درباره ویلا کاتر
ویلا سایبرت کاتر (انگلیسی: Wilella Sibert Cather؛ ۷ دسامبر ۱۸۷۳ – ۲۴ آوریل ۱۹۴۷) نویسنده زن آمریکایی برنده جایزه پولیتزر برای داستان بود. این نویسنده آمریکایی بیشتر شهرت خود را از طریق خلق رمان هایی به دست آورد که به زندگی نخستین مهاجرین اروپایی ساکن در ایالات غربی آمریکا می پرداختند و از شیوه های زندگی در دشت های بزرگ حکایت داشتند. آثاری مانند اوه پیشگامان!، آنتونیای من، و نغمهٔ لارک، از جملهٔ این قبیل آثار او به شمار می آیند. در سال ۱۹۲۳ او به خاطر نگارش رمان یکی از ما، که در سال ۱۹۲۲ نوشته شده بود، موفق به دریافت جایزه پولیتزر گردید. وی همچنین مجموعه رمان هایی هم در ارتباط با جنگ جهانی اول خلق نمود. ویلا کاتر که سال های جوانی خود را در نبراسکا طی کرده بود و فارغ التحصیل از دانشگاه دولتی این ایالت بود؛ بیشتر سال های زندگی خویش را در نیویورک سپری نمود و اغلب آثار خود را در همین شهر پدیدآورد.
درباره کتاب مرگ به سراغ اسقف اعظم می آید
کتاب مرگ به سراغ اسقف اعظم می آید، ثمره ی عشق ویلا کاتر به سرزمین و فرهنگ مناطق جنوب غربی آمریکاست. این رمان که برای اولین بار در سال 1927 انتشار یافت، از همان ابتدا جایگاه خود را به عنوان یکی از برترین آثار ادبی قرن بیستم به تثبیت رساند. این رمان، داستان اسقفی به نام ژان لاتور و دوست قدیمی اش، ژوزف ویان را روایت می کند. این دو که تصمیم دارند کلیسای سانتافه در نیومکزیکو را پس از جنگ مکزیک دوباره احیا کنند و یک کلیسای جامع در دل بیابان بسازند، همانند پیشینیان تاریخی خود با مسائلی چون فساد، خطرهای ریز و درشت محیطی و تنهایی زندگی در سرزمینی عجیب و بی رحم رو به رو می شوند. ویلا کاتر این پراحساس ترین نویسنده، درست به استواری حواس پنجگانه ی ما که جهان پیرامون مان را می سازد، عالم خیالی اش را در «مرگ سراغ اسقف اعظم می آید» بنا می کند. موضوع این کتاب درباره نخستین اسقف نیومکزیکو، ژان ماریه لاتور و دستیارش ژوزف ویان در دهه ۱۸۵۰ میلادی است که با دو قاطرشان، آنجلیکا و کانتنو، سراسر سرزمین های غربی امریکا- نیومکزیکو را برای تبلیغ و گسترش آیین مسیحیت جست و جو می کنند. کاتر، این رمان را براساس زندگی واقعی دو مبلغ مذهبی کاتولیک، اسقف لامی و دستیارش نوشته است. رمان متشکل از نه بخش و به صورت اپیزودیک نوشته شده که هرکدام بخشی از زندگی پدر لاتور را نشان می دهد. «مرگ سراغ اسقف اعظم می آید» در نظرسنجی مجله «تایم» در ۲۰۰۵، عنوان بیستمین رمان بزرگ قرن بیستم را به خود اختصاص داده است. «مرگ به سراغ اسقف اعظم می آید» یک رمان فوق العاده و پر از فضاسازی است. ویلا کاتر از بطنِ تخیلِ پُربار و احساسِ همدلانه اش، یک اثرِ نابِ ادبی را بیرون داده، که از تن دادن به هرگونه رده بندی سر باز می زند، و برجستگی و شاخص بودن آن نیز به همین دلیل است. ویلا کاتر این پر احساس ترین نویسنده، درست به استواری حواس پنجگانه ی ما که جهان پیرامون مان را می سازد، عالم خیالی اش را در «مرگ سراغ اسقف اعظم می آید» بنا می کند. موضوع این کتاب درباره نخستین اسقف نیومکزیکو، ژان ماریه لاتور و دستیارش ژوزف ویان در دهه ۱۸۵۰ میلادی است که با دو قاطرشان، آنجلیکا و کانتنو، سراسر سرزمین های غربی امریکا- نیومکزیکو را برای تبلیغ و گسترش آیین مسیحیت جست و جو می کنند. کاتر، این رمان را براساس زندگی واقعی دو مبلغ مذهبی کاتولیک، اسقف لامی و دستیارش نوشته است. رمان متشکل از نه بخش و به صورت اپیزودیک نوشته شده که هرکدام بخشی از زندگی پدر لاتور را نشان می دهد.
بخشی از کتاب مرگ سراغ اسقف اعظم می آید
وقتی صبح از محل اتراق شب قبل شان حرکت می کردند، اوسابیو به دقت تمام آثار حضورشان در آن جا را از زمین پاک کرد: باقی مانده آتش و غذاهایشان را در گودالی دفن کرد،سنگهایی را که روی هم گذاشته بودند پراکنده کرد... از آن جا که جاسینتو هم همیشه همین کار را میکرد، اسقف به این نتیجه رسید که همان طور که سفید پوستها عادت دارند هرجا می روند اثر و یادگاری از خودشان باقی بگذارند، سرخپوستها هم رسم دارند که وقتی از جایی می گذرند هرگز اثری نگذارند و طبیعت آن را برهم نزنند.
در بعدازظهر پاییزی 1851، مردی سوار اسب و با قاطر باربری دنبالش، در میان پهنه ی خشک دشت های مرکز نیومکزیکو در حرکت بود. مرد راه گم کرده بود و با کمک قطب نما و حدس و گمان، دنبال مسیر می گشت. مشکل این بود که منظره ی دشت را از هر سو که نگاه می کرد، نشانه ی خاصی نمی یافت یا درواقع آن قدر پر از مناظر و نشانه های یکسان و شبیه هم بود که چندان کمکی به یافتن مسیر نمی کرد. تا جایی که چشم کار می کرد در هر دو سویش، دشت سرتاسر پر بود از تپه های شنی سرخ رنگ، که خیلی شبیه کومه های کاه و علف می زد. چه کسی باور می کرد که این همه تپه های یک شکل و یک اندازه در دنیا وجود داشته باشد. از اول صبح در میان چنین مناظری سواری کرده بود و هیچ تغییری در اطرافش نمی دید. گویی که هم چنان سرجای خودش ایستاده باشد...
پیرمرد لبخندی زد و گفت: «من نباید به خاطر یک سرماخوردگی بمیرم، پسرم. دلیل مرگ من باید سپری شدن زندگی ام باشد.»
شناسنامه کتاب مرگ سراغ اسقف اعظم می آید
- نویسنده: ویلا کاتر
- مترجم: سلما رضوان جو
- زبان: فارسی
- ناشر چاپی: شور آفرین
- تعداد صفحات: 276
- موضوع کتاب:کتاب های داستان و رمان خارجی
- نسخه الکتریکی:دارد
- نسخه صوتی : ندارد
امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید. همچنین برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.