ویدیویی قدیمی از آیت‌الله رفسنجانی در منزل شخصی و روایت ماجرای ترور نافرجامش /خانه ای گرم و صمیمی با باشتک های قرمز و پرده توری

  دوشنبه، 21 مهر 1404
ویدیویی قدیمی از آیت‌الله رفسنجانی در منزل شخصی و روایت ماجرای ترور نافرجامش /خانه ای گرم و صمیمی با باشتک های قرمز و پرده توری
ساعدنیوز: ویدیویی خیلی قدیمی که به تازگی در دنیا مجازی منتشر شده است.که روایتی از خاطرات آقای رفسنجانی در مورد زخمی شدنشان در ترور که سال ،در منزل شخصی خود بازگو میکنند را در ادامه مشاهده کنید.

به گزارش سرویس سیاسی ساعدنیوز، آیت الله هاشمی رفسنجانی در تاریخ 3 شهریور 1313 در روستای نوق بهرمان شهرستان رفسنجان به دنیا آمد و در تاریخ 19 دی 1395 در شهر تهران درگذشت. هاشمی رفسنجانی روحانی، مفسر قرآن و سیاستمدار ایرانی بود که به عنوان یکی از پرنفوذترین شخصیت‌های سیاسی جمهوری اسلامی شناخته می‌شد.

ماجرای ترور اکبر هاشمی رفسنجانی چیست؟

اولین ترور نافرجام اکبر هاشمی رفسنجانی، واقعه‌ای بود که در شب 4 خرداد 1358 روی داد و طی آن اکبر هاشمی رفسنجانی در داخل منزلش توسط عاملان گروه فرقان مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از ناحیه کبد مجروح شد، در آن شب دو نفر به منزل هاشمی رفسنجانی مراجعه و اظهار می‌کنند که ما حامل پیام خصوصی برای آقای هاشمی رفسنجانی هستیم. محافظان به آنان اجازه ورود می‌دهند و پس از رفتارهای مشکوک آن افراد، هاشمی با آنان درگیر می‌شود.

عفت مرعشی، درباره آن شب چنین گفته است: "غروب بود و هوا تاریک شده بود. من در اتاق را باز کردم و صحنه درگیری آنان را دیدم. رفتم داخل. آن مرد چند بار به‌صورت آقای هاشمی زده بود و صورت او سیاه شده بود. بعد نفر دوم منافقین با اسلحه وارد اتاق شد. اول فکر کردم که یکی از پاسدارها برای کمک آمده. اما دیدم نه، این آدم غریبه است. پریدم جلو. آقای هاشمی را پرت کردم روی زمین. یادم آمد که منافقین به سر آقای مطهری شلیک کرده بودند. خودم را انداختم روی آقای هاشمی و دست‌هایم را دور سر او گرفتم. فرد مهاجم نیز هیچ ابا نکرد. دستش را زیر دست من آورد و دو تا تیر پشت سر هم خالی کرد.

یک تیر هم زد به دیوار اتاق و از در رفت. احتمال داد که آقای هاشمی کشته‌شده است. او که رفت، من بلند شدم. دیدم خون از شکم آقای هاشمی بیرون زده. چادری را که برای نماز برداشته بودم، دور بدن آقای هاشمی بستم. فاطمه شروع کرد به جیغ زدن و گریه کردن. گفتم: جیغ نزن، برو ماشین خبر کن. او رفت. خودم هم دویدم داخل کوچه و داد زدم: همسایه‌ها یک ماشین... آقایی وارد خانه ما شد، گفت: ماشین آماده است. من اول وحشت داشتم. گفتم نکند این آقا از منافقین باشد. حالم خوب نبود، گفتم: شما منافق نیستید؟ گفت: نه، خانم من همسایه شما هستم. آقای هاشمی را بغل کردیم و گذاشتیم توی ماشین. مهدی هم پرید داخل ماشین. رفتیم بیمارستان شهدا. تا ما به بیمارستان برسیم، فاطمه از خانه با بیمارستان تماس گرفته و گفته بود که پدرم تیرخورده، بیمارستان را آماده کنید. در خیابان ما به یک چراغ‌قرمز طولانی برخوردیم. من سرم را از ماشین بیرون آوردم و به پلیسی که سر چهارراه بود، گفتم: چراغ را سبز کن. آقای هاشمی در این ماشین است. تیرخورده. پلیس سریع چراغ را سبز کرد. رسیدیم دم بیمارستان. دیدیم که منتظرند."

سایر اخبار سیاسی را اینجا دنبال کنید

اینستاگرام ساعدنیوز را دنبال کنید اینستاگرام ساعدنیوز پلاس را دنبال کنید


دیدگاه ها


  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها   
آخرین تصاویر