به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی ساعد نیوز به نقل از همشهری، او به تازگی با نمایش «ط» و ایفای نقش یکی از جاهلان معروف تهران قدیم در جشنواره بینالمللی تئاتر فجر درخشید و مورد تحسین و انتخاب هیأت داوران قرار گرفت. به این بهانه با این هنرمند درباره این نمایش و سایر فعالیتهای حرفهای و دغدغههایش گفتوگو کردیم.
«ط» یکی از نمایشهای شرکتکننده در بزرگترین رویداد تئاتری کشور بود که در 7 بخش ازجمله بازیگر نقش اول مرد مورد توجه هیأت داوران قرار گرفت. درباره این نمایش و نقشتان توضیح میدهید؟
نمایش، درباره زندگی «طیب حاجرضایی» لوطی و جوانمرد معروف تهرانی است و در واقع خیلی پراکنده صحنههایی از زندگی طیب را نمایش میدهد. بهانه طرح این قصه هم تُرنابازی است که بهعنوان یک بازی ایرانی قدیمی زمینه و محفلی بود که اهل محل را به گفتوگو و حل اختلافات دعوت میکرد. در واقع ساختار نمایش براساس فراخوانده شدن به بازی ترنا براساس شخصیتهای زندگی طیب اتفاق میافتد و نام نمایش هم از ابتدای نام طیب گرفته شده است. من در نمایش «ط» در نقش «حسین رمضون یخی» یکی از گندهلاتها و گردنکلفتهای بنام تهران به روی صحنه رفتم.
این نمایش اجرای عمومی هم داشت؟
بله. در تیرماه به مدت یک ماه اجرای عمومی داشتیم و بعد در جشنواره شرکت کردیم.
بین اجرای عمومی و نسخه جشنواره از لحاظ ماهیت قصه و بازیگرها تفاوتی نبود؟
نهچندان. فقط در اجرای عمومی «مهلقا باقری» نقش همسر طیب را بازی میکرد، ولی برای جشنواره ایشان نتوانستند حاضر شوند و «الهه شهپرست» جایگزین شد که انصافا با یک هفته تمرین خیلی خوب از عهده نقش برآمد.
با توجه به اینکه این نمایش زوایای زندگی یک شخصیت مشهور را در تهران قدیم به نمایش میگذارد، لازم است مخاطب خاص حداقل پیشآگاهی از فرهنگ اهالی آن زمان داشته باشد؟
بله. زبان و ادبیات نمایش مربوط به دهه 30 و 40 تهران است که جوانترها برای درک آن باید فکر و تامل کنند یا حتی بیش از یکبار نمایش را ببینند تا بتوانند بعضی از کنایهها و اشارهها را دریافت کنند. ما حتی در اجرایمان در بعضی صحنهها طبق مستنداتی که از زندگی این شخصیتها میدانستیم به نکاتی اشاره داشتیم که اگر کسی جزئیات زندگی آنها را نمیدانست ممکن بود این اشارهها را دریافت نکند. پس مخاطبان این نمایش کسانی هستند که به وقایع و احوالات شخصیتهای چند دهه قبل ایران علاقهمندند؛ حالا این مخاطب اگر یک پیشآگاهی نسبت به آن دوران هم داشته باشد از تماشای نمایش بیشتر لذت میبرد.
از اجرای عمومی نمایش چه بازخوردی گرفتید؟
در اجرای عمومی تعداد زیادی از دوستان صاحبنظر، کار را دیدند و تأیید کردند. مجموع و برآیند نظرات مثبت بود و انرژی خوبی به اعضای گروه داد.
قرار است نمایش «ط» دوباره اجرا شود؟
اطلاع ندارم؛ یعنی تا امروز که قرار به بازاجرا نبوده؛ مگر اینکه کارگردان و عوامل تیم تصمیم تازهای بگیرند.
در فضای مجازی نقدهای مثبت و منفی درباره این نمایش ارائه شده، آنها را دیدهاید؟
چندان اهل فضای مجازی نیستم و بازخوردهای این فضا برایم معیار نیست. گفتوگوی حضوری با مخاطبان و اظهارنظر آنها در فواصل اجرا و بعد از کار برایم معیار است.
پس با این اوصاف در فضای مجازی فعالیت ندارید؟
نهچندان. در حد خیلی ابتدایی و ضرورت که اتفاقا هر روز فکر میکنم این ضرورت کمتر میشود.
اگر موافق باشید برگردیم به دهه 70؛ چه شد که وارد عرصه اجرا در تلویزیون شدید؟
وقتی دبیرستان بودم به خاطر علاقهای که به فیلمسازی و بازیگری داشتم، در انجمن سینمایی کرج ثبتنام کردم و یک دوره فیلمسازی و بازیگری را گذراندم. این علاقه کمکم شکل گرفت، تبدیل به یک فعالیت حرفهای شد و مسیرم را بهعنوان مجری به تلویزیون رساند. اواخر دهه 70 کمکم به بازیگری در سینما دعوت شدم و با فیلم «شوخی» نخستین نقش بلند سینمایی را تجربه کردم؛ از دهه 90 هم روی صحنه تئاتر رفتم و کارهای حرفهای داشتم. نخستین کارم نمایش «عشق، اتفاقی نیست که بیفتد» به کارگردانی «وحید جلیلوند» در تالار وحدت بود. خلاصه اینکه به لطف دوستانی که حوصله من را در تلویزیون نداشتند از 16 سال پیش بیرون از تلویزیون و روی علاقهام یعنی بازیگری متمرکز شدم.
مردم از چه زمانی چهره شما را شناختند؟
اوایل دهه 80 با اجراهای تلویزیونی شناخته شدم. آن زمان تلویزیون به اجراهای زنده رو آورده بود و من هم جزو نخستین مجریانی بودم که در روزهای بیکسی تلویزیون شانس فعالیت بیشتری داشتم و پخش زنده خیلی از برنامهها به من سپرده میشد. یادم است یک روزهایی صبح، ظهر و شب روی آنتن زنده تلویزیون بودم.
خاطرهای از آن روزها که در قامت مجری در تلویزیون فعالیت میکردید، به یاد دارید؟
آن روزها که تازه به تلویزیون رفته بودم، سر و شکلم تداعیکننده «هرمز شجاعیمهر» بود. یادم است خیلیها من را با ایشان اشتباه میگرفتند. بعدها که آرام آرام بیشتر شناخته شدم، یک روزی شجاعیمهر گفت: «من را با تو اشتباه میگیرند»، این اتفاق که یک روز تو را شبیه دیگری میبینند و روزی دیگر، دیگران را شبیه تو میبینند، پروسهای است که آرام آرام شکل گرفت و تجربه جذاب و بامزهای برایم بود.
شما در سینما و تئاتر فعالیت دارید. اگر همزمان 2 پیشنهاد بازی در این دو مدیوم را داشته باشید، کدام را انتخاب میکنید؟
جوری برنامهریزی میکنم که هر دو را انجام دهم.
اگر قابل هماهنگی و برنامهریزی نباشد؟
بستگی به متن نقش، کارگردان و تیم سازنده دارد. اینکه فقط تئاتر یا سینما باشد ملاکی برای انتخاب نیست.
این روزها مشغول چه کاری هستید؟
نمایش طنز «فین جین» نوشته ابوالفضل حاج علیاکبری و کارگردانی محمود موسوی را قرار است، روی صحنه ببریم. این نمایش که تم طنز دارد روایت ماجرای کشتن امیرکبیر و درباره یک جنی است که در حمام فین زندگی میکند و اسمش «جن جین» است.
شما سالهاست از همسرتان جدا شدهاید و با فرزندتان «مسیحا» زندگی میکنید. مایلید از ارتباط پدر و پسری برایمان بگویید؟
همین قدر بگویم که ارتباط خیلی خوب و دوستانهای با هم داریم و اگر جز این باشد عجیب است. لازم است اضافه کنم برای تربیت مسیحا هم خیلی تلاش نکردم که اتفاقا نتیجه هم داد.
یعنی چه؟ کمی بیشتر توضیح میدهید؟
کیفیت ارتباط ما وابسته به این است که بپذیریم ما آدمها هر کدام مستقل هستیم و حق آزمون و خطا و تجربه دانستنها و ندانستنهای خودمان را داریم. مدام فکر نکنیم که قرار است همدیگر را حک، اصلاح و هدایت کنیم. بهعنوان یک انسان به یکدیگر حق تجربه و ماجراجویی بدهیم. این راز ساده اما بزرگی است که باعث افزایش کیفیت ارتباط آدمها میشود.
دوست دارید مسیحا در عرصه هنر، بازیگری را دنبال کند و اصطلاحا پا جای پای شما بگذارد؟
نه. اصلا این اشتباه است که بخواهیم پسر جا پای پدرش بگذارد و همان مسیر را برود. من این را هرگز نخواستم. البته اینکه فرزندم بهخاطر زندگی من با فضای فرهنگ و هنر آشناست، بدیهی است، اما معتقدم که باید تجربه و انتخاب خودش را داشته باشد.
پسرتان در چه حوزهای فعالیت میکند؟
مسیحا موسیقی را بیشتر از بازیگری دوست دارد و در این حوزه فعالیت میکند؛ درحالیکه من هیچوقت در این حوزه قدم برنداشتم و فقط شنونده بودهام.
بهعنوان یک پدرهنرمند دغدغه این روزهایتان چیست؟
به عنوان پدر دغدغه خاصی ندارم، ولی بهعنوان یک انسان که اهل فرهنگ و هنر است دغدغهها و نگرانیهای زیادی دارم. همین مشکلات و موضوعات اجتماعی و اقتصادی که در جامعه وجود دارند و اگر به آنها توجهی نشود میتوانند جامعه را به تباهی بکشانند، بخشی از دغدغهام هستند.
یک آرزو کنید؟
دلم میخواهد آدمها با تمایزهایی که به شکل فردی برای خودشان ایجاد کردهاند، مثل آگاهی، مهارت و معرفت زندگی کنند و با اینها دیده بشوند نه با رنگ، نژاد، مرز و چیزهایی از این دست.
یحیوی در پاسخ به این سؤال که آیا انتظار داشتید به عنوان بازیگر برگزیده جشنواره فجر معرفی شوید، میگوید: «اصلا فکر نمیکردم که قرار است در جشنواره شرکت کنیم، ظرف یک هفته با خبر شدیم و شرکت کردیم و راستش برگزیده شدن در جشنواره برای من خیلی موضوع مهم و جذابی هم نبود.» او با بیان اینکه در اجرای عمومی اقناع شده بود، ادامه میدهد: «در اجرای عمومی بخش عمدهای از همکاران تئاتری نظراتشان را به ما منتقل کرده بودند و درباره نقشم بازخوردهای مثبت و متفاوت بسیاری از اهل فن گرفته بودم، از اینرو برگزیده شدن در جشنواره چندان برایم عجیب و مهم نبود. در روزگاری که صحنههای تئاتر از بزرگان هنر خالی است، چندان در رقابت سختی هم قرار نگرفتی که بخواهی خوشحال باشی و امروز که کار من مورد لطف و توجه دوستان قرار گرفته و برگزیده شده به هیج وجه به این معنا نیست که الان من بهترین بازیگر تئاتر ایران یا موفقترین هنرمند هستم. در واقع این برگزیده شدن باعث شد متوجه شوم، آن تعریفهایی که در اجرای عمومی دوستان شنیده بودم از باب تعارف و تمجید نبوده و این حس خوشایندی است.»
اجرای زنده روی صحنه تئاتر، هر لحظهاش میتواند اتفاق جدید و غیرمنتظرهای رقم بزند که برای بازیگران و تماشاگران خاطره شود. سیدجواد یحیوی با این توضیح خاطرهای از اجرای نمایش «ط» برایمان تعریف میکند: «از آنجایی که طیب، مدیر میدان میوه و ترهبار روزگار خودش است، ما از المانهای میوه مثل موز و سیب در نمایش استفاده کردیم. در یکی از پردهها که صحنه گفتوگوی 2 شخصیت کودکی و جوانی طیب بود یک سیب رد و بدل میشود؛ یعنی سیب باید قل بخورد و بیاید برسد به کاراکتر بعدی. بارها پیش آمد که سیب درست قل نمیخورد و جایی که باید، نمیرفت و هر بار خطایی پیش میآمد و چون بازیگر نمیتوانست از جایش خارج شود و سیب را بردارد، آن سیب میماند تا یکی دیگر از کاراکترها بیربط یا باربط به صحنه قبل، سیب را بردارد و به بازیاش ربط دهد. در واقع انگار عناصری مثل سیب که نماد و نشانهای از فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی طیب است توسط کاراکترهای متفاوت به شکل بداهه و اتفاقی دست بهدست میشد و این یک تجربهای جذاب و جالب بود.»