جدید ترین بررسی اسنادی در باره بحران نفت و کودتای 28 مرداد سال 1332 در تیرماه سال جاری (1400 شمسی) توسط دکتر یرواند آبراهامیان به زبان انگلیسی منتشر شد. همزمان با انتشار این اثر برگردان فارسی آن نیز از روی متن انگلیسی ای که چند ماه قبل برای من ارسال شده بود، آماده شده و بزودی توسط نشر نی به بازار عرضه خواهد شد. آبراهامیان برای خوانندگان فارسی زبان نویسنده نام آشنایی است و آثار مختلف او درباره تاریخ معاصر ایران با استقبال کم نظیری روبرو شده است. این بار نیز نویسنده بر اساس الگوی تاریخنگاری خاص خود و ویژگیهای مشترک آثارش که عموماً از منابع در دسترس زمان خود یعنی خاطرات، نامه ها، آرشیوهای شخصی، روزنامه ها و همچنین گزارشهای هیئتهای دپیلماتیک به ویژه اسناد وزارت خارجه بریتانیا و در مواردی آمریکا استنتاج می شود، اثری پرسش برانگیز را درباره یکی از مهمترین رویداد های تاثیرگذار در تاریخ ایران معاصر یعنی مسئله نفت و کودتای 28 مرداد، تالیف کرده است.
به نظر می رسد، شکل بندی این اثر از نظر نویسنده بر مبنای همان فرضیاتی است که پیشتر در بررسی اسناد کودتا در کتابی با همین عنوان منتشر گردید. تفاوت اصلی این اثر با کتاب " کودتا" در دو نکته اساسی است: نخست استفاده از آرشیو اسنادی که تاکنون محرمانه و دور از دسترس بوده اند و دوم، تحلیل جریان جدیدی در باره کودتا موسوم به "تاریخ نگاری تجدید نظر طلب". به باور نویسنده، این جریانِ تازه تلاش دارد تا عوامل دیگری را در این رویداد وارد نماید، اما اسناد نشان میدهد که نقش آمریکا و انگلستان در کودتا و اثرات دیرپای آن، به ویژه مشروعیت زدایی حکومت ایران، کاملاً روشن است، تا حدی که سایر عوامل را نیز سخت تحت الشعاع خود قراد داده است.
آقای آبراهامیان انتشار اسناد اخیر دولت ایالات متحده آمریکا دربارهٔ ایران در دورهٔ مصدق را انگیزه اصلی تألیف این کتاب می داند. وزارت خارجهٔ آمریکا این اسناد را درآبان 1396، یعنی سال ها پس از به پایان رسیدن مهلت قانونی سی ساله منتشر کرد:
"بریتانیا حتی تا اوایل سال 1357 در پی گرفتن تضمین از ایالات متحده آمریکا بود که چنین اسنادی پای این کشور را در"سقوط مصدق" به میان نکشد. در آن تاریخ، بریتانیا هشدار داد که «اوضاع کنونی فرصت مناسبی است تا افکار عمومی بار دیگر بر این فصل از تاریخ ایران تمرکز نمایند." مرور این اسناد جدید عملاً بر ادعاهای نویسنده در کتاب "کودتا" صحه گذاری کرده و موجب تقویت آن شده است.
منابع جدید این کتاب به احتمال زیاد و تا حد زیادی پاسخ این پرسش های تاریخنگاران ایران معاصر را روشن خواهند کرد که آمریکا در مناقشهٔ نفتی تا چه حد همچون "واسطه ای امین و شریف" عمل کرده است؟ آیا در پی حل بحران نفتی بود؟ آیا دولت های آمریکا و انگلستان "مصالحه ای منصفانه" را به ایران پیشنهاد کردند؟ آیا سیاست های دولت های آیزنهاور و ترومن در قبال ایران متفاوت بود؟ نیروهای داخلی و خارجی هر یک تا چه اندازه در سرنگونی مصدق مؤثر بودند؟ اهمیت مشکلات اقتصادی در سرنگونی مصدق چه اندازه بود؟ و آیا ارتباط مستقیمی بین کودتا و انقلاب سال 1357 وجود دارد؟
کتاب "کودتا" که در سال 1392 منتشر شد با بررسی اسناد وقت بر این باور است که بخش عمده ای از خصومت آمریکا و ایران پس از انقلاب اسلامی سال 1357 تاکنون، ریشه در کودتای سال 1332 دارد. کودتایی که عملاً دولت مردمی مصدق را سرنگون و زمینۀ شکل گیری حاکمیت استبدادی محمدرضا شاه پهلوی را فراهم کرد. کودتا نیز به نوبۀ خود در بحران نفتی بین ایران و انگلیس ریشه داشت و این موضوع جرقۀ اولیۀ بحران بین المللی مشهوری بود که به مناقشه نفتی ایران و انگلیس معروف شد. به اعتقاد آبراهمیان، کودتای 28 مرداد نقطۀ عطف و لحظۀ تأثیرگذاری در تاریخ ایران معاصر به شمار میرود. به طوری که در فرهنگ سیاسی ایران آنقدر اهمیت یافته است که میتوان حوادث ایران معاصر را به دوران پس و یا پیش از آن دسته بندی کرد. کتاب کودتا از دو جنبه نگاه عمومی در آثار گذشته را به چالش کشیده است: نخست، این باور متعارف را که بریتانیا با حسن نیت وارد مذاکره شد، ایالات متحده آمریکا تلاش جدی برای ایفای نقش واسطه درستکار را انجام داد، و علت شکست مصدق در برقراری مصالحه هم سرسختی او بوده است.
استدلال این کتاب این است که مصالحه اساساً دست نیافتنی بود، زیرا پرسشی اساسی در کانون مناقشه قرار داشت: اینکه چه کسی کنترل صنعت نفت (اکتشاف، تولید، استخراج و صادرات) را بر عهده داشته باشد؟ از دیدگاه شرکت نفت، ملی شدن به معنای از دست رفتن کنترل غربیها بود، امری که طی آن دوره غیرقابل پذیرش بود. به باور نویسنده، اگر به مذاکرات واقعی که پشت درهای بسته انجام شد، به دقت توجه شود، آشکار خواهد شد که بریتانیا با برخورداری از حمایت آمریکاییها همواره بر این موضع پافشاری میکرد که ایران نباید حق نظارت بر صنعت نفت خود را داشته باشد. دوم اینکه کتاب کودتا باور متعارف قرار دادن کودتا در چارچوب جنگ سرد را نیز به پرسش میگیرد و معتقد است که کمونیسم عاملی برای ترس بود که بریتانیا مایل بود از آن استفاده نماید. کتاب تلاش میکند تا موقعیت کودتا را به شکلی موثق در درون مناقشه بین امپریالیسم و ناسیونالیسم، بین جهان اول و سوم، بین شمال و جنوب، بین اقتصادهای صنعتی توسعه یافته و اقتصادهای توسعه نیافته و وابسته به صادرات مواد خام تعیین کند و معتقد است، در جریان کودتا عوامل متعددی دخیل بوده است. اما نقش اساسی را بازیگران خارجی برعهده داشت. به باور نویسنده همچنین مصدق نمایندۀ عقاید سکولار و ملی گرایانه و منشأ خدمت بزرگی بود:
"خدمت اصلی او البته ملی کردن صنعت نفت بود. او ایران را مستقل می خواست، نه یک شبه مستعمرۀ بریتانیا. به همین دلیل من او را در زمرۀ مردان بزرگی چون ناصر، نهرو، سوکارنو، و تیتو قرار میدهم. او در پی تأمین منافع ملی ایران بود. مصدق قویاً معتقد به مشروطه، حقوق افراد و حاکمیت قانون بود. از مذهب برای دستیابی به اهداف سیاسی استفاده نکرد. با اینکه گرایشات مذهبی داشت، اما به شدت هشیار بود که به مذهب متوسل نشود... او حتی سلطنت را مشروط به این که زیر چتر قانون اساسی قرار گیرد می پذیرفت. بدین ترتیب تلفیقی از اعتقاد به دموکراسی و جلوگیری از تداخل دین و سیاست از او چهره ای متمایز ساخته است."
اما جریان نوشته های تجدید نظر طلب دربارهٔ کودتا به عنوان یک طرز تفکر تازه، دومین موضوعی است که در اثر جدید به آن پرداخته شده است. در دههٔ گذشته ــ اغلب به مناسبت سالگرد کودتا ــ مقالات متعددی منتشر شدند. این مقالات با انتشار دو کتاب کامل تکمیل شدند: خاطرات اردشیر زاهدی و کتاب داریوش بایندر. تجدیدنظرطلبان عمدتاً بر اساس نوشته های این دو، حملات خود را بر دو موضوع معطوف کردند: یکی این که دربارهٔ نقش سیا به سود نیروهای داخلی و بومی بیش از حد مبالغه شده است؛ دوم این که این نیروهای داخلی نه ارتش بلکه "معترضان" سلطنت طلب به رهبری روحانیون بودند. تجدید نظر طلبان در تکوین و توسعهٔ تفسیر جدید خود، به شدت ــ اما به صورت گزینشی ــ بر دو دسته اسناد اخیراً از صورت محرمانه خارج شدهٔ سیا با عنوان "نبرد برای ایران"، و "زنده باد شاه!" تکیه دارند.
اما این اتکای گزینشی فقط در نگاه نخست مجاب کننده است. بر اساس این روایت، مصدق با امتناع "لجبازانه" از پذیرش پیشنهادهای منصفانهٔ "متعدد" موجب برانگیختن بریتانیا در اعمال تحریم اقتصادی مؤثر گردید. این تحریم به طور اجتناب ناپذیر به "فروپاشی" مالی جدی منجر شد که به نوبهٔ خود نارضایتی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را سخت تشدید نمود. به نوشتهٔ یکی از این افراد تجدید نظر طلب، «با سرایت فشارهای اقتصاد بدون نفت مصدق به توده های عادی مردم، اوضاع در جبههٔ داخلی به هم ریخت.» حامیان اصلی مصدق، روشنفکران و افراد متخصص و حرفه ای "ترک جبههٔ او را آغاز کردند." این امر مخالفان را تقویت کرده و عدم محبوبیت مصدق را افزایش داد. در این میان روحانیون این عدم محبوبیت را به سوی قیام ملی خودشان هدایت کردند. بنا بر تأکید یکی از سلطنت طلبان سرشناس، هیچکدام از واحدهای نظامی "در سرنگونی مردمی "حضور" نداشتند. این امر مسلماً مایهٔ دردسر طرفین ــ فاتحان و قربانیان ــ است. تجدید نظرطلب ها چندان نقشی برای نظامیان در سرنگونی مصدق اعتبار قائل نیستند. آنان ترجیح می دهند انگشت اتهام را به سوی روحانیون نشانه روند. بنا بر گفته ای قدیمی موفقیت چندین صاحب دارد اما شکست یتیمی بی صاحب است:
"اما جریان کودتا با این گفته در تناقض است. تقریباً هیچ کس مسئولیت آن را قبول نمی کند. تیمسار دفتری در مصاحبه با پروژهٔ تاریخ شفاهی خاطرنشان کرد که او کاملاً از فعالیت های سیا بی اطلاع بوده است و این که صبح روز 28 مرداد در خیابان ها مشغول انجام کارهای خودش بود که به یکباره خبردار شد که به سمت رئیس شهربانی منصوب شده است. او بعداً از شنیدن این که سیا مبلغی پول برای استخدام جمعیت به بهبهانی داده بود شگفت زده شده بوده است. پس از انقلاب 1357، شاهزاده اشرف با پرداخت پول برای انتشار یک بیانیهٔ در نیویورک تایمز مدعی شد که مطلقاً هیچ دخالتی در جریان کودتا نداشته است، چرا که هنگامی که برای گفت وگو با برادرش وارد تهران شد او از دیدنش مطلقاً سر باز زده بود: برادرم به محض اطلاع از رسیدنم به تهران به من دستور داد تهران را ترک نمایم، چرا که نمی خواست فرمان نخست وزیری را پس بگیرد. شعبان بی مخ در زمان تبعیدش پس از انقلاب 1357، بر این موضوع تأکید کرد که امکان نداشت در کودتا حضور داشته باشد چرا که زندان بوده است. سرلشکر حسین فردوست در خاطراتش مدعی است که او در مدت کودتا دور از تهران بوده و در پاریس به سر می برد. البته بسیاری از چهل افسر تانک، "قهرمانان واقعی"، با قدرت در پشت صحنه بودند. اما دیری نکشید که آنان نیز با لطایف الحیل از صحنه بیرون شده و به افرادی بی نقش و اثر تبدیل شدند. تا آنجایی که به شاه مربوط می شد، افسرانی که برای نجات او با سیا همکاری کرده بودند، کاملاً ممکن بود در آینده با همان سازمان سیا برای سرنگونی او همکاری نمایند."
استدلال تجدید نظر طلبانه ای که بیشترین رواج را پیدا کرده است این است که تاریخنگاران پیشین «در خصوص نقش آمریکا در سرنگونی مصدق بیش از حد مبالغه کرده اند.» این حرف در شرایطی می توانست تا حدی اعتبار داشته باشد که هر تاریخنگاری این ادعای مضحک را مطرح می کرد که تانک هایی که روانه شهر شده بودند توسط افسران آمریکایی اداره می شدند و یا جمعیتی که از جنوب تهران آمده بودند آمریکایی هایی بودند که خود را در ظاهر شبیه بدن سازان زورخانه ای کرده بودند.
اسناد جدید سخت این دیدگاه جاافتاده را تقویت می کند که کودتا بدون مشارکت فعالانهٔ آمریکایی ها ــ به ویژه سیا و سفارت ــ نمی توانست موفق شود. بدون فشار آمریکا، از جمله اولتیماتوم، مشارکت شاه ممکن نبود. بدون هدایت آمریکا زاهدی با امکانات ناچیزش نمی توانست کودتای نظامی را به پیش ببرد. بدون هماهنگی سیا، فهرست افسران صرفاً در حد اسامی باقی می ماند. بدون نفوذ سفارت، فعالیت پارلمانی زمینه ای برای توقف کامل به دست نمی آورد. بدون دخالت هندرسون، خیابان ها از حامیان مصدق در صبح روز سرنوشت ساز 28 مرداد خالی نمی شد. بدون روزولت، برنامه پس از شکست مرحلهٔ اول کودتا، ناتمام می ماند.