به گزارش سرویس جامعه ساعدنیوز بزغالهها استاد راه رفتن روی لبهها هستند. کف سمشان دو لایه دارد؛ لایهٔ بیرونی سخت، لایهٔ درونی کمی نرم و چسبندهتر. همین ترکیب باعث میشود روی سنگهای خیس، یخزده یا ترکدار قدم بگذارند و سر نخوردند. اگر نگاهشان کنی، انگار در حال اجرای بالهای کوهستانی هستند که هر قدمش دقتی حسابشده دارد.
در چند ساعت اول زندگی، بزغاله میتواند از سراشیبیهای کوتاه بالا برود و مادرش را دنبال کند. این سرعت، نتیجهٔ میلیونها سال سازگاری با محیطی است که شکارچیها کمین کردهاند و زمین فرصتی برای اشتباه نمیدهد.
پوست نرم بزغاله معمولاً رنگی کمرمق دارد؛ سایهای بین خاکی، قهوهای و بژ. همین رنگ، او را در برابر چشم عقابها و گرگها مخفی میکند. وقتی آرام کنار صخره میخوابد، فرقش از منظرهٔ اطرافش سخت پیدا میشود.
بزغالهٔ وحشی خیلی زود میآموزد که کجا باید ایستاد، کجا باید گریخت، و کجا باید منتظر مادر ماند. مغزش مثل یک دفترچهٔ کوچک پر از دستورهای فوری است: باد تند = خطر؛ سایهٔ دایرهای روی زمین = عقاب؛ صدای خشخش سریع = شاید روباه.
این یادگیری بیشتر غریزی است تا آموزشی.
مادر و بزغاله در روزهای نخست تقریباً جدانشدنیاند. مادر با صدایی ریز و ضربآهنگی کوتاه او را صدا میزند؛ صدایی که فقط بزغالهٔ خودش به آن پاسخ میدهد. این ارتباط باعث میشود حتی در ازدحام گله، کوچکترین عضو هم گم نشود.
بزغالهها هنگام امنیت، پروازِ کوتاه شادی دارند: میپرند، روی سنگها میچرخند، گاهی از لبهای به لبهٔ دیگر جست میزنند. این بازیها فقط خوشی ساده نیست؛ تمرینهاییاند که ماهیچه، تعادل و سرعت واکنششان را پخته میکند.
غذای بزغاله در ابتدا شیر مادر است. اما بهتدریج به جویدن علفهای نرم، برگها و حتی گلهای وحشی علاقهمند میشود. عادت غذاییاش به او اجازه میدهد در محیطهایی زندگی کند که منابع خوراک محدود اما متنوعاند.
بزغالهها، همراه با گلهشان، در حفظ چرخهٔ گیاهی کوهستان نقشی ظریف دارند. چرا که با خوردن برگهای خاص، به رشد دوبارهٔ گیاهان کمک میکنند و با جابهجایی مداومشان، بذرهای کوچک را به گوشههای تازه میبرند.
حضورشان در کوهستان مثل حضور نتهای روشن در یک سمفونی قدیمی است: کوچک، اما تأثیرگذار.
برای مشاهده سایر مطالب جامعه ساعدنیوز در ارتباط باشید.