درباره کتاب روستای محو شده
کتاب روستای محو شده نوشته برنارد کی رینی است که با ترجمه ابوالفضل الله دادی منتشر شده است. این کتاب روایتی جذاب است که شما را لحظه به لحظه با خود همراه می کند. این کتاب داستان بحرانی عجیب است، اسیر شدن مردم یک روستا به دست نیرویی ماورایی که آن را نمی شناسند.
روستای محوشده روایت اهالی (شاتیون آن بی یِر)، روستایی کوچک در مرکز فرانسه است که با اتفاقی عجیب روبه رو می شوند که نتایج هولناکی در زندگی آن ها به بار می آورد. یک روز صبح که اهالی روستا برای رفتن به سرکار در شهرهای اطراف (نزدیک ترین شهر در فاصله پنجاه کیلومتری روستا قرار دارد) از خانه خارج می شوند، اما می فهمند اتفاق عجیب رخ داده است و آن ها متوجه می شوند که خارج شدن از روستا ممکن نیست. ماشین هایشان در محدوده خاصی از روستا خراب می شود، تمام راه های ارتباطی با شهرها و روستاهای اطراف، تلفن ها، اینترنت و سایر راه های ارتباطی قطع می شود و اهالی شاتیون عملا در روستا حبس شده اند.
خلاصه داستان روستای محو شده
در یک بامداد در ماه سپتامبر، ساکنان روستایی در خود را در برابر اتفاقی عجیب می بینند. اتفاقی که باعث بهم ریختگی اهالی ده شده و زندگی آنها را مختل کرده و آرام آرام به چیزی غیر از خود تبدیل شدند. آنها از ترک روستا عاجز شدند و هیچ گونه تماس تلفنی هم نم یتوانند برقرار کنند. همچنین تمام جاده ها هم به جایی نمی رسند. آنها مدتی دست به تلاش می زنند که از این وضعیت خارج شوند اما ظاهرا بی فایده است و این تلاش به جایی نمی رسد.
پس از آنکه آنها از تلاش خسته شده و کم کم وضعیت را باور می کنند، وضعیت بشدت تغییر کرده است. آنها بدنبال برطرف کردن نیاز های اولیه خود برآمدند اما نه به شکل سابق. دیگر چیزی مثل سابق نبود.
صف ها طویل شده اند، مغازه های خواروبار فروشی بسیار شلوغ تر از قبل شده اند و جلوی همه چی صف طویلی قرار دارد.
آنها کجا بودند؟ چه بلای سر آنها آمده است؟آیا آنها هنوز در این دنیا هستند؟ اینها سوالاتی بود که مردم از کشیش کلیسا داشتند. اما وقتی کشیش نیز نمی تواند توضیحی باورپذیر بدهد، کلیسا اندک اندک خالی و خالی تر می شود.
درباره نویسنده کتاب روستای محو شده
برنا کی رینی (زاده 27 ژوئن 1978) نویسنده و منتقد بلژیکی بلژیکی است. وی همچنین استاد حقوق عمومی در دانشگاه بورگوندی است و از زمان دریافت پایان نامه دکتری خود در سال 2005 ، مقالات علمی زیادی را در زمینه حقوقی منتشر کرده است. علاوه بر این، او به عنوان نویسنده کارمند و رئیس ستون ادبیات برای مجله فرهنگی Chronic'art فعالیت می کند.
قسمتی از کتاب روستای محو شده
ژرمی از پنجره درخت آلوی پژمرده و پرچین جذاب و میز باغ را تماشا کرد. چقدر پاریس که دیروز آن قدر نزدیک بود، حالا دور بود! قبل از بحران کافی بود کامپیوترش را روشن کند و سراغ چند وب سایت برود تا از کریون در قلب زندگی روشنفکری فرو برود، مقاله های همکارانش را بخواند، بخواند هرکسی چه فکری می کند و موضوع های روز چه است. او کوچک ترین بحث و کمترین نوآوری را در زمان واقعی کشف می کرد، انگار خودش در محل حضور داشت. خلوت دوردستش با معجزه ی ارتباطات همچون بیست و یکمین منطقه ی پاریس بود. اما حالا کریون از دنیا جدا شده و او خودش را فردی تبعیدی و پس زده احساس می کرد. دیگر هیچ چیز نمی دانست؛ او گوشه نشین بود.
آنچه مرا مجذوب می کند، قابلیت سازگاری مان است. مورد ما بی نظیر است، شرایط زندگی مان زیر و رو شده، بینشمان نسبت به دنیا کاملاً زیر سؤال رفته اما همچنان به زیستن ادامه می دهیم. اگر مسائل را با بی اعتنایی می نگریستیم، واکنش منطقی این بود که به زانو دربیاییم، گریه کنیم و منتظر مرگ بمانیم. اما نه. ما محکم ایستاده ایم. آیا متوجه شده اید که در خیابان ها مردم کمتر و کمتر از این رویداد و هرچه بیشتر از چیزهای دیگر از بچه هایشان، باغ هایشان، همسایه هایشان و سلامتی شان حرف می زنند؟ حبس در بی یر به بخش معمولی زندگی تبدیل می شود به نحوی که دیگر تقریبا آن را به حساب نمی آورند. این جا تا یک یا دو سال دیگر اگر مرزها دوباره باز شوند، دستیابی مجدد به بیرون است که برایمان عجیب خواهد بود. حیوان ناطق این گونه است: دنیا جلو چشم هایش واژگون می شود و بعد از لحظه ای حیرت، جریان زندگی اش را از سر می گیرد؛ انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. اوضاع همیشه دوباره آرام می شود.
ما دو یا سه هزار نفر در سرزمینی کوچک هستیم بدون اختلاف زیاد در زمینه مالی. تقریبا همه همدیگر را می شناسیم. مثل آتن باستان یا جمهوری ژنو. آیا همین فرصتی برای برقراری دموکراسی ای واقعی نیست؟ بیایید تصور کنیم. ملت خودمختار دوبار در ماه در زمین فوتبال جمع می شوند و با بلند کردن دست تصمیم ها را اتخاذ می کنند. ما به شکاک ها ثابت خواهیم کرد چنین سیستمی کار می کند. بعد روزی که دوباره به دنیا ملحق شویم، در علم سیاست از ما به عنوان نمونه ای از جامعه ی خودمختار یاد خواهد شد. افسوس که به جای این کار، به شکلی احمقانه ساختارهای حکومتی را حفظ می کنیم که دیگر به آن تعلق نداریم و در حالی که در تاریکی نیمه دیکتاتوری و هرج ومرج فرو می رویم، با هم جروبحث می کنیم.
من به بچه هایمان فکر می کنم که آینده شان خراب شده است. آرزو می کردی نقاش و خلبان و بازیگر شوی؟ بی خیال شو: تو در بی یر خواهی ماند و اینجا تکه زمینت را کشت خواهی کرد. فکر می کردی می روی و دنیا را فتح می کنی؟ اما دنیا، کوچک، همین جا جلو چشمت است؛ هیچ چیزی برای فتح کردن نمانده است و جایی برای رفتن وجود ندارد؛ تو همه چیز را می دانی، همه جا رفته ای، هرچیزی را که می توان دید، دیده ای. به چشم ما آدم دوازده ساله پیر است چون در دوازده سالگی دو بار دور دنیا را گشته ایم.
احساس قوی عدم شناخت و نوعی افسردگی عمومی بر شاتیون حکمفرما شد. برخی شخصیت های تک افتاده همچنان اهل مبارزه بودند اما اغلب مردم در غم و اندوه غرق شدند. شکست ورویه نشان می داد هیچ جایی برای تلاش در این سرزمین نیست و فرصت های مبارزه را از دست داده بودند؛ بخش بسیار کوچک، بسیار بایر و برای استقبال از زندگی بسیار بد ساخته شده بود. آنجا ماندن به زحمتش نمی ارزید. اهالی شاتیون همچون پایان جنگی بسیار طولانی، دیگر علاقه ای به تلاش کردن نداشتند. ساخت وساز، کشت وکار و بقا: بعد چه؟ حتی با کلیسایی که عمیقا بازسازی شده بود و با طویله هایی پر از دام ها و نان تازه ی روی میزها همچنان در حبس بودند. آیا زندانی محکوم به حبس ابد دل و دماغ این را داشت که سلولش را تزئین کند؟
بین اهالی شاتیون رقابتی بود بر سر اینکه چه کسی بهتر تسلیم می شود. این گونه به جای اینکه مست بوگندویی که دیگر اصلاح نمی کرد و در خیابان ها سرگردان بود، مثل آشغال به نظر برسد، حالا همچون مرتاض ها و زاهدان گوشه نشین احترام دیگران را برمی انگیخت و مردم از خودشان می پرسیدند که آیا باید از او تقلید کنند. سد آبرو که در هر جامعه ای مانع فرو رفتن در تاریکی می شد داشت فرو می ریخت؛ گرایشی مخالف، یعنی کفّ نفس و بی قیدی و آشفتگی سرزمین را فرا می گرفت. برخی تحت تأثیر این وضعیت قرار می گرفتند. چطور تا این اندازه منزلتشان را از دست داده بودند؟ اما علاقه مندان به این وضعیت که در هزارتویشان حبس شده بودند این سرزنش ها را نمی شنیدند. آن ها دیگر به هیچ چیز باور نداشتند، دیگر هیچ چیز نمی خواستند؛ پدیده پیروز شده بود. شاتیون مزار آن ها می شد.
شناسنامه کتاب روستای محو شده
نویسنده: برنار کی رینی
مترجم: ابوالفضل الله دادی
ناشر: نو
تعداد صفحات: 192