مهاجرت نخبگان برای تحصیل در کشورهای دیگر در سیر تاریخی تمدن اسلامی امری مرسوم و اساساً پسندیده است. البته نباید فراموش کنیم که هدف از این هجرت و ترک موطن، فراگیری دانش نو برای انتقال آن به وطن و خدمت مؤثر به خاک و ملت بوده است. اعاظم علمای ایرانی که برخی از آنها در زمره بزرگترین مراجع تقلید در جهان تشیع هستند، به خارج از ایران و حوزه های علمیه نجف یا کربلا سفر می کردند تا علوم عقلی و نقلی را آموخته و به وطن بازگردند و در خدمت ملت خود باشند. علامه محمد تقی جعفری تبریزی یکی از برجسته ترین علمای ایرانی و بلکه فیلسوفی در تراز جهانی است که سال ها در نجف اشرف در محضر علمای بزرگ تلمذ کرد و بعد از کسب دانش به وطن مراجعت کرد و دانش خود را در خدمت تربیت شاگردان مبرزی قرار داد که هر یک از آنها امروز در جایگاه های بزرگ علمی در کشور در حال پرورش نسل جدیدی از متفکرین هستند. اما قصه علوم جدید کمی پیچیده تر است. حقیقت امر این است که بسیاری از علوم نوین در غرب به ظهور رسیده اند و طبیعتاً برای یادگیری این علوم نیاز هست که نخبگان و دانشجویان برجسته به خارج از کشور رفته و این علوم را فرا گرفته و برای ترویج این علوم به وطن بازگردند. رهبر انقلاب اسلامی همواره دانشجویان را به فراگیری این علوم تشویق کرده اند. «یک وقت هست که یک دانشجویی بر اساس نیازهایش، بر اساس نیازهای فکری اش یا بحث خانوادگی اش مایل است برود در یک کشوری تحصیل کند. این اشکالی ندارد؛ یعنی بنده بارها گفته ام که این مانعی ندارد.» ۱۴۰۰/۰۸/۲۶؛ اما تشویق نخبگان به ترک ایران و زندگی و اشتغال در کشورهای غربی به بهانه رفاه و آزادی خیانت به ایران و نسل های آینده ای است که به سرمایه نخبگانی این استعدادهای درخشان و برتر نیاز دارند. به گزارش سایت رهبر معظم انقلاب اسلامی: "«... لکن آن چیزی که اشکال دارد، مهاجرفرستی است.» ۱۴۰۰/۰۸/۲۶ این جمله را می توان محور اصلی بحث اخیر رهبر انقلاب درباره ی موضوع مهاجرت نخبگان از کشور دانست. محوری که در جوسازی های انگلیسی، آمریکایی و سعودی رسانه ای اخیر کاملاً به حاشیه رانده و تبدیل به یک موضوع فرعی شد. دال مرکزی تقبیح اخیر، نه ترجیح شخصی و فردی افراد برای انتخاب محل زندگی یا تحصیل، بلکه نیت های سازمان یافته و شِبه سازمان یافته ای است که در قالب یک دستگاه عظیم تبلیغاتی، سعی بر بستن روزنه ی امید و فعالیت در کشور و در نهایت هم هدایت و بدرقه ی نخبگان برای زندگی و فعالیت حرفه ای و شغلی در خارج از کشور و خالی کردن دست جامعه ی ایرانی از استعداد ایرانی را دارند." رهبر فرزانه انقلاب دلسوزانه نگران خروج سرمایه های علمی کشور از ایران هستند. البته ایشان جریان نفاق و تزویر را در پمپاژ ناامیدی در میان نخبگان جوان دخیل می دانند. کسانی که گاهاً در کسوت استاد در مراکز علمی کشور فعالیت میکنند و از منابع بیت المال تأمین می شوند، خود به تریبون دشمن تبدیل شده و جوانان را تشویق به خروج از ایران برای زندگی بهتر و آزاد می کنند بی خبر از تضادهای فرهنگی و استحاله ای که در انتظار جوان ایرانی شیعی در غرب است. برای درک بهتر این موضوع به سراغ پروفسور فردین فرمند یکی از شاخص ترین چهره های علمی ایران در حوزه انرژی رفته ایم. او خود دوره دکترا و پسادکترایش را در دانشگاه نیویورک آمریکا گذرانده است. 17 سال در آمریکا به پژوهش و تدریس در دوره های فوق لیسانس و دکترا مشغول بوده است. علیرغم اصرار مراکز علمی آمریکایی و اساتید، ایشان بعد از فراگرفتن علوم به ایران بازگشتند تا پایه های علم نوین "انرژی" را در کشور مستحکمتر نهند. پروفسور فرمند علیرغم دعوت دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی شریف به اصرار عبدالله جاسبی به دانشگاه آزاد اسلامی پیوست و در مدت 28 سال حضور خود در این دانشگاه نقش بی بدیلی در توسعه علوم نوین در این دانشگاه داشته است. پروفسور فردین فرمند سابقه معاونت پارلمانی دانشگاه آزاد را نیز در کارنامه خود دارد و نماینده مردم شریف میانه در مجلس دهم بوده است. در گفتگوی اختصاصی با پروفسور فردین فرمند به موضوع مهاجرت نخبگان و دلایل بازگشت ایشان به وطن برای خدمت به خاک و ملت خود پرداختیم. نظر مخاطبان ساعد نیوز را به مطالعه این مصاحبه جلب می کنیم:
آقای صادق خرازی شاهد بودند که از دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی شریف به من پیشنهاد جذب دادند. ولی من به دانشگاه آزاد رفتم. تفکرم هم همان تفکر پروفسور محمود حسابی است. مگر هویت علمی پروفسور حسابی به دانشگاه تهران است؟ خیر! این دانشگاه تهران است که هویتش را مدیون پروفسور حسابی است.
ساعد نیوز: امروز یکی از مسائل اساسی در جامعه علمی کشور مهاجرت نخبگان از ایران به کشورهای عمدتاً اروپایی و آمریکایی است. رهبر انقلاب اسلامی در دیدار با نخبگان در تاریخ 26 آبان امسال بر اهمیت مبارزه با جریان "ناامیدگر" تأکید کرد. حضرتعالی 17 سال در آمریکا برای تحصیل و پژوهش حضور داشتید در یکی از بهترین دانشگاه های آمریکایی و جهان؛ چرا به ایران بازگشتید و احساس کردید که باید این سرمایه علمی خودتان را در اختیار مردم خودتان قرار دهید؟
پروفسور فردین فرمند: این روزها که به خاطر کرونا کلاس ها به صورت آنلاین برگزار می شود دائماً در خلال بحث های درسی دانشجویان این مطالب را مطرح می کنند و بحث مهاجرت واقعاً پررنگ است. سخنان اخیر رهبری معظم انقلاب کاملاً متین و مبتنی بر واقعیاتی است که در فضاهای آموزشی کشور ما شاهد آن هستیم. من در سال 1355 برای تحصیل به آمریکا رفتم. آن زمان ظرفیت دانشگاه ها فقط 20 هزار نفر بود. یکی از دلایل مهاجرت نخبگان برای تحصیل به خارج از کشور هم دقیقاً همین ظرفیت اندک دانشگاه ها بود هرچند برخی علوم نوین از جمله رشته ای که بنده تحصیل کرده ام - انرژی - در دانشگاه وجود نداشت. فراگیری شاخه های نوین علوم نیز یکی از دلایل برای مهاجرت دانشجویان بود. لکن من به دلیل حضورم در دانشگاه امروز احساس می کنم که میل به مهاجرت و هیجان برای تحصیل و زندگی در غرب بسیار بیشتر از آن زمانی است که ما برای تحصیل به آمریکا رفتیم. طبیعتاً علاقه به بهره مندی از فرصت های بهتر آموزشی کاملاً موجه است و هر دانشجوی نخبه ای این حق را دارد که برای تحصیل علوم نوین و اجرای طرح های علمی ای که در ذهن دارد به خارج جهت تحصیل مهاجرت کند. لیکن بحث دقیقاً بر سر این است که این نخبه که سرمایه ملی ماست و با هزینه کشور تربیت شده بعد از تحصیل به ایران بازمی گردد یا بازنمی گردد؟!
من یادم هست که در بهمن 55 وقتی برای پرواز به آمریکا در حال مراجعت به فرودگاه مهرآباد بودیم به دلایلی هواپیما تأخیر 5 ساعته داشت. مرحوم پدرم که یکی از کسبه مشهور شهر میانه بود دم گوش من در فرودگاه گفت: "من جای تو باشم دیگر برنمی گردم؛ پهلوی ملعون لیاقت نخبگانی چون تو را ندارد"! ولیکن من ذهنیت متفاوتی داشتم. از همان اول ورودم به نیویورک خودم می دانستم که حضور من در این شهر و دانشگاه موقت است و تصمیم نهایی من بازگشت به وطنم است. شاید کسی بر من خرده بگیرد که چرا این حرف را می زنم ولی واقعاً باور من این بود و هنوز هم هست که "اگر قرار بود من در نیویورک زندگی کنم حکمت الهی بر خلق من در سرزمین آمریکا قرار می گرفت ولی این طور نشد و من در کوچه حاج علی اکبر در محله سرچشمه میانه متولد شدم و فرزند پدر و مادری ایرانی شدم!" من در آمریکا علاوه بر تحصیل در رشته انرژی به دلیل علاقه شخصی ام به فرهنگ و تمدن ملل؛ رشته شرق شناسی را نیز در دانشگاه نیویورک خواندم. وقتی شما در سیر تاریخی تمدن ها و فرهنگ ها نظر می کنید عمدتاً دو دلیل برای مهاجرت افراد می یابید. انسان ها به دو دلیل ترک وطن می کنند: یا جانشان در خطر است یا عقیده و ایمان شان! من به دلیل علاقه خودم به این بحث دائماً با دانشجویان این مباحث را مطرح می کنم. البته هستند کسانی هم علاقه به رفاه بیشتر دارند. این حق این فرد است و من هم اعتراضی به این موضوع ندارم هرچند چنین دیدگاهی عملاً مستلزم زیر پا نهادن مسئولیت های اجتماعی نخبگی است.
من 17 سال در آمریکا ماندم تحصیل کردم و تدریس و پژوهش در دانشگاه های بزرگ را تجربه کردم. ولی فکر و ذکرم بازگشت به وطن بود. زمانی که انقلاب اسلامی رخ داد؛ این انگیزه چندین برابر شد. فرصت های فرآوانی برای ازدواج و ماندن در آمریکا داشتم. حتی می توانستم به آسانی گرین کارت بگیرم ولی این کار را نکردم. کسانی که ازدواج در فرهنگ دیگری را توصیه می کنند اصولاً از مقوله فرهنگ و شکاف فرهنگی cultural gap هیچ نوع آشنایی ندارند. من به دلیل مطالعات و تحصیلاتم به این موضوع کاملاً آشنا بودم. زیستن با کسی که به لحاظ فرهنگی فرسنگ ها با شما فاصله دارد واقعاً کار دشواری است. آن زمان واقعاً جامعه دانشجویان ایرانی حاضر در آمریکا بزرگترین جامعه دانشجویی در میان کشورهای دیگر بود. نزدیک 64 هزار دانشجوی ایرانی در آمریکا در حال تحصیل بودند. دانشگاه نیویورک میزبان بیشترین تعداد دانشجویان ایرانی بود. در مقاطع مختلف لیسانس، فوق لیسانس و دکترا. من خیلی از تحصیل کرده های ایرانی را دیدم که ترجیح دادند که در آمریکا با آن مدرک تحصیلی راننده تاکسی شوند و به ایران بازنگردند! متأسفانه برخی را هم دیدم که به کشور بازگشتند وتعداد قابل توجهی از نخبگان را هم از ایران فراری دادند. دلیل اش هم عدم اعتنا به هویت فرهنگی خود است. ما در مسجد نیویورک جمع می شدیم و من در آنجا با بسیاری از این دانشجویان ارتباط داشتم. من به شخصه تلاش می کردم که این نخبگان را متقاعد به بازگشت به وطن کنم. متأسفانه بسیاری هم دچار استحاله فرهنگی شدند. مسیحیت و یهودیت در آمریکا غلبه دارد. جامعه مسلمانان جامعه بسیار کوچکی است. خداپرستی در معنای مورد نظر ما هم در آنجا وجود ندارد. این شکاف دینی و فرهنگی واقعاً مشکلات عدیده ای را به وجود می آورد. در اینجا طبق نظر جامعه شناسان و روانشناسان شما دو راه دارید: یا باید بعد از تحصیل به وطن و زادگاه خودتان بازگردید با حفظ هویت فرهنگی تان یا این که جذب فرهنگ آمریکا و غرب شوید؛ البته گزینه مبارزه هم وجود دارد؛ بمانید و مبارزه کنید که خب عواقب خاص خودش را دارد. آمریکایی ها خودشان یک مثلی دارند که میگویند When in Rome, do as the Romans do یعنی وقتی در روم هستی مثل رومیان عمل کن؛ "خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!" تکلیف تو با این عقیده روشن است! یعنی ما تو را با هویت فرهنگی مستقل ات قبول نداریم! آخر مگر می شود من ارزش های خودم را به تبعیت از آمریکایی ها و غربی ها ضدارزش تلقی کنم!
بارها و بارها استادان من به انحاء مختلف تلاش کردند که من در آمریکا بمانم. یادم هست؛ پروفسور گروسمن یکی از اساتید برجسته من در دانشگاه نیویورک همیشه می گفت که تو تیپ و ذهنیت ات به گونه ای است که لاجرم بازخواهی گشت. در همان زمان هم که در نیویورک بودم خُب به واسطه آشنایی با شخصیت های برجسته نظام مثل آقای ظریف یا خرازی به دوستان در وزارت نیرو یا دانشگاه ها معرفی می شدم. یادم هست که آقای جاسبی در نیویورک از من خواهش کرد که شما حتماً وقتی آمدید بیائید دانشگاه آزاد؛ ما تا به حال کمی کار کردیم ولی تصمیم داریم با جذب اساتید مجربی مثل حضرتعالی، کیفیت را ارتقاء ببخشیم. وقتی به ایران بازگشتم اولین روز آقای مهندس چیتچیان با من تماس گرفتند و دعوت کردند که در حوزه نیرو کمک کنم. آقای صادق خرازی شاهد بودند که از دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی شریف به من پیشنهاد جذب دادند. ولی من به دانشگاه آزاد رفتم. تفکرم هم همان تفکر پروفسور محمود حسابی است. مگر هویت علمی پروفسور حسابی به دانشگاه تهران است؟ خیر! این دانشگاه تهران است که هویتش را مدیون پروفسور حسابی است. البته آقای جاسبی در نیویورک شعارهایی داد که من بعدها توخالی بودن این شعارها را درک کردم ولی اصلاً پشیمان نیستم هرچند فشارهای بسیاری را در این 28 سال حضور در دانشگاه آزاد متحمل شدم. خود محمد جواد ظریف شاهد است که من فرصت دریافت گرین کارت آمریکا را داشتم ولی این کار را نکردم. من در مقطع فوق لیسانس تدریس می کردم آن هم رشته ای که فقط در 5 دانشگاه آمریکا در آن زمان تدریس می شد. من تمام پل های پشت سرم را خراب کردم برای این که عقیده داشتم که من به آمریکا تعلق ندارم. برای گرفتن پست وزارت و مدیر کلی به ایران نیامدم بلکه هدفم تربیت نسل جدیدی از دانشمندان بود.
البته بودند کسانی که ماندند و گرین کارت گرفتند و در آنجا زندگی کردند. من برای این افراد احترام قائلم و به هیچ وجه حرف درشتی علیه آنها نمی زنم. آنها رفاه و احترام آنجا را ترجیح می دادند. برخی آمدند از ایران نخبگانی را هم با خودشان بردند. من عهد کردم که به ایران بازگردم و اگر توانستم فرش قرمزی را تدارک ببینم برای بازگشت نخبگان از خارج! یعنی آمدم که زمینه سازی کنم برای حضور این نخبگان در ایران. دقیقاً یادم هست برای ارائه مقاله ای به دعوت دانشگاه تهران آمدم و دیگر ویزا برای بازگشت و جمع آوری وسایلم از آپارتمانم در نیویورک نتوانستم دریافت کنم. حتی حساب بانکی ام هم در نیویورک بلوکه شد و هنوز هم به پولی که در آنجا دارم دسترسی پیدا نکردم. از دوستی خواستم که برود و کتاب ها و وسایل من را جمع کند و برایم پست کند ولی کم لطفی کردند و حتی این کار را هم نکردند.
آقای روحانی چه بلایی سر این مملکت که نیاورد؟! نه سوادش را دارد و نه شخصیت اش را؟! کاش رهبر معظم انقلاب خاطراتشان را مکتوب کنند و به ما بگویند که چه طور شد که آدمی در اندازه حسن فریدون شد مسئول ارشد نظام جمهوری اسلامی ایران!
ساعد نیوز: امروز جریانی در کشور در حال پمپاژ ناامیدی و تشویق نخبگان به مهاجرت و ترک ایران است. رهبر انقلاب در سخنرانی اخیرشان نیز همین موضوع را مورد تأکید قرار دادند. حضرتعالی در فضای آموزش عالی حضور مستمر دارید و یکی از نخبگان برجسته علمی ایران هستید که در خارج تحصیل کرده اید. نظر حضرتعالی در این خصوص چیست؛ چه عواملی در بالا رفتن تب مهاجرت در میان نخبگان دخیل بوده است؟
پروفسور فردین فرمند: متأسفانه فضای آموزشی ما چه در مدارس و چه در دانشگاه ها مسموم است. والدین خودشان با عملکرد غلط شان و ترویج تیزهوشی ساختگی به این مسأله دامن می زنند. شما فقط بروید این مدارس تیزهوشان را ببینید چه خبر است! فرزندان خود من در حال تحصیل هستند؛ یکی از فرزندانم می گفت: بابا در مدارس جو همین است! تشویق به تحصیل با نمرات عالی برای مهاجرت! متأسفانه در دانشگاه ها همین است. حتی برخی از اساتید دانشگاه رسماً دانشجو را تشویق میکنند که فوق لیسانس یا لیسانس را گرفتی برو! رفاه، آسایش و امنیت خاطر در غرب است. بسیاری از اساتید حتی خودشان یک بار برای کنفرانس هم در کشور خارجی نبودند. این خیانت است. رهبری به درستی فرمودند که دست هایی در کار است. برخی از پول بیت المال حقوق دریافت می کنند و به جای امیدوار کردن دانشجویان به آینده ایران آنها را تشویق به ترک وطن می کنند! مرغ همسایه غاز است! مثل های ما خیلی هم بی ربط نیست. بودند کسانی که من شاهد بودم که خودشان را در هواپیما به من Dish Washer معرفی میکردند؛ شما فکر می کنید که طرف در آمریکا چه کاره است! بنده خدا تا صبح در حال شستن ظرف است. خیلی از اینها در رودربایستی مانده اند و توان بازگشت به ایران را ندارند. ما در علم روانشناسی یک مفهومی داریم به نام peer pressure؛ فشاری که همسالان این فرد به او می آورد. زیر فشار دیگران در تنگنا و رودربایستی ماندن. البته هستند کسانی هم خودشان شخصاً رفاه می خواهند. نمی شود این فرد را با فشار و زور نگه داشت مگر این که اقدامی جدی برای ایجاد زیرساخت جهت نگه داشتن این نخبه واقعاً در کشور بکنیم. خیلی از حرکت های ما غلط است به همین دلیل این افراد را از دست می دهیم. ما تُرک ها مثلی داریم که "ظلمونن شاه حسین اولماز" شما نمی توانید کسانی را با ظلم و فشار به مجلس امام حسین و تعزیه بیاورید! خود امام حسین برای مبارزه با ظلم شهید شد آن وقت شما با زور می خواهی یک نفر را به مجلس امام حسین بیاوری! این نقض غرض است.
واقعاً در مجلس که بودم بسیاری چیزها را دیدم که شاید همین رفتارهای ما عامل رفتن بسیاری از این نخبگان باشد. نماینده مجلس چرا باید ماشین رانتی دریافت کند؟! این رشوه نیست؟! چرا صندوق مهر امام رضا (ع) باید به نماینده مجلس وام دهد؟! من هنوز فرم هایی که پخش شد را نگه داشتم. به والله! همین رفتارها خیلی ها را ناامید می کند. درست است استادی که شاگردش را تشویق به مهاجرت می کند خائن است ولی این روی قضیه را هم باید دید! من در مجلس بیتوته می کردم؛ نه خانه ای گرفتم نه ماشینی؛ چرا؟ برای این که من نوکر و خادم ملت بودم. قرار بود به درد مردم برسم نه این که جیب خودم را پر کنم. وقتی شما مردم را به مشارکت کم میل می بینید؛ این انتخاباتی بود که ما برای ریاست جمهوری برگزار کردیم با 48 درصد مشارکت؛ دلیل اش چیست؟ جز عمل غلط مسئولین است! آقای روحانی چه بلایی سر این مملکت که نیاورد؟! نه سوادش را دارد و نه شخصیت اش را؟! کاش رهبر معظم انقلاب خاطراتشان را مکتوب کنند و به ما بگویند که چه طور شد که آدمی در اندازه حسن فریدون شد مسئول ارشد نظام جمهوری اسلامی ایران! ما امروز در این مملکت به واسطه عمل غلط برخی کل آرمان ها و ارزش های انقلاب و شهدا را زیر سؤال برده ایم. چه شده است که امروز برای نماز خواندن در مسجد پول می گیرند؟! مگر فراموش کرده اند که تفاوت علمای سنی با شیعه در وابستگی به دستگاه حکومت است. اهل جماعت همیشه جیره خوار بوده اند ولی مراجع شیعه مستقل از دستگاه حکومت بوده اند وبه همین دلیل امام بزرگوار ما ملتی را بر خروش آورد و طاغوت را سرنگون کرد. این یعنی انحراف از مسیر! من هشدار می دهم. واقعاً همین اعمال ما است که باعث می شود عده ای ناامید شوند. روحانی باید ساده زیست باشد. نه مثل آقای حسن فریدون که در یک کاخ صدها میلیاردی بیتوته کند. این انحراف از مسیر انقلاب و آرمانهای امام و رهبری است. یادم هست در میانه ما دوران بچگی؛ ملایی در محله ما نماز می خواند که مغازه بقالی داشت. همه به خلوص و پاکی او اعتقاد داشتند. در سال 40 شمسی معلمی داشتم که معمم بود و روحانی و به عنوان معلم ما به مدرسه می آمد؛ او تجسم پاکی و خلوص برای همه بچه ها بود.
نکته آخری که می خواهم اشاره کنم ضرورت حمایت از نخبگانی است که برای تحصیل به خارج می روند. شما باید نخبه را به بازگشت امیدوار کنید. داماد خواهر بنده برای تحصیل در یکی از رشته های کشاورزی به کانادا میرفت. می گفت آخر من این درس را خواندم در اینجا زمینه برای اشتغال وجود ندارد؟! من به او گفتم خودم به تو زمین می دهم و حمایتت می کنم. همین مسأله انرژی و انگیزه برای بازگشت را فراهم می کند. این کار را باید مسئولان کشور انجام دهند. باید خلوص و بی آلایشی اوایل انقلاب را زنده کنیم. چه روحیه ای در جبهه ها حاکم بود که باعث شد ما پیروز شویم. من در آن زمان در آمریکا تحصیل می کردم. امام خمینی (ره) فرمودند که شما دانشجویان هم در حال نبرد هستید و به نبرد خود ادامه دهید. دانشگاه سنگر ما بود. بنابراین، عمل ما هم می تواند ریشه فرار مغزها باشد. ما باید اول درد را تشخیص دهیم؛ معاینه کنیم diagnosis صورت بگیرد بعد نسخه بنویسیم. امروز دیگر مثل گذشته گردش اطلاعات محدود نیست. اگر شما اقدامی نکنید دیگران اقدام می کنند. زمینه را فراهم کنیم برای ماندن نخبگان. عمل قبیح و غلط ما مسئولین است که بسیاری جوانان را ناامید می کند. با زور که نمی شود یکی را در این مملکت نگه داشت.