جواد معبودى فر، سرکنسول ایران در استانبول، گفت: امروز چهارشنبه پس از چندین جلسه نشست و مذاکره کلیه امور مورد اختلاف میان دو شرکت سازنده ایرانى و ترکیه اى پروژه سینمائى "مست عشق" با میانجیگرى این سرکنسولگرى حل و فصل شد و سهام کامل پروژه مذکور به طرف ایرانى واگذار شد.اطلاعیه کامل در خصوص زمان آماده سازى و پخش اثر توسط روابط عمومى این پروژه در روزهاى آتى اعلام خواهد شد.
دیدار رازآلود مولانا و شمس در فیلم مست عشق
داستان ماجرای آشنایی جلال الدین محمد بلخی معروف به مولانا (مولوی و رومی) با محمد بن علی بن ملک داد تبریزی ملقب به شمس الدین یا شمس تبریزی را شاید بتوان رازآلودترین داستان در تاریخ ادبیات ایران دانست. ماجرای دیدار مفلسی که اهل سفر بود با شیخ شهر و تغییر یکباره او و تبدیل او به عارفی که سماع می کرد و با آنچه شاگردانش پیش از این از او می شناختند بسیار متفاوت بود، سینه به سینه و دهان به دهان قرن هاست نقل محافل ادبی و همچنین کور و برزن ایران و ترکیه است. می گویند شمس تبریزی عاشق سفر بود و عمرش را در سفر و سیاحت می گذراند و در یک جا قرار نمی گرفت. شمس تبریزی در ۲۶ جمادی الثانی ۶۴۲ به قونیه رسید. با مولوی ملاقات کرد و با شخصیت نیرومند و نفس گرمی که داشت مولانا را دگرگون کرد. تا پیش از دیدار شمس تبریزی، مولوی از عالمان و فقیهان و اهل مدرسه بود و در آن زمان به تدریس علوم دینی مشغول بود، و در چهار مدرسهٔ معتبر تدریس می کرد و علما در رکابش پیاده راه می رفتند، اما با دیدار شمس تبریزی، مولوی لباس عوض کرد، درس و وعظ را یکسو نهاد و اهل وجد و سماع و شاعری شد.
برای مردم قونیه مخصوصاا پیروان مولانا تغییر احوال او و رابطه میان او و شمس تبریزی تحمل ناکردنی بود. عوام و خواص به خشم آمدند، مریدان شوریدند، و همه کمر به کین او بستند تا اینکه شمس تبریزی بعد از شانزده ماه در ۲۱ شوال ۶۴۳ بی خبر قونیه را ترک کرد. مولانا در غم و اندوه فرورفت. سرانجام نامه ای از شمس تبریزی رسید و معلوم شد که او در شام است. مولانا فرزند خود سلطان ولد را با بیست نفر از یاران برای بازگرداندن او فرستاد. شمس تبریزی در ۶۴۴ با استقبال باشکوه به قونیه بازگشت. محفل مولوی غرق شور و شادی و وجد و سماع شد. اما شادمانی ها دیری نپایید. باز آتش کینه و تعصب بالا گرفت و رنج ها و آزار ها به شمس تبریزی رسید. او با همه عشق و علاقه ای که به صحبت مولانا داشت تصمیم به ترک قونیه گرفت. به روایت معروف تر از آنجا گریخت، اما سرانجام به دسیسه پسر ناخلف مولانا کشته شد و پس از آن مولانا باقی عمر را در غم و اندوه گذراند. نهال تجدد در کتاب عارف جان سوخته روایتی داستانی و جذاب از دیدار و ماجراهایش به دست می دهد .