مدیر موفق کیست؟
مدیریت اساسی ترین و مهم ترین رکن موفقیت یک سازمان و مجموعه می باشد. تفاوت مدیران موفق و ناموفق در طرز فکر و نوع اقداماتی که انجام می دهند اما همه افرادی که دارای دانش مدیریت هستند ، با قرار دادن یک مدل مدیریتی متناسب با مجموع های که در آن فعالیت می کنند ،می توانند یک مدیریت موفق داشته باشند و منشاء تحولات و تغییرهای مثبت باشند. شغل شما به عنوان مدیر، انجام دادن کار نیست، بلکه کمک کردن به دیگران در انجام کارهاست. توضیح پت کریگان درباره ی مسئولیت های مدیریتی نشان می دهد که مدیران باید به کارایی و اثربخشی در فرآیندها توجه داشته باشند. کارایی یعنی انجام کارها با حداقل تلاش، هزینه یا اتلاف.کارایی به خودی خود برای تضمین موفقیت کافی نیست. باید مدیران در جهت رسیدن به اثربخشی نیز تلاش کنند. اثربخشی یعنی به انجام رساندن وظایف در جهت برآوردن اهداف سازمانی، مثل رضایت مندی مشتری و خدمات به مشتریان.
چگونه مدیر خوبی باشیم؟
مدیران همیشه تلاش می کنند بهترین خودشان باشند، دست به هر کاری می زنند تا بتوانند کارها را خوب و طبق برنامه ریزی پیش بروند. نه تنها مدیران، بلکه ما هم این کار را انجام می دهیم. هر کسی مسئولیت مدیریت کردن زندگی خودش را به دوش می کشد؛ اگر نتواند خوب آن را مدیریت کند، حتماً در آینده به مشکلات بزرگی بر می خورد. کسی که نمی تواند از مدیریت کردن زندگی خود سربلند بیرون بیاید، چه انتظاری برای مدیریت کردن کارهای دیگر دارد؟
افرادی وجود دارند که در مدیریت کردن زندگی خود خیلی ضعیف عمل می کنند اما به این معنی نیست که اصلاً نمی توانند کاری را مدیریت کنند. برای چند دقیقه بازی های کودکی خودتان را مرور کنید؛ در اکثر این بازی ها شما بدون این که خودتان متوجه شوید، از سیاست های مدیریت استفاده کرده اید. یادتان است وقتی که کاپیتان تیم فوتبال محله می شدید چه کار می کردید؟
با اکثر کسانی کسانی که صحبت کردم گفتند هر کاری می کردند تا برنده شوند، بازیکنان را با توجه به مهارتی که داشتند در پست ها می گذاشتند، ضد حمله هایی طراحی می کردند که حریف را غافلگیر می کرد و بعضی وقت ها هم کار به تقلب کردن و غیره می رسید. هر کاری که از دستشان بر می آمد و امکان انجام دادنش وجود داشت را انجام می دادند تا بهترین نتیجه را به دست آورند.
پس به طور کلی همه ما به طور کلی مدیر هستیم، اما برای این که بهتر از گذشته خود شویم، لازم است که یکسری مهارت هایی را یاد بگیریم که باعث موفقیت ما می شود، بعد از چند تعریف دیگر تکنیک هایی را یاد خواهید گرفت که شما را به یک مدیر حرفه ای تبدیل می کند.
رمز موفقیت مدیران موفق
هر کاری فوت و فن خودش را دارد، مدیریت هم ریزه کاری هایی دارد که تفاوت بین مدیران موفق با دیگران را مشخص می کند. ریزه کاری هایی که بیل گیتس، استیو جابز، وارن بافت، مارک زاکربرگ و مایکل دل(مدیر عامل و بنیان گذار شرکت کامپیوتری دل) را به مدیران موفق دنیا تبدیل کرده است.با توجه به بالا بودن مقدار رمزهای موفقیت مدیران، تلاش کرده ایم به صورت خلاصه و مفید در قاب یک مثلث، رازهای موفقیت یک مدیر را را به شما ارائه کنیم. با هم تکرار می کنم، فراموش نکنید که این ریزه کارها تنها بخشی رازهای موفقیت مدیران موفق دنیا هستند و کارهای بیشتر دیگری وجود دارد که در ادامه خواهید دید.
1.کیفیت
کیفیت در هر کاری حرف اول و آخر را می زند. افراد در قبال هزینه ای که می کنند خواستار کیفیت هستند. مثلاً وقتی می خواهند تلفن همراهی را بخرند، می روند سراغ تلفن همراهی که از کیفیت مناسبی برای برخوردار است.به دنبال گوشی می روند که برای سال ها کار کند. با این که گوشی های دیگر با کیفیت پایین تر در بازار موجود است آن ها سعی می کنند که با بودجه مورد نظر خود بهترین کیفیت را تهیه کنند. از آنجایی که مشتریان دنبال کالای با کیفیت و بهینه هستند مدیر خوب باید بتواند نیازهای آن ها را برطرف کند. او باید طوری کارها را برنامه ریزی کند که با کمترین هزینه، بیش ترین کارایی را به دست بیاورد.
2.بودجه
در مسیر مدیر موفق شدن، سدهایی وجود دارد که ممکن است سرعت ما را کم کند. یکی از این سدهای بزرگ بودجه ما برای چروژه هایمان است. محدودیت بودجه تیم توسعه دهندگان را فلج می کند و باعث می شود ایده های متحول کننده دنیا از دست بروند. اما یک مدیر خوب اول از هر چیزی بحث بودجه را مطرح نمی کند. او ایده های خوب را جمع آوری می کند بعد تلاش می کند که فرایند تولید را بهنیه تر کند. اگر هم عمل بهینه سازی غیر ممکن بود، سعی می کند که از شرکت های دیگر یا نهادهای دولیت جذب سرمایه کند. البته اکثر مدیران خوب تسلط کامل بر روی کنترل بودجه دارند که در کمتر مواردی نیاز به جذب سرمایه پیدا می کنند.
3.نتیجه
همیشه در بیوگرافی ها از نتایجی که بزرگان و ثروتمندان دنیا به دست آورده اید صحبت به میان می آید. یعنی بعد از خواندن هر زندگینامه ای افراد برای چند ثانیه مکث می کنید و به کارهایی که او انجام داده فکر می کنید و با توجه به آن ها او را قضاوت می کنید. مثلاً اگر زندگی نامه مارک زاکربرگ را بخوانید، متوجه می شوید که او یک برنامه نویس ماهر است، ایده فیس بوک را از دوستانش دزدیده است. برای ساخت فیس بوک دانشگاه را کنار گذاشته، شبکه های اینستاگرام و واتساپ را گسترش داده است، هشتمین میلیاردر جهان است و … . درنهایت، نتیجه می گیرید که او یک قهرمان است یا نه؟ مدیر خوب هم با کارهایی که انجام داده است سنجیده می شود. کسی که کارنامه درخشان تری از نتایج داشته باشد نزد دیگران عزیزتر است و از درجه بالاتری برخوردار است. درجه ای که مشخص می کند چقدر باید درآمد داشته باشد و در چه سطحی زندگی کند. به طور کلی در یک جمله افراد با کارهایی که با پایان رسانده اند قضاوت می شوند نه با کارهایی که شروع کرده اند.
ویژگی های یک مدیر خوب و موفق
زمانی که برای یک کار در مدیریت آماده می شوید، این ویژگی های یک مدیر خوب را مد نظر داشته باشید. مواردی وجود دارند که می توانند به شما کمک کنند خودتان را بهبود ببخشید و تعاملات خود را با دیگران افزایش دهید.
1. خودانگیزی
اگر مدیر از خودانگیزی برخوردار نباشد، نمی تواند به دیگران انگیزه بدهد. خودانگیزی یا به عبارتی، تواناییِ انگیزه دادن به خود و پذیرفتن وظایف، از ویژگی های شخصی یک مدیر موفق است.
۲. صداقت
کارمندان به مدیر موفق اعتماد می کنند، چون به صداقت او ایمان دارند. یک مدیر موفق از حق کارمندانش دفاع می کند، از قوانین سرپیچی نمی کند، به گفته هایش پایبند است و صداقت توشه ی راه اوست.
۳. قابلیت اعتماد
یک مدیر موفق باید قابل اعتماد باشد و رؤسا و زیردستانش بتوانند روی او حساب باز کنند.
۴. خوش بینی
آیا شما با امید، چشم به راه آینده هستید؟ نگرش خوش بینانه ی یک مدیر، روحیه ی کارمندانش را بالا می برد، الهام بخش آنهاست و باعث می شود از کاری که انجام می دهند، لذت ببرند.
۵. اعتماد به نفس
از مهم ترین خصلت هایی که یک مدیر موفق در وجود خود باید داشته باشد داشتن اعتماد به نفس بیرونی و درونی است. آن ها نیازمند اعتماد به نفس درونی هستند تا بر ذهن خودشان مسلط باشند. همچنین نیازمند اعتماد به نفس بیرونی هستند تا در سخنرانی های خود برای کارمندان و گفت و گو با مافوق ها نتایج خوبی را به ارمغان بیاورند. شما به عنوان یک مدیر موفق باید بتوانید تصمیمات خود را با اعتماد به نفس بگیرید و به دیگران نشان بدهید که قادر به تصمیم گیری های درست هستید. اعتماد به نفس شما به نفع اطرافیان شما است و ناخودآگاه به آن ها منتقل می شود. اعتماد به نفس، مهارتی نیست که یک شبه به دست بیاید، باید مدت ها روی آن کار کرد تا به حد مناسب برسد.
۶. آرامش
یک مدیر موفق در مواجهه با سختی ها ناامید نمی شود و تواناییِ آرام ماندن در شرایط بحرانی و انجام اقدامات لازم از خصوصیات چنین فردی است.
۷. انعطاف پذیری
میزان خاصی از انعطاف پذیری برای انطباق با موقعیت های مختلف، لازمه ی مقام مدیریت است. ما در زمان حال زندگی می کنیم و فکر کردن به گذشته فقط وقت تلف کردن است. مدیر الآن تلاش می کند تا نتایجش را در آینده نزدیک ببیند.شما به عنوان یک مدیر موفق باید پیوسته خود را با شرایط وفق دهید و اگر این کار را انجام ندهید، نه فقط کارفرمای شما بلکه هیچ کس از شما حمایت نخواهد کرد. کسی که در مواجعه با مسائل از خودش انعطاف پذیری نشان ندهد، حتماً منابع و سرمایه هایی که در اختیارش قرار گرفته را از دست می دهد.در حقیقت مهم نیست که دقیقاً چه نوع کاری انجام می دهید، تلاش کنید انعطاف پذیر باشید به آن معنا که توانایی وفق دادن با تغییراتی که پیوسته رخ می دهند را داشته باشید.
8. الگو بودن
انتقاد پذیر باشید، با کارمند خود صادق باشید، کارمندان تان از شما الگو می گیرند و مانند شما عمل می کنند. مطالعه کنید، هر کارمندی یک مدیر اهل مطالعه و یادگیری را بیشتر می پسندد تا کسی که بر اساس حدس و گمان و بی پایه و اساس رفتار مدیریتی از خود بروز می دهد.شوخ طبع و خوش اخلاق باشید اما جدی و محترم و برای کارمندان احترام و ارزش ویژه ای قائل شوید چرا که رفتار شما مانند آیینه ای است که هر آنچه کنید به خودتان باز می گردد.
9. انتقال فکر
مدیران قوی با تیم خود بر روی تعیین اولویت ها کار می کنند و سپس آن ها را تشویق می کنند که این اولویت ها را اجرا کنند. درواقع یک مدیر موفق اعضای تیم خود را از افکار و تصمیماتش باخبر می کند و در مواردی حتی از آن ها مشاوره می گیرد.
10. مسئولیت پذیری
یک مدیر موفق یک پاسخگوی قدرتمند است و مسئولیت اقدامات و اهداف خود را به عهده خواهد گرفت. آن ها توضیح می دهند که چرا کارها بر اساس برنامه پیش نرفته است به راه حلی نرسیده اند. از همه مهمتر اینکه این مشخصه را به تیم خود نیز انتقال می دهند و باعث می شوند که کارکنان آن ها نیز درمورد کارهای خود پاسخگو و مسئولیت پذیر باشند.
11. صبر و شکیبایی
هنر صبر و شکیبایی چیزی است که سال ها طول می کشد تا آن را تقویت کرده و در کنترل خود درآورید. مدیرانی موفق هستند که بتوانند درک عمیقی از صبر با اعضای تیم، مشتریان، فروشندگان و حتی خودشان را تمرین کنند.
12. دانش و معلومات بالا
برای ایجاد تیم موفق، یک مدیر درجه یک از این امر اطمینان دارد که در حوزه کاری خود از دانش کافی و به روز برخوردار است. به علاوه آنها همیشه سعی می کنند با مطالعه، مهارت های لازم برای ارتباطات کاری و شغلی که بخش مهمی از کار آنها را تشکیل می دهد به دست می آورند. این مهارت ها به آنها اجازه می دهد که پایه ای محکم در مدیریت و یک تیم حامی را در کنار خود داشته باشند. معلومات بیشتر یک مدیر باعث می شود که کارمندان بیشتر اعتماد کرده و در صورت نیاز از مدیر خود راهنمایی و کمک بگیرند.
13. اهل عمل و فعال
یک مدیر توانا باید قبل از هر چیز اصول و قواعد مدیریت را درک و به شکلی عملی از آنها در مدیریت سازمان استفاده کند. این نوع مدیریت باعث می شود که تصمیمات حساب شده ای گرفته شود. هر نوع دستورالعمل و راهنمایی و انتظارات، باید به شکلی شفاف به تیم انتقال داده شود. این نوع ارتباط برای ایجاد یک محیط شاد و پویا لازم است. همه کارمندان باید به روشنی از اهداف سازمان و برنامه های آینده اطلاع داشته باشند و خود را در رسیدن به این چشم انداز شریک بدانند.
14. مدیریت استرس
همه کم و بیش زمینه ایجاد استرس و از دست دادن شکیبایی را دارند اما یک مدیر سطح بالا همواره به خودش برای خویشتن داری مباهات می کند. آنها می دانند چگونه استرس خود را مدیریت کنند و به همین اندازه در مدیریت استرس تیم خود نیز مهارت دارند.تصور کنید که در یک مجموعه در هنگام روبرو شدن با یک مشکل، اول از همه مدیر دچار استرس شود و توانایی حل مسئله و مدیریت بحران را از دست بدهد!. یک مدیر موفق، راهحل گرا است و علاقه ای ندارد که روی مشکلات تمرکز کند.
15. انتظارات منطقی
یک مدیر موفق هیچ وقت قبل از توضیح ندادن انتظار خود، توقع برآورده کردن آنها را ندارد. او ابتدا شرح وظایف و کارها را توضیح می دهد و بعد از آن انتظار اجرا شدن آنها را دارد. او از هر فرد به اندازه تجربه خود توقع دارد. در عین حال یک کارمند چون به خوبی توجیه شده است می داند که چه انتظاری از او می رود و در صورت کم کاری در چه زمینه ای باید انتظار گوشزد شنیدن را داشته باشد.
16. داشتن پشتکار
یکی از ویژگی های بارز مدیران موفق داشتن پشتکار و انگیزه لازم است. آن ها خودشان را برای ساختن هر چیزی آماده می کنند و برای رسیدن به هدفی که دارند شبانه روز تلاش می کنند. در واقع حضور داشتن در گود یکی از مهم ترین علت های موفقیت یک مدیر موفق است. تلاش و تکاپو برای بدست آوردن اهداف برای آن ها شیرین و لذت بخش است و با اشتیاق در مسیرشان حرکت می کنند.
17. پرسیدن سوال و دریافت مشاوره
مدیران موفق همواره در حال پرسیدن سوال و مشاوره گرفتن از دیگران هستند. شاید این مدیران بسیار دانا و مطلع باشند ولی از درون می دانند که باید همیشه به دنبال علم و دانش و یادگیری باشند. این افراد به خودشان متعهد شده اند تا همیشه پیشرفت کنند و توانمندی های خودشان را افزایش دهند. مدیران موفق از کمک گرفتن ترسی ندارند و سعی می کنند از تمامی اطرافیان خود کمک فکری بگیرند، حتی اگر خودشان در آن زمینه متخصص باشند. آن ها ارزش دانسته های دیگران را می دانند و خودشان را بهترین تصمیم گیرنده دنیا نمی دانند.
18. سازمان دهی
باید برای اینکه یک مدیر خوب باشید، بتواید خوب سازمان دهی کنید. پی گیری پروژه ها، کارمندان و تکالیف را طوری انجام دهید که در اولویت آنچه که باید در کسب وکار اتفاق بیفتد قرار دارید.
19. سلسله مراتبِ کاری
شما باید سلسله مراتب کارتان را بشناسید و از آن پیروی کنید. حتما وظایف تان را درک کنید و بدانید گزارش کارتان را باید به چه کسی بدهید. همچنین باید از نحوه ی تأثیر سازمان بر زیردستان خود آگاهی داشته باشید.
20. داشتن مهارت سخنرانی در جمع
به عنوان مدیر موفق، شما باید بدانید چگونه به صورت عمومی صحبت کنید، کلمات خود را بیان کنید و نظراتتان را، چه در یک مصاحبه، چه در مورد خطاب به کارگران، به اختصار بیان کنید.
وظایف مدیران موفق
امروزه وظایف مدیریتی فایول عبارتند از برنامه ریزی، سازمان دهی، رهبری و کنترل. مطالعات نشان داده اند مدیرانی که این وظایف مدیریتی را به خوبی انجام می دهند، مدیران بهتری هستند. مثلاً، هر چه یک مدیرعامل زمان بیشتری را صرف برنامه ریزی کند، شرکت او سودآورتر خواهد بود.
1.برنامه ریزی
برنامه ریزی به معنای تعیین اهداف سازمانی و ابزاری برای دستیابی به آن ها است. برنامه ریزی یکی از بهترین روش های بهبود عملکرد به حساب می آید. به وسیله ی برنامه ریزی، کارکنان تشویق می شوند که بیشتر تلاش کنند، رفتار خود را در جهت دستیابی به اهداف تنظیم می کنند و به روش های بهتر برای انجام کار خود بیندیشند.
اما مهم ترین مزیت برنامه ریزی برای شرکت ها این است که آنها سودآوری بیشتر و رشد سریع تری نسبت به شرکت هایی دارند که این کار را انجام نمی دهند. برنامه ریزی مانند تکنیک های جنگی رفتار می کند، هرچقدر که در آن دقیق تر باشید احتمال پیروزی بیشتری دارید، اما چه نوع برنامه ریزی؟ برنامه ریزی درست استانداردهای مخصوصی دارد که در طرح یک برنامه حتماً باید رعایت شود. در صورتی که رعایت نشود، برنامه شما بی کیفیت خواهد شد و کیفیت هم که در کار نباشد، مدیریت خوبی بر روی آن کار وجود نخواهد داشت. پس این مورد را جدی بگیرید.
مثلاً پاسخ سؤال «کسب و کار ما چیست؟» در برنامه ریزی استراتژیک نهفته است. اگر شما بتوانید به این سؤال در ۲ جمله یا کمتر پاسخ دهید، آنگاه می توان گفت که برنامه ریزی بسیار شفافی برای کسب و کار خود دارید.
رکس تیلرسون (Rex Tillerson)، مدیرعامل شرکت اِکسان (Exxon) دقیقاً می داند که شرکت در چه کسب و کاری حضور دارد و مهم تر از آن در چه کسب و کاری فعالیت نمی کند.
گوگل هم به همین ترتیب. اگرچه شرکت گوگل درآمد خود را از طریق تبلیغات اینترنتیِ جست وجو محور کسب می کند، اما به جای اینکه بگوید در حوزه ی تبلیغات فعالیت دارد، کسب و کار خود را «سازمان دهی اطلاعات جهان» بیان می کند. با اینکه گوگل با صرف هزینه ی ۱.۶۵ میلیارد دلاری شرکت یوتیوب (YouTube) را خریداری کرد، اما با وجود یوتیوب هم به کاربران در دستیابی و سازمان دهی محتوای ویدئویی یاری می رساند.
2.سازماندهی
سازمان دهی به معنای تصمیم گیری در این خصوص است که در کجا باید تصمیمات اتخاذ شود، هر کسی چه وظایفی دارد و سلسله مراتب در شرکت چگونه است. به صفحه ی اصلی وب سایت یاهو (Yahoo) بروید و یک نگاه کلی به بخش های مختلف آن از جمله اخبار، ایمیل، پیام رسان (messenger)، خرید (خودرو، مسکن و …)، کسب و کارهای کوچک و خدمات ویژه (دانلود، موبایل و وب سایت شخصی) بیندازید.
چطور می توان این همه عنوان و فعالیت را سازمان دهی کرد؟ یاهو این کار را از طریق دو گروه مشتری یعنی مخاطب و تبلیغ کننده و گروه تکنولوژی انجام می دهد. گروه مخاطب مسئولیت محصولات یاهو در جست وجو، رسانه، مجامع و ارتباطات را بر عهده دارد.
گروه تبلیغ کننده، تبلیغ کنندگان و آژانس ها، کسب و کارهای کوچک و متوسط، تبلیغ کنندگان محلی، نمایندگان فروش و ناشران را از طریق اینترنت به مشتریان هدف شان متصل می کند.
در نهایت، گروه تکنولوژی به واسطه ی ایجاد توانمندی ها و پلتفرم های فنی و تکنولوژیکی از کل سازمان پشتیبانی می نماید. مدیرعامل یاهو می گوید «ما بر این باور هستیم که داشتن یک سازمان مشتری مدار تر با پشتیبانی تکنولوژی های قدرتمند، به توسعه ی تجربیات پیشرفته برای ارزشمندترین جمعیت مخاطب سرعت خواهد بخشید.»
3.رهبری
سومین اصل در تعریف مدیریت، رهبری است. رهبری یعنی انگیزه دادن به کارکنان برای تلاش بیشتر در جهت دستیابی به اهداف سازمانی. وقتی آنه مالکاهی (Anne Mulcahy) مدیرعامل شرکت زیراکس (Xerox) شد، این شرکت با داشتن ۱۷.۱ میلیارد دلار بدهی و تنها ۱۵۴ میلیون دلار دارایی، در مرز ورشکستگی قرار داشت.
علاوه بر این، سیر نزولی درآمد و سیر صعودی ضرر باعث شده بود که ارزش سهام شرکت از ۶۴ دلار به تنها ۴.۴۳ دلار برسد. مالکاهی اذعان می کند که پذیرش مسئولیت بیرون کشیدن شرکت از ورطه ی ورشکستگی او را به وحشت انداخت. او در این باره می گوید «هیچ چیز من را به اندازه ی از خواب پریدن در نیمه شب و فکر کردن به ۹۶ هزار کارمند و بازنشسته و اتفاقات بد آینده به وحشت نمی انداخت.» با این حال، او این سِمت را پذیرفت. مالکاهی که هر روز به دو تا سه شهر برای گفت وگو با مدیران و کارمندان زیراکس سفر می کرد از آنها می خواست حتی به اندازه ی یک دلار هم که شده به فکر صرفه جویی باشند و یادآوری می کرد که تنها چند روز برای فروش در این سه ماهه باقی مانده است. مالکاهی می گوید «چیزی که من در زیراکس به آن توجه فراوانی دارم، حفظ روحیه و انگیزه در شرکت است. به نظر من حفظ روحیه مهم ترین عاملی است که ما را برای رسیدن به نتیجه توانمند می سازد. افراد باید احساس کنند که مشارکت آنها اهمیت دارد. من بخش اعظمی از زمان خود را با مشتریان و کارکنان گذراندم و برای ما به عنوان رهبران شرکت هیچ چیزی بیشتر از برقراری ارتباط با این دو بخش تعیین کننده، اهمیت نداشت.»امروز در نتیجه ی رهبری مالکاهی و تلاش و کوشش کارکنان زیراکس، این شرکت توانست مجددا روی پای خود بایستد و سودآوری و ثبات مالی گذشته را کسب کند.
4.کنترل
آخرین وظیفه مدیران کنترل کردن است. کنترل به معنای نظارت بر پیشرفت دستیابی به اهداف و اتخاذ تدابیر اصلاحی در هنگام عدم پیشرفت است. فرآیند اساسی کنترل شامل تعیین استاندارد برای دستیابی به اهداف، مقایسه ی عملکرد واقعی با استاندارد و اِعمال تغییرات برای بازگرداندن عملکرد به حالت استاندارد می شود. خطوط هوایی کانتیننتال (Continental Airlines) به منظور کاهش هزینه ها (استاندارد) برای بازگرداندن سودآوری خود (هدف)، تصمیم گرفت که به جای دادن کل قوطی نوشیدنی به مسافران، فنجان های کوچک نوشیدنی به آنها بدهد (اقدام اصلاحی). سخنگوی شرکت، از این اقدام دفاع می کند و می گوید «مهمان داران به ما گفته اند که کیسه های زباله بعد از هر پرواز پُر از زباله های نوشیدنی ها می شود و ما مجبور می شویم نصف نوشیدنی ها را دور بریزیم.» اگرچه شرکت کانتیننتال هنوز به مشتریانی که یک قوطی کامل درخواست می کنند نه نمی گوید، اما همین تصمیم باعث صرفه جویی سالیانه ۱۰۰ هزار دلاری شرکت شده است.