درباره کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان
کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان نوشته میگوئل آنخل استوریاس است. این کتاب با ترجمه روان سروش حبیبی منتشر شده است. این کتاب روایتی سوررئال در عین حال سیاسی است. چشم انتظار در خاک رفتگان، سال ها پیش با عنوان چشمان بازمانده در گور و توسط همین مترجم منتشر شده بود که اکنون چاپ تازه ی آن توسط نشر ماهی روانه ی بازار شده است.
چشمِ انتظارِ درخاک رفتگان داستان اعتصاب عمومی عظیمی است علیه دیکتاتور گواتمالا و شرکت امریکایی موز. شخصیت مرکزی رمان مبارزی انقلابی است که می کوشد مردم را به قیام و اعتصاب فرا خواند. اگر این اعتصاب پیروز شود، سرخپوستان مظلوم و در خاک رفته تسلی می یابند و می توانند چشمان بازمانده شان را ببندند، زیرا بنا بر افسانه ای مایایی، چشمان آن ها در گور به انتظار تحقق عدالت بازمانده است.
خلاصه داستان چشم انتظار در خاک رفتگان
چشم انتظار در خاک رفتگان، داستانی است در شرح یک خیزش مردمی، داستانی مبتنی بر نظریه ای سیاسی، رمانی اجتماعی که شگردهای سوررئالیستی نویسنده گاه آن را مبهم و حتی اندکی ملال آور می کند. رنگ ها، حرکت ها، اسم صوت ها، ریتم ها و آفرینش های کلامی محض به پیدایش نوعی فرهنگ لغت خاص آستوریاس می انجامد که گواهی است بر تسلط کامل او به زبان و منابعش
درباره نویسنده کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان
میگوئل آنخل آستوریاس در ۱۸۹۹ در گواتمالاسیتی در خانواده ای تاجر متولد شد. تحصیلات دانشگاه را در رشته حقوق انجام داد و دکترا گرفت. در ۱۹۲۴ به لندن و سپس به پاریس سفر کرد و در دانشگاه سوربن در رشته نژادشناسی به تحصیل ادامه داد و در ادیان قدیم آمریکای مرکزی تخصص یافت.
در ۱۹۳۰ در شهر مادرید کتاب افسانه های گواتمالا را منتشر کرد و وطن خود را در خلال افسانه های کودکی به مردم معرفی کرد. کتاب به محض انتشار یکی از جذاب ترین آثار ادبیات جوان آمریکای لاتین به شمار آمد و پل والری بر آن مقدمه نوشت.
پس از آن در ۱۹۴۴ کتاب آقای رئیس جمهور را نوشت که شاهکار او است و از انتشارش در گواتمالا جلوگیری شد. کتاب تصویری است زنده از حکومت استرادا کابررا، رئیس جمهوری که از ۱۸۹۸ تا ۱۹۲۰ با استبدادی بیرحمانه بر کشور گواتمالا فرمانروایی داشت. آستوریاس در این کتاب واقعیت زندگی را با سبکی شاعرانه ترکیب می کند و رفتار غیرانسانی دستگاه حکومت را با طبقه پایین اجتماع و بومیها و رذالت ثروتمندان و بی رحمی آنان را نسبت به ضعیفان و ستمدیدگان، و نیز آداب و سنن مردم گواتمالا را با بیانی جالب توجه و زیبا وصف می کند. شیوه نگارش آستوریاس خاص خود اوست و می توان آن را «رئالیسم جادویی» نامید. ریشه خیال انگیزی در آثار آستوریاس در واقعیت های روزانه کشورش جایگزین است. اعتقادهای آباء و اجدادی و خرافه پرستی، علاقه و ایمان به سحر و جادو از سوئی و فقر و بینوایی از سوی دیگر، در زمینه زیبایی طبیعت و سرسبزی منطقه استوایی با قلمی سحار و شاعرانه عرضه شده است. آخرین رمان آستوریاس پیش از مرگ به نام جمعه آلام Viernes de Dolores در ۱۹۷۲ در بوئنوس آیرس انتشار یافت. او در ۹ ژوئن ۱۹۸۴ در گذشت.
آستوریاس عناصر افسانه ای و خیالی فرهنگ هندی شمردگان را به داستان های خود وارد می کند تا بینش آن ها درباب زندگی را نشان دهد. سه گانهٔ یادشده، چنان که در ادامه به ذکر مختصر آن ها می پردازیم، شرح مبارزات روستاییان است علیه موزپروران بزرگ امریکایی که آنان را از خاک پدران خود رانده و زمین هایشان را تصاحب کرده اند. این روستاییان، که ابتدا ظلم توانگران را بر خود روا داشته اند، عاقبت سازمان می یابند و سیاسی اندیش می شوند و علیه سرکوبگران خود سر به شورش برمی دارند. در این جا کار آستوریاس آشکارا سیاسی می شود. کتاب او اعتراضی کوبنده است علیه حکومت خودکامهٔ خورخه اوبیکو۹ و شرکت های موزفروش امریکایی مثل یونایتد فروت که می خواهند سرزمین او را به یک جمهوری موزمدار بدل کنند. این آمیزهٔ انتقاد اجتماعی و سیاسی و عناصر فرهنگ بومی چیزی را پدید می آورد که «رئالیسم جادویی» امریکای لاتین نام گرفته است و آستوریاس و گارسیا مارکز بهترین نمایندگان آن به شمار می آیند.
قسمتی از کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان
آناستازیا، هر بار که پسرک به او التماس می کرد به سینما ببردش، می گفت: وای، پناه بر خدا! پول بدیم که بندازنمون توی تاریکی؟ ما فقیر بیچاره ها زندگی مون همه ش تاریکیه. مگه دیوونه شده ایم که بالای تاریکی پول بدیم؟ واسه ما که چراغ نداریم، تاریکی هوا شروع فیلمه. نه پسرجون، زندگی خودمون به قدر کافی سیاه هست. حیفه چشمات رو توی تاریکی ضایع کنی. (کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان – صفحه ۱۸)
صحبت از آن می کرد که نگذارند به انسانیت انسان ها تجاوز شود. (کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان – صفحه ۱۱۳)
با سری فروافتاده و چانه ای فشرده بر سینه و گردنی آماده برای فرودآمدن تیغ. راستی که تیغ جلاد بهتر از این انتظار است، انتظار درشکه ای است که هیچ معلوم نیست می آید یا نه. چشم دوختن به افق بی فایده است. هر قدر هم که روی نوک پنجه بایستی و خودت را بالا بکشی بی فایده است. به جایی نمی رسی. تازه چطور می خواهی خودت را از این بالاتر بکشی؟ با این پاشنه های یک وجبی، همیشه ی خدا روی نوک پنجه هایت ایستاده ای! هر قدر هم که گردن بکشی و دستت را سایبان چشم هایت کنی فایده ای ندارد. از درشکه خبری نیست. (کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان – صفحه ۱۴۴)
دیگر کاری باقی نمانده بود جز این که خاک روی گور را هموار کنند و صلیبی را که آماده کرده بودند میان تل سنگی بر فراز آن برپا سازند. اما سخت ترین کار ترک کردن گور بود و واکندن مادر سوگوار از سرِ خاک، زنی که انگار بر قبر فرزندش ریشه کرده بود و از آن جدا نمی شد. (کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان – صفحه ۲۴۵)
حالا دوره ی جنگ وجدانه. دیگه نمی شه از هر طرف باد اومد، از همون ور رفت. یه وقتی بود که می شد کنار گود واستاد یا توی خونه موند و کاری به کار هیچ کس نداشت. اما امروز دیگه نمی شه. امروز جنگ عمومیه. (کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان – صفحه ۴۲۵)
جنگه که یه سرباز رو آدمکش می کنه. بهش یاد می ده چطور راحت دخل دشمن رو بیاره و یه لحظه هم فکر نکنه که آدم کشته، طوری که انگار یه کار ساده ی روزانه س. من با چشمای خودم دیده م که واسه تصرف بیست متر زمین، هزار یا دوهزار یا پنج هزار نفر آدم نفله می شدن. می افتادن، به سیم های خاردار آویزون می موندن، توی گودالای انفجار بمب و خمپاره ها گم و گور می شدن یا توی سنگرهایی که خاکش توی خون خیس خورده بود می پوسیدن. خون طوری همه جا رو گرفته بود که فکر می کردی هیچ وقت خدا خشک نمی شه. وای، چقدر آدم دیده م که دست یا پاشون کنده شده بود و ناله می کردن یا مثل گوشت کوبیده توی گل و لای جون می کندن تا عاقبت تموم کنن و آروم بگیرن. (کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان – صفحه ۴۸۶)
اه، تف به این شانس! اگه به جای این دسته خرای بی خاصیت، یه مسلسل داشتیم، از دستمون درنمی رفت. این یه نمونه س از وضع مبارزه ی بی پیر ما. نه اسلحه ای، نه خشونتی. عوضش حریف سراپا مسلحه. آخه این که جنگ نیست، خودکشیه. کسی رو زندونی نمی کنن. هرکی رو بگیرن، با یه گلوله خلاصش می کنن. می گی خرابکاری. آره، من هم همین رو می گم. اما بهترین خرابکاری اینه که کانال پاناما بسته بشه. اما حرف که به این جا برسه، یهو تموم حضرات کارشناس اقتصاد می شن و می گن این کار به ضرر اقتصاد مملکته. هیچ کس هم نیست بگه به جهنم که به ضرر اقتصاد مملکته. کدوم اقتصاد؟ اصلا کدوم مملکت که اقتصادش خوب باشه یا بد؟ (کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان – صفحه ۵۰۱)
از ته دل آه کشید. آشکارا می دید که نمی تواند از آن اقازاده های پولدار که گند ثروتشان همه جا را برداشته بود انتقام بگیرد. در دل گفت: آه، ای اعتصاب کجایی؟ خدایا، این اعتصاب رو زودتر بفرست. من با اعتصاب مخالف بودم، اما حالا موافقم. از حالا به بعد، موافق اعتصابم. اعتصاب یعنی کار بیچاره ها که زیر دست پولدارا از گُه هم بی حرمت تر شده ن. بذار ثروت اونا و دار و ندار ما و هرچی که هست نیست و نابود بشه. (کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان – صفحه ۵۸۶)
توی دل ما لخت و عورای بی سروپا آتیش روشن شده و فکر عصیان جون گرفته. (کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان – صفحه ۶۲۹)
ما نمی ترسیدیم، فقط متشکل نبودیم، اتحاد نداشتیم. حتی اگه یه کرور هم باشیم، وقتی متحد نباشیم تنهاییم. دست تنها هم هیچ کاری نمی شه کرد. (کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان – صفحه ۶۷۷)
آزادی بیش تر از نون به دل ها گرما می ده و آتیش آدما رو تیز می کنه. قدرت آزادی از نون بیش تره. من هیچ وقت فکرش رو نمی کردم. ببین، حتی سنگای کوه هم به خاطر آزادی اعتصاب کرده ن، اما بعضیا هنوز به خاطر نون دودلن که اعتصاب بکنن یا نه. (کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان – صفحه ۶۸۵)
شناسنامه کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان
نویسنده: میگل آنخل آستوریاس
ترجمه: سروش حبیبی
انتشارات: ماهی
تعداد صفحات: ۷۶۸