درباره کتاب شب های روشن
«شب های روشن» نام کتابی از فیودور داستایفسکی است.این کتاب در سال ۱۸۴۸ نوشته شده و از ابتدایی ترین کارهای نویسنده است.داستان کتاب در پنج شب و یک روز اتفاق می افتد و درباره مرد جوان ناشناس و رویا پرداز ۲۶ ساله ایست که از زاویه دید اول شخص که ملاقاتش را با زنی در خیابان را بازگو می کند.
خلاصه کتاب شب های روشن
داستان کتاب شب های روشن در مورد جوان خیال پردازی است که سال های طولانی، در آپارتمانی در سن پترزبورگ به تنهایی زندگی می کند.او جوان ۲۶ ساله ای است، که در خیابان های شهر به تنهایی قدم می زند و تنهایی خودش را با شهرش تقسیم می کند.یک شب وقتی به سمت خانه می رفت، متوجه زنی می شود که کنار راه ایستاده و به دیواری تکیه داده و به جایی خیره شده است. آن زن کلاه زرد رنگی بر سر داشت و توری سیاهی بر روی کلاهش بود، که او را جذاب تر می کرد.شخصیت اصلی داستان ناخودآگاه به سمتش کشیده می شود و با هم شروع به صحبت می کنند و مرد جوان می گوید که تنهاست و تا به حال با هیچ زنی صحبت نکرده است.آن ها برای روزهای دیگر قرار ملاقات بعدی را می گذارند اما زن برای مرد جوان شرط عجیبی می گذارد....
درباره نویسنده کتاب شب های روشن
فئودور میخایلاویچ داستایوفسکی، زاده ی ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ و درگذشته ی ۹ فوریه ی ۱۸۸۱، نویسنده ی مشهور و تأثیرگذار روس بود. پدر داستایفسکی پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش، دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. او در ۱۸۳۴ همراه با برادرش به مدرسه ی شبانه روزی منتقل شدند و سه سال آن جا ماندند. داستایفسکی در پانزده سالگی مادر خود را از دست داد. او در همان سال امتحانات ورودی دانشکده ی مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویه ی ۱۸۳۸ وارد این دانشکده شد. در تابستان ۱۸۳۹ نیز، خبر فوت پدرش به او رسید.داستایفسکی در سال ۱۸۴۳ با درجه ی افسری از دانشکده ی نظامی فارغ التحصیل شد و شغلی در اداره ی مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. او در زمستان ۱۸۴۵ رمان کوتاه بیچارگان را نوشت و از این طریق وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ سن پترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. یک جاسوس پلیس در این محفل رخنه کرده بود و موضوعات بحث این روشنفکران را به مقامات امنیتی روسیه گزارش می داد. از همین رو، پلیس مخفی در روز ۲۲ آوریل ۱۸۴۹ او را به جرم براندازی حکومت دستگیر کرد.داستایفسکی در آغاز سال ۱۸۷۳ سردبیر مجله ی «گراژ دانین» شد و تا ماه مارس سال بعد به این کار ادامه داد. فئودور داستایفسکی در جشن سه روزه ی بزرگداشت پوشکین در پی سخنرانی اش به اوج شهرت و افتخار در زمان حیاتش رسید و سرانجام در اوایل فوریه ی سال ۱۸۸۱ در اثر خون ریزی ریه درگذشت.
قسمتی از کتاب شب های روشن
من دستپاچه شدم و با تعجب گفتم: «داستان زندگی ام؟ چه داستانی؟ کی به شما گفت که زندگی من داستانی دارد؟ من هیچ داستانی ندارم که…»
حرفم را برید که: «چطور زندگی تان داستانی ندارد؟ پس چجور زندگی کرده اید؟»
«چطور ندارد! بی داستان! همینطور! به قول معروف دیمی! تک و تنها! مطلقا تنها! شما می فهمید ‘تنها’ یعنی چه؟»
«یعنی چه؟ یعنی هیچ وقت هیچ کس را نمی دیدید؟»
«نه، دیدن که چرا! همه را می بینم. ولی با این همه تنهایم!» (کتاب شب های روشن – صفحه ۳۰)
آدم احساس می کند که این مرغِ خیال که همیشه در پرواز است عاقبت خسته می شود، با آن تنش دائمی اش رمق می بازد، زیرا آدم در عالم خیال بزرگ می شود و از آرمان گذشته اش در می گذرد، آرمان گذشته داغان می شود و به صورت غبار در می آید و اگر زندگی تازه ای نباشد آدم باید آن را با همین غبار مرده باز بسازد و در عین حال روح چیز دیگری لازم دارد و آن را می خواهد. (کتاب شب های روشن – صفحه ۵۱)
وای که چقدر شادی و شیرین کامی انسان را خوشرو و زیبا می کند. عشق در دل می جوشد و آدم می خواهد که هرچه در دل دارد در دل دیگری خالی کند. می خواهد همه شادمان باشند، همه بخندند، و این شادی بسیار مسری است. (کتاب شب های روشن – صفحه ۷۴)
فقط کسی را می توانم دوست بدارم که آزاده باشد و احساسات مرا بفهمد و محترم بدارد. (کتاب شب های روشن – صفحه ۹۸)
یک دقیقه ی تمام شادکامی! آیا این نعمت برای سراسر زندگی یک انسان کافی نیست؟ (کتاب شب های روشن – صفحه ۱۰۹)
شناسنامه کتاب شب های روشن
- نویسنده: فیودور داستایفسکی
- ترجمه: سروش حبیبی
- انتشارات: ماهی
- تعداد صفحات: ۱۱۲
- نسخه صوتی:دارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
مشخصات کتاب صوتی شب های روشن
- گوینده:کوروش سلیمانی , باران بهرامی
- مدت:97 دقیقه