به گزارش سرویس ورزش ساعدنیوز، داستانها قبلا گفته شدهاند؛ اینکه: « از سال 48با هم در دانشگاه همکلاس بودیم. مترجمی زبان انگلیسی میخواندیم، اما ارتباطی وجود نداشت. آشنا شدیم و بعد...»
خانم شفیعی خوب و با جزئیات حرف میزند: دانشکده عالی ترجمه. روزهای قرارهای جمعی در کافه دانشگاه در جمع یکدیگر را میدیدیم، نه تنهایی.
من آن موقع 3 برادر مجرد در خانه داشتم. برادرهای آن دوره مثل این روزها بیبخار نبودند (میخندد). یادم میآید یکبار با دوستم رفتیم کافه نادری بستنی خوردیم. قیامتی به پا شد! خلاصه 6ماه در دانشگاه از دور یکدیگر را میدیدیم بعد از 6ماه هم به خواستگاری من آمد و ازدواج کردیم.

برای دنبال کردن اخبار ورزشی و حواشی زندگی ورزشکاران با ما همراه باشید.