ظاهر شد. در سال ۱۳۹۲ در فیلم پنج تا پنج به کارگردانی تارا اوتادی همراه با رضا کیانیان بازی کرد و پس از آن در سال ۱۳۹۳ در فیلم سینمایی احتمال باران اسیدی به کارگردانی بهتاش صناعی ها مجدداً به ایفای نقش پرداختکه برای بازی در این فیلم کاندیدای دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد در نهمین جشن انجمن منتقدان سینمای ایران شددر اسفندماه ۱۳۹۳، شمس لنگرودی طی نامه کوتاهی از جشنواره شعر فجر که در آن نامزد دریافت جایزه شده بود کناره گیری کرد.
متن اشعار شمس لنگرودی
حکایت باران بی امان است
این گونه که من
دوستت می دارم
شوریده وار و پریشان
بر خزه ها و خیزاب ها
به بیراهه و راه ها تاختن
بی تاب، بی قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بی قرار است
این گونه که من دوستت می دارم
این شعرها که بوی سکوت می دهند
از غیبت لب های توست
کلمات
مثل زنجیره های خشکیده ی تابستانی
از معنا خالی شدند
و در انتظار مورچه هایند
توشه بار زمستانی شان را
در حفره ی تاریک خالی کنند
اندوهی که سرازیر می شود
در سینه ی خاموش من
می خواهم دوباره به دنیا بیایم
بیرون در، تو منتظرم بوده باشی
و بی آنکه کسی بفهمد
جای بیداری و خواب را
به رسم خودمان درآریم
به این جهان
به جستجوی کسی نیامده بودم
و از جهان
به جستجوی کسی نرفتم
خواستم
آنچه را که نمی یافتم
یافتم
آنچه را که نمی خواستم
شیرین و تلخ
لفظ های جهان را چشیدم
و سپاس گفتم
کدبانوی کور را
دلتنگی
خوشه انگور سیاه است
لگد کوبش کن
لگد کوبش کن
بگذار سر بسته بماند
مستت می کند
این اندوه
تو را به ترانه ها بخشیدم
به صدای موسیقی
به سکوت شکوفه ها
که به میوه بدل می شوند
و از دستم می چینند
تو را به ترانه ها بخشیدم
می خواهم دوباره به دنیا بیایم
بیرون در، تو منتظرم بوده باشی
و بی آنکه کسی بفهمد
جای بیداری و خواب را
به رسم خودمان درآریم
چه بود بیداری
که زندگی اش نام کرده بودند.
آفتاب عصر
رودخانه
سکوت
و ناگهان به یاد کسی می افتم
که در اعماق شادی هایم
غرق شد
متلاطم
تنها
بیکران
کاش اقیانوسی نبودم
پنجه کشان بر ساحل
دست های تو
تصمیمم بود
باید می گرفتم و
دور میشدم…
دوستت دارم
و پنهان کردن آسمان
پشت میله های قفس
آسان نیست
آن چه که پنهان می ماند خون است
خون است و عسل
که به نیش زنبوری
آشکار می شود
دوستت دارم
و نقشه ای از بهشت را می بینم
دورادور
با دو نهر از عسل
که کشان کشان
خود را به خانه من می رسانند
اندیشه مکن که بهار است و تو نرگس و سوسن نیستی
به حسرت زنده رود زنده نمی شود رود،
خاکت را زیر و رو کن
ریشه و آبی مباد که نمانده باشد،
سقفی دارد زندگی
کف نیستی ناپدید است،
به رنگ و بوی تو خود شادمان می توان بود
گنجشکان لاف می زنند:
جیک جیک جیک جیک
جیک هیچ یک شان در نیامد
تو که دور می شدی
بی آنکه تو را ببینم
در تو رها می شوم
و در کف دریا چشم می گشایم
رودم
و به غرق شدن در تو معتادم!
آنقدر به تو نزدیک بودم
که تو را ندیدم
در تاریکی خود، به تو لبخند می زنم
شکرانهٔ روزهایی
که کنار تو
راه رفته ام.