ساعدنیوز: دختر شهید شادمانی گفت: من لحظهای که خبر شهادت بابا را شنیدم در ماشین بودم. خیلی حالم بد بود. هرچی همسرم دلداری داد اصلاً برایم کفایت نمیکرد. برادرانم زنگ زدند گفتند که از سپاه داریم می آییم که خبر را به مامان بدهیم. انقدر حالم بد بود، من را بالا نبردند. مدام به فکر مامان بودم.