به گزارش سرویس چندرسانهای پایگاه خبری ساعدنیوز، گاهی یک ملودی ساده کافی است تا سوار بر ماشین زمان شوی و به روزهایی سفر کنی که بزرگترین دغدغهات، نوشتن مشق شب و بزرگترین لذتت، صدای زنگ آخر مدرسه بود. نماهنگ «پنجرهها» یک ترانه نیست؛ یک کپسول زمان است که ما را دقیقاً به همان دوران پرتاب میکند. به راهروهای شلوغ مدرسه، به نیمکتهای چوبی که اسممان را رویش کَندهکاری کرده بودیم و به دوستیهایی که فکر میکردیم تا ابد ادامه خواهند داشت.
امیر سلیمی در سال 1378 با صدایی گرم، قصهی نسلی را خواند که شادیهایش ساده و عمیق بود. قصه «شادی خریدن کیف و کتاب» و «یواشکی حرف زدن» سر کلاس. تصاویر این ویدئو، آلبومی از خاطرات مشترک ماست: از کلاسهای درسی که گاهی در طبیعت برگزار میشد تا راه رفتنهای دستهجمعی در کوچههای قدیمی و خندههای از ته دلی که هیچگاه تکرار نشدند.
«پنجرهها» پنجرهای است رو به پاکترین بخش وجودمان؛ دورانی که قلبهایمان مثل یک دفتر نقاشی سفید بود و رفاقتها، خالصانهترین تعریف را داشتند. این نماهنگ را به والدین خود نشان دهید، اما خودتان نیز آن را تماشا کنید. این فقط خاطرات آنها نیست، این بخشی از هویت و فرهنگ شیرین همهی ماست که در هیاهوی امروز، دلتنگ سادگیاش هستیم. این یادگاری از نسلی است که با کمترین امکانات، عمیقترین خاطرات را برای خود و آینده ساخت.
2 ماه پیش