درباره کتاب مرگ کسب و کار من است
مرگ کسب و کار من است Death Is My Trade ، نوشته ی روبر مرل (Robert Merle)؛ زندگی فرمانده و مسئول اردوگاه آشویتز، رودلف هوس را روایت می کند اما در تمام قصه اثری از نام فرمانده دیده نمی شود چون روبر مرل نام رودلف هوس را به رودلف لانگ تغییر داده است. تغییر نامی که نه برای پنهان کردن هویت هوس، بلکه برای وفاداری به واقعیت اتفاق افتاده است.
روبر مرل در نیمه ی اول مرگ کسب و کار من است داستان کودکی و نوجوانی رودلف لانگ را روایت می کند، داستانی که با واقعیت کودکی فرمانده ی آشویتز، متفاوت است و همین تفاوت بزرگ قصه با واقعیت باعث می شود استفاده از نام اصلی فرمانده در کتاب، از نظر مرل صادقانه به نظر نرسد.
کتاب از روزهای کودکی لانگ شروع می شود، زمانی که او در خانه ای بسیار مذهبی با حضور پدری منضبط و مستبد بزرگ می شود. پدری که تمام گناهان پسرش را بر دوش می گیرد با امید به این که فرزندش در آینده کشیش شود. اما الگوی همیشگی رودلف لانگ، عمویش است، عمویی که یک افسر نظامی ست. و جرقه ای در تاریخ رودلف لانگ را به آرزوی همیشگی اش می رساند: جنگ جهانی دوم.
حزب نازی رودلف را از سال 1939 تا سال 1945 در جایگاه فرمانده ی ارشد و مسئول اردوگاه آشویتز می نشاند. اردوگاهی که قبل از اشغال لهستان به دست آلمان؛ پایگاه نظامی ارتش لهستان محسوب می شد اما در طی جنگ جهانی دوم توسط حزب نازی به بزرگ ترین اردوگاه کار اجباری تبدیل می شود. رودلف در آشویتز ماموریت نهایی زندگی اش را انجام می دهد و آن ماموریت چیزی نیست جز کشتن هرچه بیش تر یهودیان و خلاصی هرچه بهتر از اجسادشان.
داستان مرگ کسب و کار من است، بر اساس سیر تاریخی اتفاقات پیش می رود. داستان از کودکی رودلف لانگ درست زمانی که جنگ جهانی اول در جریان است، شروع می شود. بعد از آن مرل، قصه ی افسردگی همگانی ای که در سال های بعد از جنگ گریبان گیر همگان شده است را تعریف می کند و بعد به جنگ جهانی دوم و ارتقا رودلف لانگ به سمت فرماندهی می رسد. نقطه ی اوج روایت بخش هایی است که جزییات مسِئولیت لانگ در آشویتز برای خواننده افشا می شود.
جنایت به روایت اول شخص
روبر مرل قصه ی حیرت انگیز مرگ کسب و کار من است را ساده و شبیه داستان های متعارفی که از یک واقعیت تاریخی الهام گرفته اند، تعریف نمی کند. راوی مرگ کسب و کار من است خود رودلف لانگ است. روایت از زبان اول شخص داستان باعث می شود به شخصیت اصلی نزدیک شویم و او را در همه ی حوادث هولناک داستان همراهی کنیم. با این هم گامی از افکار، کارهای و انتخاب های لانگ در جایگاه یک همراه نزدیک باخبر می شویم و می توانیم رویدادهای کتاب را از زاویه دید او بررسی کنیم. با این شکل روایت انگار می توانیم درگیری های فکری و تعلل رودلف لانگ را در جنگ میان اطاعت و تفکر درک کنیم و بفهمیم که متعصبانه یک اعتقاد را پذیرفتن، چه طور می تواند هر تصمیمی را بدیهی جلوه دهد. همانطور که از نظر رودلف لانگ، تمام قتل هایی که او در طول داستان انجام می دهد کاملا طبیعی و در حد اطاعت امر است.
خلاصه داستان مرگ کسب و کار من است
داستان این رمان در سال 1913 و در زمان سیزده سالگی رودولف لانگ آغاز می شود. پدر و مادرش او را به شکلی افراطی تحت تعلیم آموزه های مسیحیت کاتولیک قرار می دهند که به هیچ وجه دلخواه و مطلوب رودولف نیست. پدر رودولف، که شخصیتی بی ثبات است و با پسرش رابطه ای خشک و نه چندان صمیمانه دارد، می خواهد که او یک کشیش شود. اما رودولف لانگ در پانزده سالگی به ارتش می پیوندد و پس از سال ها، به سِمت فرماندهی اردوگاه آشویتس در سال 1943 دست می یابد. آشویتس که در ابتدا اردوگاه کار اجباری است اما پس از مدتی به اردوگاهِ نیستی تبدیل می شود، جایی است که فرآیند آهسته ی ساخت «کارخانه ای برای مرگ» در آن به وقوع می پیوندد. لانگ خیلی سخت کار می کند تا به هدف خود برسد: کشتن هر چه بیشتر دشمنان و خلاص شدن از شر جسدها به بهترین شکل ممکن.
درباره نویسنده کتاب مرگ کسب و کار من است
روبر مرل، نویسنده فرانسویِ (۲۸ اوت ۱۹۰۸ - ۲۸ مارس ۲۰۰۴) زاده شده در شهر Tébessa الجزایر که پدرش در جنگ جهانی اول در تنگه داردانل کشته شد و خودش هم وقتی جنگ جهانی دوم آغاز شد، به استخدام ارتش فرانسه درآمد. او اما در سال ۱۹۴۰ در تخلیه دانکرک در ساحل زویدکوت توسط آلمانی ها به اسارت درآمد؛ اما بعد که آزاد شد به نوشتن روی آورد.
گرچه تمام آثار روبرمرل (robert merle) به زبان فرانسه نوشته شده اند اما در واقع او یک نویسنده ی الجزایری است، کشوری که سال ها مستمعره ی فرانسه بود و مرل را به نویسنده ای فرانسوی تبدیل کرد. نویسنده ای که در جنگ جهانی دوم حضور داشت. مرل مترجم زبان انگلیسی در ارتش فرانسه بود. او در دوران جنگ اسیر شد و به زندانی در شهر دورتموند آلمان منتقل شد. بعد از مدتی توانست از زندان فرار کند اما در نزدیکی مرز بلژیک دستگیر و به زندان برگردانده شد. لمس این تجربیات باعث شد که توصیفات مرل در دومین کتابش، مرگ کسب و کار من است بسیار شفاف، دقیق و دست اول باشد.
اگرچه مرل تحصیلات تکمیلی اش را در فرانسه گذراند و دکترای ادبیاتش را از دانشگاهی فرانسوی گرفت اما خودش در مصاحبه های مختلف تاکید کرده که از نویسندگان بزرگ تاثیر گرفته است: «نمی توانم انکار کنم که تحت تاثیر رمان نویس های انگلیسی قرن هجدهم مثل هنری فیلدینگ، ساموئل ریچاردسن و رمان نویس های قرن نوزدهم مثل جین آستین و دیکنز بودم. و از بین نویسندگان فرانسه هم باید به استاندال اشاره کنم. از نویسندگان روسی از تولستوی، داستایفسکی و چخوف تاثیر گرفتم. من از نویسندگانی که روانکاوان خوبی هستند خوشم می آید مثل استاندال و داستایفسکی. من تحت تاثیر آنها بودم. شخصا روی انسجام روانشناختی شخصیت ها خیلی حساس هستم.»
اگرچه تنها رمان های روبر مرل به فارسی ترجمه شده اند اما او علاوه بر نوشتن رمان، دو مجموعه کتاب درباره ی تاریخ فرانسه در قرن هفدهم و هجدهم فرانسه هم تالیف کرده است.
روبر مرل را در ایران با سه نام بزرگ گره خورده: محمد قاضی، ابوالحسن نجفی و احمد شاملو. ابوالحسن نجفی با ترجمه «آخر هفته در زودکوت» (شنبه و یکشنبه در کنار دریا) در سال ۱۳۴۶، احمد شاملو با ترجمه «مرگ کسب وکار من است» در سال ۱۳۵۲ (نشر نگاه) و محمد قاضی با ترجمه «قلعه مالویل» در سال ۱۳۵۶ (نشر علمی فرهنگی) سه تا از بهترین آثار ادبی جهان را در اختیار خواننده های فارسی زبان گذاشتند. جز اینها، دو اثر دیگر نیز از مرل به فارسی ترجمه شده: «مادراپور» با ترجمه دکتر مهدی سمسار (نشر خوارزمی)، و «جزیره» با ترجمه فرهاد غبرایی (نشر نیلوفر). از این منظر روبر مرل نویسنده خوش شانسی است در ایران، که مهم ترین آثارش توسط بهترین مترجم های ایرانی ترجمه شده. روبر مرل، نویسنده شهیر فرانسوی، برنده جوایز گنکور و ژان ژیونو، از مهم ترین نویسنده های تاریخ ادبیات فرانسه و جهان است که توانسته وضعیت نسل خود را به خوبی و با جزئیات تشریح کند.
آثار:
تعطیلات در زوید کوت (۱۹۴۹)، ترجمه: ابوالحسن نجفی با عنوانشنبه و یکشنبه کنار دریا (۱۳۴۶)
- مرگ کسب و کار من است (۱۹۵۲)، ترجمه: احمد شاملو
- جزیره (۱۹۶۲) ترجمه: فرهاد غبرایی
- مونکادا، اولین نبرد فبدل کاسترو (۱۹۶۵)
- حیوان خردمند (۱۹۶۷، نسخه انگلیسی: روز دلفین)
- پشت شیشه (۱۹۷۰)
- قلعه مالویل (۱۹۷۲)، ترجمه: محمد قاضی (۱۳۵۶)
- مردان حفاظت شده (۱۹۷۴، نسخه انگلیسی: عامل مردانگی)
- مادراپور (۱۹۷۵)، مترجم مهدی سمسار (۱۳۵۹)
- بت (۱۹۸۷)
- روز برای ما بر نمی آید (۱۹۸۷)
- شخصیت انسان (۱۹۸۹)
- مجموعه کتابهای ثروت فرانسه (۱۹۷۷ - ۲۰۰۳)
قسمتی از کتاب مرگ کسب و کار من است
پدر، مرا نگاه کرد. من دهن واکردم اما کم ترین صدایی ازم درنیامد. ابلیس همه ی وجودم را تسخیر کرده بود. شروع کردم به تکان دادن لب هایم، که یعنی دارم با صدای آهسته دعا می خوانم؛ در همان حال به خودم فشار می آوردم که به کلمه های دعا فکر کنم، اما همه اش بی فایده بود. موفق نمی شدم. (کتاب مرگ کسب و کار من است – صفحه ۵۹)
اشمیتز یک مشت ماسه برداشت گذاشت از لای انگشت هایش بریزد و با تنفر گفت: واسه خاطر این همدیگر را بشکند! (کتاب مرگ کسب و کار من است – صفحه ۱۰۲)
برای من مسئله روشن است: به ام اعتماد کرده اند کاری دستم سپرده اند؛ و وظیفه ی من حکم می کند آن را خوب انجام بدهم. همین و بس. (کتاب مرگ کسب و کار من است – صفحه ۱۶۴)
دهکده ها را به آتش می کشیدیم، مزرعه ها را غارت می کردیم، درخت ها را می انداختیم، میان نظامی و غیرنظامی، میان زن و مرد، میان صغیر و کبیر فرق نمی گذاشتیم: هر که لتونیایی بود محکوم به مرگ بود. وقتی مزرعه یی را می گرفتیم و سکنه اش را قتل عام می کردیم جنازه ها را توی چاهی می ریختیم و چندتا نارنجک هم می انداختیم روشان. بعد، شب همه ی اسباب و اثاث خانه را می آوردیم وسط محوطه و «آتش شادی» روشن می کردیم و شعله بلند و روشن از روی برف سر به آسمان می کشید. (کتاب مرگ کسب و کار من است – صفحه ۱۸۱)
شناسنامه کتاب مرگ کسب و کار من است
نویسنده: روبر مرل
مترجم: احمد شاملو
ناشر: نگاه
تعداد صفحات: 464