درباره کتاب مرگ در ونیز
«جرج لوکاچ»، منتقد مارکسیست مجاری، مان را به عنوان یکی از نویسندگان مهم مدرن معرفی کرد و او را رساترین صدای نژاد آلمانی در عصر خود نامید. مجموعه آثار مان کتاب های مهمی هستند که ما را از روزهای آغازین آلمان به عنوان یک ملت تا جهان پس از مرگ در عصر حاضر آشنا می کنند.
رویارویی جهان خشک، مادی و بورژوا که با تمام جذابیت ها و سرزندگی که دارد به هنر اعتنا نمی کند با جهان زیبایی شناختی که با وجود انحطاط دید ماتریالیستی و ابزاری به زندگی را زیر سوال می برد، درون مایه ی همیشگی آثار مدرنیست هاست. به همین جهت شخصیت اصلی کتاب مرگ در ونیز یک هنرمند و نویسنده است.
آثار مدرنیست ها معمولا با مفهومی از سقوط فرهنگ همراه است . چنان که گویی هر آن چه فرهنگ سنتی در قالب ارزش ها و معیارهای مبتنی بر عقل و اندیشه آفریده با ظهور عصر جدید شکست خورده است.
عصر جدید، عصری تحلیل یافته و ضعیف است که ضعف آن فقط ناشی از خلاء معنوی در زندگی بورژوازی نیست بلکه ظهور توده های مردمی و شهرهای مدرن نیز در افت وضعیت فرهنگی تاثیر داشته است. برای نویسندگان مدرن، شهرهای جدید صنعتی با جمعیت انبوه دلیلی برای هیجان عاطفی و سیاسی بود و در آثار داستانی خود به بررسی جنبه های گوناگون آن پرداختند. برای مان که به آلمان قدیمی یعنی همان آلمان فلسفی احترام می گذاشت، شهر جدید مقوله ای نامناسب بود. مان، سرگردان بین آلمان قدیمی و روحانی با آلمانی مملو از لذت های هوس بازانه و شهوانی دوره ی مدرن را به تصویر می کشد. درون مايه ی بيشتر داستان های توماس مان، ستیز ميان عقل و عشق، زندگی شهروندی و نمود هنری و به طور كلی تر زندگی و مرگ است. این تضادها، دوگانگی ها و ابهام ها مضمون ادبیات داستانی مان بود. تضاد بین دو دیدگاه هنری کلاسیک و رمانتیک به خصوص بیشتر در داستان مرگ در ونیز خود را نشان می دهد.
عنوان کتاب مرگ در ونیز از کشش بالایی برخوردار است. توماس مان در نهایت سادگی و بدون هیچ ترسی از خطر لو رفتن داستان، همان ابتدا در عنوان رمان خود از مرگ و پایان داستانش خبر می دهد. سفر یکی از کلیدواژه های مهم مان است که در آثارش زیاد دیده می شود. سفر کنایه از یک تغییر و شروعی دوباره است که همیشه به سرانجام مثبتی منجر نمی شود. رمان مرگ در ونیز مملو از اشاراتی به اساطیر است.
مان به نظریات «اینیشتن» فیزیک دان که تاثیر زیادی بر متفکران دوران پیش از جنگ داشت، علاقه داشت. نظریه ی تداوم زمان و مکان یکی از درون مایه های پرتکرار در آثار مان است. مان باور داشت که مکان مثل زمان موجب فراموشی می شود. اما این فراموشی با دور شدن آدمی از پیرامونش و بازگشت به موقعیت بدوی و آزاد اتفاق می افتد. بنابراین، گوستاو شخصیت اصلی داستان مرگ در ونیز نیز با سفری به ونیز به موقعیت بدوی و آزاد خود بازمی گردد.
مان تحت تاثیر «نیچه» فیلسوف آلمانی که از معاصران او بود به دیدگاه او در نیاز جامعه به یک قهرمان هنری در شرایط جدید علاقه داشت. «نیچه» باور داشت که نبرد میان نظم و بی نظمی در بنیان های فرهنگی و اجتماعی ریشه دارد. از طرفی، «نیچه» به نبرد میان فرم و بی فرمی که در شرایط جدید زمانه زیاد مورد توجه اندیشمندان قرار می گرفت و از ویژگی های عصر مدرن به حساب می آمد، تمایل داشت.
همان طور که مان در رمان های کوتاه و بلند خود نشان داده، رسالت هنری چندان آسان نبود. این باور که هنرمند در جهان مادی و بورژوازی موجودی اضافی است و در کشف معرفت روحانی تنها و مطرود است بیش از هر چیز دیگری ذهن مان را در مرگ در ونیز به خود مشغول کرده بود.
به این ترتیب آشنباخ قهرمان کتاب مرگ در ونیز، جهان متضاد هنر را می بیند که در آن شاعران و نویسندگان به سبب سرشت خود به افراط دچار می شوند. شخصیت هنرمند در این دوره و زمانه سردرگم است. از این نظر، مان به همراه «پروست»، نویسنده ی مشهور فرانسوی به درکی از تفاوت بین زمان درونی و بیرونی، زمان ذهنی و عینی می رسد. مان ساعت و تقویم را نموداری ناقص از خودآگاه و روح انسان می دید. مرگ در ونیز اشاره به تباهیت اشرافیت قدیم و تضاد بین بورژوازی و هنر دارد.
مرگ در ونیز؛ ترجمه و انتشار در ایران
« حسن نكوروح» مترجم و استاد دانشگاه است که آثار متعددی از توماس مان ترجمه کرده است. ترجمه ی آثار توماس مان با وجود اشاره های فلسفی زیاد او در متن و لحن های متفاوتی که برای شخصیت ها استفاده می کند، مشکل و پیچیده است. سابقه ی تحصیل «حسن نکوروح » در آلمان و شناخت او از زبان و فرهنگ آلمانی به او کمک کرده تا از پس ترجمه ی دشوار آثار مان به خوبی برآید. رمان مرگ در ونیز با ترجمه ی «نکوروح» توسط انتشارات نگاه منتشر شده است. رمان چهارجلدي «يوسف و برادرانش» و «کوه جادو» منتشر شده توسط انتشارات نگاه از سایر آثار ترجمه شده ی «نکوروح» است. «محمود حدادی» مترجم دیگری است که مرگ در ونیز را توسط نشر افق در اختیار خوانندگان قرار داده است. افق ناشر آثار داستانی است که کتاب «تریستان و تونیو کروگر» را از توماس مان روانه ی بازار کرده است
خلاصه داستان مرگ در ونیز
در «مرگ در ونیز»، شخصیت اصلی داستان، در جدایی خود خواسته از زندگی و کشش به سوی زیبایی هنری، به آغوش مرگ رانده می شود. شخصیت این داستان، که ذهن و خیالش به تسخیر خواب هایی متأثر از مرگ و ماوراء در آمده است، گویی در پیروی ناخودآگاه از این خواب ها، در گردشی بعد از ظهری، با سفیر مرگ روبه رو می شود و این پیک دیار ارواح در روند داستان هربار در نقابی و هیأتی او را به جایی می کشاند که در آنجا مرگش مقدر شده است.
«مرگ در ونیز» داستان زندگی یک نویسنده مسن آلمانی- به نام « گوستاو فن آشنباخ»- متعلق به خانواده ای اصل و نسب دار و متعین از طبقه بورژوای آلمان است. مرگ آشنباخ در ونیز، آنگونه که در این اثر به نمایش گذاشته مى شود، از عناصر مختلف و متنوعى ترکیب شده، که براى درک صحیح آن باید همه این عناصر را به درستى شناخت.
آنچه در این رمان به نمایش گذاشته مى شود، هم «انحطاط یک خانواده» است و هم نیست. یعنى ظاهر آن انحطاط یک خانواده است، ولى سقوط و تباهى و گرایش به مرگ که در زندگى این خانواده و در جسم افراد آن به نمایش درمى آید، در حقیقت یعنى در مفهوم نمادین تصویر گرایش هنر است به مرگ و تباهى.
درباره نویسنده کتاب مرگ در ونیز
توماس مان در روز ۶ ژوئن ۱۸۷۵ در شهر لوبک آلمان متولد شد پدر توماس مان بازرگان غلات بود که بعدها به مقام سناتوری شهر لوبک هم رسید، او از جانب مادر یک رگه پرتغالی داشت. تحصیلاتش را تا ۱۹ سالگی در لوبک گذراند و پس از مرگ پدرش همراه خانواده اش راهی مونیخ شد. در آنجا وارد یک شرکت بیمه شد و توانست نخستین اثر خود، افتاده ها، را به پایان برساند. در همان زمان وارد دانشگاه مونیخ شد و رشته های تاریخ و ادبیات و اقتصاد سیاسی را دنبال کرد.
در سال ۱۸۹۷ همراه برادرش به رم رفت و در همان سال کتاببودنبروک ها را آغاز کرد که در سال ۱۹۰۱ توانست آن را چاپ برساند و شهرت زیادی کسب کند. در سال ۱۹۰۵ با خانم کاتیا پرینگسهایم دختر یکی از استادان دانشگاه مونیخ ازدواج کرد.
در این مدت چند اثر دیگر از او انتشار یافت: تریستان، گرسنگان، تونیو کروگر، ساعت دشوار، در آینه، اعلی حضرت، فونتان پیر،شامیسو و مرگ در ونیز. در سال ۱۹۲۴ کتاب کوه جادو را منتشر کرد که باعث شد شهرت او دو چندان شود. در فاصله سال های ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۶ کتاب های گوته و تولستوی، گفتار و پاسخ، تلاش ها، یادداشت های پاریس را نوشت.
توماس بعنوان یکی از اولین روشنفکران آلمانی پس از روی کار آمدن ناسیونال سوسیالیست ها نسبت به فجایع احتمالی رایش سوم هشدار داد و طرفداران هیتلر را بربر خواند.او در ۵۸ سالگیش توسط رایش سوم تعقیب شد و مجبور شد به سوییس برود.از سال ۱۹۴۰ به مدت چهار سال در رادیو امریکا برنامه اجرا نمود و در سال ۱۹۴۹ پس از ۱۵ سال تبعید به مناسبت جشن ۲۰۰ سالگی گوته به کشورش برگشت.درهمان سال جایزه ادبی گوته به توماس اهدا شدو موفق به کسب مقام دکتری افتخاری دانشگاه اکسفورد شد.در ۷۸ سالگی دکتری افتخاری دیگری از دانشگاه کمبریج به او تعلق گرفت.او از ۷۷ سالگی در روستای کوچکی به نام ارلباخ ساکن شد و سه سال بعد ۱۲ اوت ۱۹۵۵ درهمان روستا بر اثر عارضه قلبی درگذشت.
قسمتی از کتاب مرگ در ونیز
حتی از زمانی که برای گشت و گذار در جهان و بهره از این امتیاز دستش بی مشکلی باز بود، همچنان در مسافرت جز به چشم تدبیری در خدمت حفظِ سلامتِ روح نگاه نکرده بود؛ آن هم تدبیری که صرفا گهگاه و به خلاف تمایل، بایدش به کار می بستی. (کتاب مرگ در ونیز – صفحه ۲۱)
در کنه دل می پذیرفت که این میلِ فرار است، هوس رفتن به دوردست و جهانی تازه، تمنای آزادی و گسستن و از یاد بردن، میلِ بریدن از کار، از مکان روزمره ی یک خدمتگزاری خشک، سرد و تنش آلود. (کتاب مرگ در ونیز – صفحه ۲۲)
مردم نمی دانند چرا به این یا آن اثر هنری شهرت می بخشند. چندان بویی از خبرگی نبرده اند. با این حال گمان می کنند در این آثار به هزار نکته ی برجسته برخورده اند که هر کدامش جداً ستودنی است. اما دلیل واقعی ستایش آن ها چیزی است که سخت می شودش سنجید: علاقه. آشنباخ یک بار در سطوری البته نه چندان کانونی نوشته بود که هر اثر بزرگ، کم و بیش، نوعی عناد است، نوعی مقاومت، و به رغم رنج، غم، فقر، بی کسی، ضعف جسمانی، گناه شیدایی یا هزار گیر و گره دیگر پدید آمده است. (کتاب مرگ در ونیز – صفحه ۲۸)
مطلب از هر قرار باشد، هر رشد و پیشرفتی تقدیری دارد. آیا پیشرفتی که از همدلی و اعتماد همگانی و گسترده ی جامعه برخوردار است شایسته ی مقامی بالاتر از آن پیشرفت نیست که نه فروغی دارد و نه الزامی به افتخار؟ (کتاب مرگ در ونیز – صفحه ۳۱)
شناسنامه کتاب مرگ در ونیز
نویسنده: توماس مان
مترجم: حسن نیکو روح
ناشر: نگاه
تعداد صفحات: 159