روایتی شنیدنی از معلمی که زندگی‌اش با مدرسه سازی عجین شد / کسایی: پزشکیان اهل تزویر نیست و با کاپشن پوشیدن نمی‌خواهد نمایش بدهد

  سه شنبه، 11 آذر 1404 ID  کد خبر 512473
روایتی شنیدنی از معلمی که زندگی‌اش با مدرسه سازی عجین شد / کسایی: پزشکیان اهل تزویر نیست و با کاپشن پوشیدن نمی‌خواهد نمایش بدهد
ساعدنیوز در گفتگویی اختصاصی پای صحبت‌های مردی نشست که در راه مدرسه سازی در آذربایجان موی سپید کرده است: حاج مناف کسایی، ریاست مجمع خیرین مدرسه ساز استان آذربایجان شرقی. وی از تجربه‌های میدانی، روند بازگرداندن نامِ خیران به تابلوهای مدارس، و چشم‌اندازِ تازهٔ مجمع برای تسریعِ تکمیلِ پروژه‌های نیمه‌تمام سخن گفت.

به گزارش پایگاه خبری ساعدنیوز،‌ کسایی گفت: تجربهٔ سال‌ها حضور در آموزش‌وپرورش و پی‌گیری پرونده‌های مدرسه‌سازی در نقاط مختلف استان، پایهٔ رویکردِ کنونیِ او در مجمع بوده است. وی در این گفت‌وگو با تأکید بر لزوم پاسداشتِ نامِ خیران و جلوگیری از تغییرِ سلیقه‌ایِ تابلوها، از بازگرداندنِ اسامیِ اصلی در چندین مدرسهٔ منطقه خبر داد و افزود این کار باعثِ بازگشتِ اعتمادِ خیرینِ داخلی و خارجِ استان شده است.

در ادامه مشروح کامل مصاحبهٔ اختصاصیِ ساعدنیوز با جناب آقای مناف کسایی را مطالعه می‌کنید:

ریشه‌های یک توفیق؛ از بازنشستگی تا ریاست مجمع خیرین مدرسه‌ساز

ساعدنیوز: بسیار سپاسگزاریم که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید. به عنوان شروع، لطفاً بفرمایید چگونه وارد حوزه مدرسه‌سازی شدید، در این عرصه فعالیت کردید و اکنون به عنوان ریاست مجمع خیرین مدرسه‌ساز استان مشغول به کار هستید؟

کسایی (رئیس مجمع خیرین): بسم‌الله الرحمن الرحیم. خداوند را شاکرم که سال‌های متمادی پس از دوران بازنشستگی، توفیق خدمتگزاری به انسان‌های فرهیخته و والامنش را نصیبم کرده است و این خدمت به قشر خیر و نیک‌اندیش جامعه، برای بنده افتخاری بزرگ محسوب می‌شود.

من بازنشسته آموزش‌وپرورش هستم. فعالیت من در این حوزه، از سال 1369 در شهر مرند آغاز شد. در آن زمان، مسئول معاونت مالی آموزش‌وپرورش مرند بودم. اغلب نیکوکارانی که دغدغه خدمت داشتند، به ما مراجعه می‌کردند و می‌پرسیدند: «چگونه می‌توانم در امر آموزش‌وپرورش نقشی داشته باشم؟»

روزی یکی از دوستان پدرم، مرحوم جناب سرهنگ امیر احمدی، با ایشان تماس گرفت و همین سؤال را مطرح کرد. قرار شد پس از هماهنگی‌های لازم، صحبت کنیم. متأسفانه ایشان فوت کردند، اما ورثهٔ ایشان به احترام هدفشان، منزل مسکونی ایشان را به آموزش‌وپرورش اهدا کردند تا تبدیل به مدرسه شود. اولین مدرسه‌ای که در زمان خدمت من ساخته شد، همان منزل مسکونیِ مرحوم بود که به یک مدرسه دخترانه تبدیل شد؛ مطابق با علاقهٔ خودِ ایشان.

پس از آن، افراد نیک‌اندیش دیگری نیز وارد این عرصه شدند؛ از جمله سرهنگ دیگری به نام سرهنگ شاملو. ما یک دبیرستان به نام ایشان در شهر خودمان احداث کردیم که اعتبار ساخت آن دولتی بود، اما زمین توسط خودِ ایشان تأمین شد.

روزی که با پدرم نشسته بودیم و صحبت از امور خیر شد، به ایشان عرض کردم: «شما هم معلم هستید، و حقوق معلمی جاذبه مالی چندانی برای انجام هزینه‌های بزرگ ندارد.» توضیح دادم آن نیکوکارانی که توانستند منزل یا زمین خود را اهدا کنند، به دلیل وجود همان دارایی‌ها موفق شدند. ما نیز می‌توانیم همین کار را انجام دهیم.

در نتیجه، زمینی به مساحت تقریباً سه‌هزار متر مربع را که در اختیار داشتیم، در همان دوران معاونت، به آموزش‌وپرورش اهدا کردند و با اعتبار دولتی، یک مدرسه 6 کلاسه در آن احداث شد. این اقدام، فتح باب بزرگی برای من بود. چون خودم تجربهٔ عملی داشتم، راحت‌تر می‌توانستم دیگران را به این کار ترغیب کنم و در نتیجه، در آن مدت در معاونت، موفقیت‌های زیادی کسب کردم.

بعدها به عنوان مدیر منطقه به یکی از شهرهای همجوار – شهرستان شبستر – منتقل شدم. این شهر به دلیل داشتن خیرین نامی، چه در داخل و چه خارج کشور، مشهور است و اکثر ساختمان‌های اداری، به‌ویژه مدارس و دانشگاه‌های آن، توسط خیرین ساخته شده است.

چون آوازهٔ شهر را شنیده بودم، پس از قبول مسئولیت، فهرست خیرین را درخواست کردم. در میان آن‌ها، نام مرحوم حاج مهدی ابراهیم دریانی به چشم می‌خورد که قبل و بعد از انقلاب، مدارس متعددی در آن منطقه ساخته بودند. وقتی لیست مدارس را دیدم، متوجه شدم که به جز دو مدرسه که تابلوی آن‌ها به نام ایشان بود، بقیه اسامی را تغییر داده‌اند. این موضوع برای من بسیار ناگوار و مشکل‌ساز بود. پذیرش این مسئله که یک خیّر آن همه مدرسه بسازد و سپس عده‌ای با سلیقه خود، تابلوی مدارس را عوض کنند، برایم قابل قبول نبود؛ حتی اگر نام جدید به نام شهدا باشد.

با مدیرکل وقت تماس گرفتم و اعتراض خود را بیان کردم. گفتم: «برای من تحمل‌پذیر نیست که کسی با دسترنج خود مدرسه بسازد و ما اسامی را تغییر دهیم. این عمل، احترام به خیّر را زیر سؤال می‌برد و دیگران را دلسرد می‌کند.» ایشان پرسیدند: «چه می‌خواهی بکنی؟» گفتم: «قصد دارم اسامی را به همان نام خیّر اصلی بازگردانم.»

مدیرکل گفتند: «این کار ممکن است مشکل‌ساز شود.» گفتم: «خیر. این اقدام در راستای ارج‌نهادن به مقام خیّر است تا دیگرانی که قصد کمک دارند، ناامید نشوند.» ایشان با تدبیر من موافقت کردند. من نیز بر اساس لیست موجود، مدارسی را که به نام ایشان بود – مخصوصاً دو مدرسه در شرفخانه و وایگان – به نام اصلی‌شان بازگرداندم.

وقتی این خبر به گوش فرزندان آن مرحوم رسید، ابتدا باور نمی‌کردند. روزی یکی از فرزندان ایشان به اداره آمد و گفت: «مرا فرستاده‌اند تا حضوری از شما تشکر کنم.» گفتم: «این وظیفه من بود و نیازی به تشکر نیست.» چون نام آیت‌الله طالقانی و شهید بهشتی نیز حفظ شده بود و هر اسمی در جایگاه خود قرار داشت. این عمل باعث شد آن دسته از خیرینی که از آموزش‌وپرورش و حتی کل نظام دلتنگ یا ناامید شده بودند، دوباره بازگردند. در طول چهار سالی که من آنجا بودم و سپس بازنشسته شدم، تقریباً بیست و چند مدرسه توسط خیرین همان منطقه احداث شد.

پس از بازنشستگی، از من برای همکاری در مجمع خیرین استان دعوت شد. آن‌ها گفتند: «شما تجربه دارید، بیایید به ما کمک کنید.» من نیز استقبال کردم، چراکه این امر واقعاً آرزویم بود. بدین ترتیب، در سال 1386 در این مسئولیت قرار گرفتم و افتخار می‌کنم که تا امروز، در خدمت انسان‌های وارسته هستم.

خاطرات و تجربیات از خیرین مدرسه‌ساز

ساعدنیوز: مدتی پیش، ویدئویی از سفر ریاست محترم جمهوری به استان کردستان به شدت مورد توجه قرار گرفت؛ ویدئوی مادری که دیه فرزندش را صرف مدرسه‌سازی کرده بود و زمانی که داستان خود را در دیدار با آقای دکتر پزشکیان مطرح کرد، ریاست محترم جمهور نیز متأثر شدند. در طول سال‌هایی که در حوزه مدرسه‌سازی و امور خیر فعالیت داشته‌اید، ویژه‌ترین و به‌یادماندنی‌ترین خیّری که در ذهن شما باقی مانده و شبیه به این مادر کُرد ماست، چه کسی یا چه داستانی بود؟

کسایی: ماجرای این مادر بسیار تأثیرگذار است. ما در این سال‌ها با نمونه‌های متعددی از این دست مواجه بوده‌ایم. برای مثال، حدود ده سال پیش، یکی از کارمندان دولت به من مراجعه کرد و گفت که فرزندش در اثر تصادف فوت کرده و می‌خواهد نام او زنده بماند. او می‌دانست که با ساخت مدرسه به نام فرزندش، تابلوی یادبود نصب خواهد شد. ما ضمن تأیید این موضوع، اقدامات لازم را انجام دادیم و مدرسه‌ای به نام فرزند ایشان احداث شد و نامش بر تابلوی مدرسه نقش بست.

از این موارد انسان‌های والا زیاد داریم. حدود دو یا سه ماه پیش، یکی از داروسازان شهر تبریز نزد من آمد و گفت: «پسر تنهایم سال گذشته بر اثر ایست قلبی فوت کرد. من در دنیا به جز او به هیچ چیز دیگری علاقه نداشتم و از این داغ ویران شده‌ام. اما می‌خواهم نام او را زنده نگه دارم.» پرسید که آیا امکان این کار وجود دارد. من پاسخ دادم که چه بهتر، ما این کار را بارها انجام داده‌ایم.

ایشان پیشنهاد داد: «اگر بشود، من خانه مسکونی خود را به شرط عمر، به مجمع خیرین اهدا می‌کنم تا پس از فوت من، آن را بفروشید و با پول آن یک مدرسه بسازید.» ما با این پیشنهاد موافقت کردیم و ایشان برای انتقال سند به دفترخانه مراجعه کرد. ما برای ایشان آرزوی طول عمر می‌کنیم و انتظار نداریم که به این زودی این اتفاق بیفتد.

وقتی که من با ایشان صحبت می‌کردم، بسیار منقلب شد و گفت: «بسیار خب، این کار نسیه شد و من آن را به شما اهدا کردم، اما این فعلاً مدرسه نیست. من می‌خواهم همین حالا مدرسه‌ای را به نام پسرم احداث کنم.» دیروز به ناحیه یک آموزش و پرورش رفتیم و از یکی از مدارس که نیاز به تخریب و بازسازی داشت، بازدید کردیم و قرار شد تفاهم‌نامه‌ای با این پدر گرامی منعقد شود تا آنجا را به نام فرزندش احداث کند.

نمونه دیگری که در ذهن دارم، مربوط به زمانی است که در شهر خودمان رئیس کارگزینی بودم. یکی از همکارانم گفت: «زمینی دارم و می‌خواهم برای شما مدرسه بسازم، به این شرط که من زمین را بدهم و شما هزینه ساخت را متقبل شوید و تابلوی مدرسه به نام خود من شود.» ما تفاهم‌نامه را نوشتیم و آن بخش زمین به نام ایشان ثبت شد. پس از پنج یا شش ماه، ایشان با من تماس گرفتند. در حالی که مدرسه در حال اتمام بود و طبق تفاهم‌نامه قرار بود تابلو به نام ایشان نصب شود، گفت: «یکی دو روز پیش پسرم که مهندس بهروز بود، تصادف کرد و فوت شد. دیگر تابلو به نام من نباشد؛ تابلوی مدرسه به نام پسرم باشد.»

این فرزند، پسرعموی آقای دکتر رفیعیان، رئیس وقت دانشگاه آزاد تبریز، بود. ما بنا به توصیه ایشان، آن هنرستان را که قرار بود به نام ایشان شود، به «هنرستان مهندس بهروز رفیعیان» تغییر نام دادیم. از این موارد بسیار داریم. افتخار من این است که در خدمت چنین انسان‌های وارسته‌ای هستم؛ این واقعاً افتخارآمیز است.

در زمان زلزله ارسباران (مناطق ورزقان و اهر)، به روستاهایی که مدرسه‌هایشان تخریب شده بود، رفتیم. خیرین بسیاری برای کمک به استان ما آمدند که خداوند همه‌شان را حفظ کند. در همان ایام، یک دکتر داروساز آمد و گفت که می‌خواهد در یکی از این روستاهای زلزله‌زده، یک مدرسه 6 کلاسه بسازد. پرسیدم اهل کجاست. پس از معرفی شهر محل زندگی و داروخانه و مرکز رادیولوژی خود، گفتم: «خوشبختانه منطقه زلزله‌زده در حال اشباع شدن از پروژه‌های خیرین است. شهری که شما می‌گویید، برای مدرسه‌سازی به شدت نیازمند است.» او گفت: «بسیار خوب. حالا که شما بهتر می‌دانید، هر کجا که بگویید، می‌رویم و می‌بینیم.» رفتیم و زمین را دید و پذیرفت که در آن شهر مدرسه بسازد.

مدرسه را شروع به ساخت کردیم. موقعی که قرار شد تابلو را سفارش دهیم، با ایشان تماس گرفتم و گفتم: «آقای دکتر، مدرسه تمام شده و در مرحله تهیه تابلو و مهر هستیم. نظرتان عوض نشده است؟» چون او در ابتدا گفته بود نام تابلو را نمی‌خواهد و ارتباط الهی که ایجاد کرده، برایش کافی است. گفتم: «آن به جای خود، اما ما می‌خواهیم این فرهنگ اشاعه پیدا کند.» گفت: «بسیار خوب، هر طور شما صلاح بدانید.» گفتم: «حالا که قبول کردید، هر نامی که شما بگویید، سفارش می‌دهیم.»

ایشان گفت: «اگر این مدرسه دخترانه شود، به نام حضرت زهرا (س) و اگر پسرانه، به نام حضرت علی (ع) نام‌گذاری شود.» چون مدرسه دخترانه شد، چند روز بعد دوباره تماس گرفتم و گفتم: «امروز تابلو را سفارش می‌دهیم، نظرتان عوض نشده؟» گفت: «چرا، کمی عوض شده.» گفتم: «چطور؟» گفت: «دیدم که در این شهر، یکی دو مدرسه دیگر هم به نام حضرت زهرا (س) هست و این تعدد اسامی ممکن است مشکل‌ساز شود. با اجازه شما، ما از القاب حضرت زهرا (س) انتخاب کردیم.» پرسیدم: «چه لقبی؟» گفت: «ریحانه النبی.» ما یک تابلوی قشنگ چهار متری برجسته تهیه کردیم، نصب و افتتاح شد.

مدتی بعد، خواهر یکی دیگر از خیرین که اصالتاً تبریزی و مقیم تهران بود و سه مدرسه برای ما ساخته بود، و او نیز همین رویه را در انتخاب نام‌ها داشت، شب با من تماس گرفت. من دیدم شماره خارجی است و فکر کردم اشتباه است، اما چون تکرار شد، جواب دادم. ایشان گفت: «من خواهر آقای فلانی هستم که برای شما مدرسه ساخته است. سر شام صحبت از این کارها شد و من بسیار ذوق‌زده شدم. می‌خواستم ببینم من هم می‌توانم از این کارها بکنم؟»

گفتم: «مسئله‌ای نیست.» گفت: «ببینید، برادرم وضع مالی‌اش بهتر بود. من اینجا در کرج هستم و یک مرکز رادیولوژی در خیابان دولت دارم. در حال حاضر، مهمان این کشور (کانادا) هستم. خیلی ذوق‌زده شدم و می‌خواهم ببینم می‌توانم کمک کنم یا خیر.» گفتم: «چه بهتر.» گفت: «اگر بخواهم درست کنم، اقساطی می‌دهم، گفتم مسئله‌ای نیست. بیایید شروع کنیم.»

من به کرج رفتم و در رادیولوژی ایشان، تفاهم‌نامه را نوشتیم. برای ایشان توضیح دادم که همکارشان در شهر دیگر، پروسه‌ای را طی کردند که در نهایت نام مدرسه به «ریحانه النبی» رسید. وقتی این را شنید، منقلب شد. گفتم: «خانم دکتر، ناراحت شدید؟ من چه گفتم؟» گفت: «آخه شما که این نام را پیشنهاد دادید، من دیدم اگر این اسم را انتخاب کنم، چون اسم دخترم ریحانه است، ممکن است بگویند این شخص تابع هوای نفس شده و می‌خواهد اسم دخترش روی تابلو برود!»

گفتم: «حالا که من این نام را پیشنهاد می‌کنم، من و شما و خدا می‌دانیم؛ کس دیگری مطلع نیست. هیچ مشکلی پیش نمی‌آید.» گفت: «بسیار خوب، قبول می‌کنم.»

حدود یکی دو سال پیش، یکی از خواهران شهدای تبریز با من تماس گرفت و گفت که می‌خواهد برای احسان برادر شهیدش مدرسه‌ای بسازد. برای ایشان هم همان مراحل طی شد. در مورد نام تابلو گفتم: «در استان ما، در دو شهر، دو مدرسه داریم که به نام حضرت زهرا (س) است و به القاب ایشان تبدیل شده است. اگر بخواهید، این را هم همین کار را بکنیم.» گفت: «چه بهتر.»

ما اکنون در استان سه مدرسه دخترانه داریم که هر سه به نام «ریحانه النبی» نامگذاری شده‌اند. کار کردن در این حوزه واقعاً جالب است. من می‌گویم این اتاق ما مقدس است، چون کسانی اینجا می‌آیند که ارتباطشان با خداست و انسان‌های بسیار وارسته‌ای هستند.

این افراد، علی‌رغم وضعیت طاقت‌فرسای اقتصادی کشور که متأسفانه برای برخی اختلاس و چپاول به یک امر عادی تبدیل شده است، با دیدن این شرایط، باز هم می‌گویند ما با آن کارها کاری نداریم و ارتباطمان با خداست و می‌خواهیم رضایت او را جلب کنیم. واقعاً نمی‌توان به این خیرین جز انسان‌های مختار و وارسته گفت. فرشته که اختیار ندارد؛ فرشته تابع محض اوامر الهی است، اما انسان مختار است و هم می‌تواند خیر شود و هم می‌تواند به خاوری و ... تبدیل شود. من به وجود این انسان‌های وارسته افتخار می‌کنم.

وضعیت مدرسه‌سازی در آذربایجان شرقی

ساعدنیوز: لطفاً در مورد وضعیت استان آذربایجان شرقی بفرمایید. در حال حاضر شرایط چگونه است؟ ما چقدر کمبود در این استان داریم؟ خاطرم هست دو یا سه سال پیش با یکی از نمایندگان شهرستان‌های استان صحبت می‌کردیم، ایشان می‌گفتند در شهرستان ما 70 مدرسه کانکسی داریم. اکنون وضعیت استان چطور است؟ چقدر کمبود داریم و چند پروژه در دست احداث است؟

کسایی: واقعیت این است که همه ما از محدودیت اعتبارات دولتی آگاه هستیم. خوشبختانه تعداد زیادی از همین انسان‌های وارسته استقبال خوبی از مدرسه‌سازی می‌کنند. تقریباً تا دو سال پیش، حدود 530 واحد آموزشی نیمه‌تمام داشتیم که خیرین سهم خود را تمام کرده بودند، اما به دلیل نبود اعتبار دولتی، نیمه‌تمام باقی مانده بودند.

خوشبختانه با تلاش‌های شبانه‌روزی مدیر کل محترم استان و هماهنگی که با مجمع خیرین ایجاد کرده‌اند، اکنون از 530 مدرسه نیمه‌تمام، حدود 180 واحد باقی مانده است. این موضوع قبلاً ما را بسیار ناراحت می‌کرد، زیرا ما به خیرین قول داده بودیم به محض اینکه سهم آن‌ها تمام شود، سهم خودمان (دولت/مشارکت) را بلافاصله شروع کنیم، اما عملاً نمی‌توانستیم.

حتی در زمان وزیر سابق، آقای صحرایی، در جلسه‌ای در تهران، همه ما اعتراض کردیم که ما در گرو این خیرین هستیم. ما قول دادیم، اما عملاً نمی‌توانیم به تعهدات عمل کنیم. آن زمان در سطح کشور قرار شد از این به بعد، مدرسه‌ای به صورت مشارکتی انجام نشود (مگر اینکه دولت توانایی تأمین سهم خود را داشته باشد) تا بدقول نشویم.

ما در شهر تبریز نیز با مشکل جدی مواجه هستیم، زیرا مدارس قدیمی هستند. وقتی به خیرین می‌گوییم، می‌گویند تبریز که ثروتمند است، چطور می‌گویید محروم است؟ اما محرومیت اصلی مال خود تبریز است، چون خیرین اغلب می‌خواهند به روستاهای دورافتاده بروند که محرومیت در آنجاست. به همین دلیل، برخی روستاها مدارسی شیک‌تر و قشنگ‌تر از مدارس تبریز دارند. به همین خاطر، ما اکنون هر خیّری که مراجعه می‌کند، پیشنهاد می‌دهیم در خود تبریز اقدام کند تا این مشکل حاد حل شود.

پریروز، در منزل یکی از خیرین قول ساخت یک مدرسه 15 کلاسه در ولیعصر تبریز را گرفتیم. دیروز هم همان پدر گرامی که فرزندش فوت شده بود، برای احداث مدرسه در ناحیه یک (که یکی از مدارس تخریبی بود و دانش‌آموز نداشت) تفاهم‌نامه نوشتیم. واقعاً مردم کشور ما، انسان‌های وارسته‌ای هستند که باید قدرشان را بدانیم و بسیار زیبا از مدرسه‌سازی استقبال می‌کنند.

اغلب خیرین ما که عرق مذهبی بیشتری دارند، هنگام صحبت می‌گویند بین ساخت مسجد، حسینیه یا مدرسه مانده‌اند. ما همیشه سعی می‌کردیم مدرسه را در اولویت قرار دهیم. در سال‌ها پیش، از مرحوم آیت‌الله مشکینی استفتاء کردیم و ایشان جواب بسیار زیبایی دادند:

«در زمان فعلی، اگر از من بخواهید، من می‌گویم مدرسه؛ چون مدارس دوشیفته و سه‌شیفته هستند و بچه‌ها برای ورود و خروج، به‌ویژه در زمستان، جلوی در صف می‌کشند. از نظر شرعی، در زمان فعلی، مدرسه‌سازی در اولویت است.»

ایشان افزودند: «اگر روزی همین روال در مورد مساجد حاکم شد، آن وقت می‌گویم مسجد بسازید.» خوشبختانه اکثر روستاهای ما مساجد آباد دارند، اما متأسفانه وضعیت مدارس آن‌گونه که مطلوب و در شأن نظام جمهوری اسلامی باشد، نیست.

ما به طور مداوم از مدارس بازدید می‌کنیم و مشکلات را به خیرین منتقل می‌کنیم و خدا را شکر که اغلب قبول می‌کنند. مثلاً حدود پنج یا شش سال پیش، مدیر مدرسه‌ای مرتب با من تماس می‌گرفت که سقف مدرسه‌شان مخروبه و در حال فروریختن است و خطرناک است. ما وقت نمی‌کردیم برویم و مشکل را از نزدیک ببینیم. بالاخره به روستایی در خداآفرین به نام عباس‌آباد رفتیم. وضع آنجا از آنچه مدیر توصیف می‌کرد، بدتر بود. واقعاً وحشتناک بود.

ما پس از بازدید، با یکی از دوستان خیّر جوان و فعالمان در تهران تماس گرفتیم و وضعیت را شرح دادیم. ایشان پذیرفت و در عرض دو یا سه ماه، آنجا را بازسازی کردیم و یک مدرسه شیک در اختیار بچه‌ها گذاشتیم.

نگاه ویژه رئیس جمهور به مدرسه‌سازی

ساعدنیوز: می‌بینیم که آقای دکتر پزشکیان، ریاست محترم جمهور، تأکید ویژه‌ای بر داستان مدرسه‌سازی دارند. تقریباً در هر سفر استانی، جلسه‌ای تحت عنوان عدالت آموزشی برگزار می‌کنند و حتی به صورت نمادین در یکی از استان‌ها لباس کار پوشیده و در اقدام ساختمانی مشارکت کردند. به نظر می‌رسد شاید کمتر مسئولی بعد از انقلاب اسلامی به این اندازه به مسئله مدرسه‌سازی اهمیت داده باشد. شما این اقدام آقای دکتر پزشکیان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا در طول این مدت با ایشان دیداری داشته‌اید؟ تصویری هم از سفر غیررسمی ایشان به تبریز و دیدارشان با آقای مردانی‌آذر (خیر مدرسه‌ساز) مخابره شد که توجه ویژه ایشان به بحث مدرسه‌سازی را می‌رساند. نظر شما در این باره چیست؟

کسایی: واقعیت این است که در تاریخ ایران نمی‌توانیم چنین چیزی را پیدا کنیم که رئیس‌جمهور، دغدغه اصلی‌اش آموزش و پرورش باشد. ما در کشور با مشکلات اجتماعی زیادی مواجه هستیم، اما ایشان به‌درستی «سوراخ دعا» را پیدا کرده و می‌داند که مشکل اصلی، آموزش و پرورش است. اگر به اینجا (آموزش و پرورش) برسیم، هر چقدر هم هزینه کنیم، باز هم کم است، چون این بخش زیربنا است.

بد اخلاقی‌هایی که در کشور می‌بینیم، ریشه در آموزش و پرورش دارد. من همیشه می‌گویم هر چقدر هم حقوق مکفی به معلم بدهیم، باز هم کم است، به شرط آنکه معلم واقعی تربیت کنیم. متأسفانه تا کنون به دانشگاه‌های تربیت معلم بهای لازم داده نشده است. اگر معلم واقعی در آنجا تربیت شود، کشور ما به گلستان تبدیل خواهد شد، زیرا تمامی مدیران و حتی رئیس‌جمهور از پشت همان صندلی‌ها به اینجا رسیده‌اند.

آقای دکتر پزشکیان را من از قبل از دوران دانشجویی‌شان می‌شناختم؛ چون ایشان با برادر بنده در دانشگاه تبریز همکار بودند. ایشان بسیار بی‌ریا هستند. تزویرباز نیستند که بیایند و با کاپشن پوشیدن، فقط نمایش دهند. ایشان واقعاً همین‌گونه است.

از زمانی که ایشان رئیس‌جمهور شده‌اند، مسئولیت ما سنگین‌تر شده است. ما در زمانی قرار گرفته‌ایم که رئیس‌جمهورش بی‌پروا می‌آید و می‌گوید که اگر بخواهیم با کمک هم این کشور را بسازیم، می‌توانیم. متأسفانه علی‌رغم توصیه‌های رهبری، برخی بد اخلاقی می‌کنند، اما خوشبختانه ایشان به این حرف‌ها و توهین‌ها بها نمی‌دهد. مثل آن روز در مجلس که به ایشان بی‌احترامی شد، اما ایشان اصلاً ناراحت نشدند.

این موضوع مسئولیت ما را سنگین کرده و ما باید تلاش بیشتری داشته باشیم. خوشبختانه چون ایشان بی‌ریا هستند، حرف‌هایشان اثر می‌کند و اهل شعار نیستند؛ هر چه می‌گوید، خودش عمل می‌کند.

مشارکت‌های خرد و جمع‌آوری کمک‌ها

ساعدنیوز:: صحبت پایانی شما... در بخشی از صحبت‌هایتان اشاره کردید که اقبال به مدرسه‌سازی مقداری کمتر شده است. مردم چگونه می‌توانند کمک کنند؟ آیا می‌توانند به صورت مبالغ خرد در بحث مدرسه‌سازی شرکت کنند یا خیر؟

مسئول (خیّر): واقعیت این است که برخی از مردم ما خیال می‌کنند خیّر کسی است که باید بیاید و یک مدرسه کامل بسازد. در صورتی که هر کسی در حد توان خود می‌تواند کمک کند. خیّر می‌تواند با 10 هزار تومان هم خیّر باشد و هم با میلیاردها تومان. باید این تفکر را جا بیندازیم که خیّر فقط کسی نیست که مدرسه می‌سازد.

اگر کسی بیاید و برای مدرسه ما یک حلقه سرویس بهداشتی درست کند، او هم خیّر است. در دین ما، طهارت و بهداشت در اولویت است. کسی که برای مدرسه ما سرویس بهداشتی درست می‌کند، ارزش کارش بسیار بالاست، چون برای مدرسه ساز تابلو می‌زنند، اما سرویس بهداشتی تابلو ندارد و غیر از خدا، کسی از کار او مطلع نیست. من برای کسانی که برای سرویس بهداشتی مدارس کمک می‌کنند، ارزش زیادی قائل هستم.

خوشبختانه ما یک سایت به نام "بِسازِ مدرسه" راه‌اندازی کرده‌ایم. حدود دو یا سه هفته است که این سایت فعال شده و تا کنون حدود 200 میلیون تومان جمع‌آوری شده است. آقای دکتر سرمست، استاندار محترم ما، 66 میلیون تومان به این حساب واریز کرده‌اند و به ترتیب، همه در حد وسع خود کمک کرده‌اند.

اگر بتوانیم این فرهنگ را جا بیندازیم که هر کسی در وسع خود کمک کند، می‌توانیم بگوییم که مشکلات در حال حل شدن است. اما اگر صرفاً بگوییم خیّر آن است که مدرسه می‌سازد، مشکلات حل نخواهد شد. کسانی که از نظر مالی ضعیف هستند و خیال می‌کنند نمی‌توانند کاری بکنند، در اشتباه‌اند. باید این را جا بیندازیم. در سایت ما، حتی کارمندان خودمان ماهیانه مبلغی را انتخاب کرده و واریز می‌کنند.

اگر این فرهنگ را غنی‌تر کنیم، ان‌شاءالله مشکلاتمان کم می‌شود.

سایر ویدیوهای خبری را اینجا دنبال کنید.


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
از سراسر وب   
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها