به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی ساعدنیوز به نقل ازروزیاتو، بازمانده یک قاتل سریالی بیرحم بودن به کمی شانس و شجاعت بسیاری نیاز دارد. بسیاری از قاتلان سریالی افراد بسیاری را طعمه خود کرده اند اما برخی افراد از دست آن ها جان سالم به در برده یا موفق به فرار از دستشان شده و زنده ماندند تا رویارویی خود با این انسان های هولناک را روایت کنند. وقتی چنین قاتلان شیطان صفتی را در صفحه تلویزیون هایمان می بینیم، داستانشان هیجان انگیز به نظر می رسد اما وقتی همان اتفاقات هولناک در زندگی واقعی رخ می دهند، بدون شک از ترس و وحشت خواهید لرزید. در اینجا می خواهیم شما را با داستان برخی از قربانیانی آشنا کنیم که موفق شدند رویارویی هولناک با یک قاتل سریالی بیرحم را تجربه کرده و به شکلی نجات یافتند.
کورازان آتینزا
در شب ۱۳ جولای سال ۱۹۶۶ در شیکاگو، کورازان آتینزا در آپارتمانش را برای یک مرد غریبه باز کرد، آپارتمانی که او و هشت نفر از هم اتاقی های پرستارش در آن ساکن بودند. برای شش ساعت بعد، این مرد که ریچارد اسپک نام داشت، تمامی هشت دوست او را شکنجه کرده و پس از تجاوز به قتل رساند اما آتینزا را فراموش کرد. او زیر تخت قایم شده و خود را به مردن زد در حالی که اسپک داشت به دوستانش تجاوز می کرد و در نهایت آن ها را به قتل رساند. در نهایت، اسپک در شمارش قربانیان خود دچار اشتباه شده و آتینزا را فراموش کرد زیرا به شدت تحت تاثیر مشروبات الکلی قرار داشت. حدود ساعت ۵ صبح بود که اسپک آپارتمان آن ها را ترک کرد وقتی فکر می کرد همه زنان حاضر در خانه را کشته است. آتینزا از طریق پنجره اتاق خوابش فرار کرد و درخواست کمک کرد. او در تحقیقات پلیس از قاتل سریالی به عنوان مردی با صورت آبله زده یاد کرد که تتویی با عنوان «بدنیا آمده برای بوجود آوردن جهنم» روی بازوی چپش داشته یاد کرد. ریچارد اسپک مدت کوتاهی بعد از جنایت دستگیر و به مرگ محکوم شد.
ترزا ثورنهیل
قاتلی سریالی به نام رابرت بلک، در دو دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ دختران نوجوان را طعمه نیات شیطانی خود می کرد. یکی از بازماندگان جنایات وی ترزا ثورنهیل بود. در سال ۱۹۸۸، زمانی که ترزا تنها ۱۵ سال داشت داشت پیاده به سمت خانه اش می رفت که توجه بلک را به خود جلب کرد. او خودروش را نزدیک خانه ترزا پارک کرد و وانمود کرد که ماشینش خراب شده است. وقتی ترزا به او نزدیک شد تا کمک کند، بلک او را گرفته، به زمین انداخته، دستش را روی دهانش گذاشته و تلاش کرد از طریق در پشتی ماشین ون خود او را وارد آن کند. برخلاف انتظار این قاتل سریالی بیرحم، ترزا مقاومت کرده و دستش را گاز گرفت. بلک نیز در نهایت وقتی دید یکی از دوستان ترزا دارد به کمک او می آید، او را رها کرد. ترزا در ادامه به خانه رفت و والدینش پلیس را در جریان قرار دادند. ترزا به مدت دو سال از عوارض این حمله رنج می برد اما در دادگاه حاضر شده و علیه بلک شهادت داد. بلک در نهایت به سه قتل دیگر نیز اعتراف کرد.
کالا براون
در ۲۱ آگوست ۲۰۱۶، کالا براون و نامزدش چارلز کارور، برای تمیز کردن یک خانه ۱۰۰ هکتاری به منطقه ای در حاشیه شهر در وودراف در کارولینای جنوبی رفتند. مردی به روی آن ها اسلحه کشیده و هر دو را گروگان گرفت. هر دوی آن ها به مدت سه ماه مفقود بودند. مردم فکر می کردند که این زوج از آنجا رفته اند اما برخی نیز به این موضوع مشکوک بوده و فکر می کردند اتفاق بدی برایشان رخ داده است. بعد از ماه ها، مقامات پلیس کالا براون را در خانه یک متجاوز جنسی به نام تاد کولهیپ پیدا کردند، جایی که او را زنجیر کرده و مانند سگش با او رفتار می کرد. براون مدعی شد که در تمام سه ماه اسارتش در داخل یک کانتینر زندانی بوده است و تنها هر چند وقت یکبار مانند حیوان خانگی، توسط گروگانگیر به پیاده روی داخل عمارت برده می شده است. وقتی پلیس مجوز تفتیش عمارت کولهیپ را دریافت کرد، صدای فریادهای براوان را شنیدند که از داخل کانتینر درخواست کمک می کرد. او پس از نجات، چگونگی قتل نامزدش را روایت کرد و گفت که قبل از زندانی شدن، شاهد کشته شدن وی از طریق شلیک گلوله به سرش بوده است. پلیس دو جسد دیگر که در داخل عمارت دفن شده بودند را پیدا کرد. در نهایت مشخص شد که کولهیپ مرتکب چهار قتل دیگر شده و یک قاتل سریالی بوده است.
لیزا نولاند
در سال ۱۹۸۴، وقتی لیزا نولاند تنها ۱۷ سال داشت، از یک شیفت شب طولانی کار به خانه باز می گشت که توسط بابی جو لانگ ربوده شد. او از روی دوچرخه اش پایین کشیده و به زور به داخل ماشین رباینده منتقل شد. او در نهایت با تهدید تفنگ رباینده مجبور شد در صندلی کنار راننده بنشیند و طی ۲۶ ساعت بعد بارها مورد تجاوز قرار گرفت. علیرغم شکنجه و تجاوز، لیزا خونسردی اش را از دست نداده و طوری وانمود کرد که متجاوز فکر کرد قربانی از رفتارش با او خوشش آمده است. در ادامه او توانست اعتماد بابی جو لانگ را بدست آورد به طوری که وی ماسکش را درآورده و لیزا را به در خانه اش بازگرداند انگار که اتفاقی نیفتاده است. لیزا نولان بلافاصله ماجرا را به پلیس اطلاع داده و به آن ها کمک کرد لانگ را دستگیر کنند. او تنها نجات یافته این قاتل سریالی اهل تامپا بود که به بیش از ۵۰ زن تجاوز کرده و تعدادی از آن ها را کشته بود. لیزا نولاند در جریان اعدام لانگ نیز حضور داشت.
کیت مویر
در ۹ نوامبر ۱۹۸۶، وقتی کیت مویر در حال ترک کافه یا بعد از خوشگذرانی با دوستانش بود، پیشنهاد یک زوج به نام های دیویود و کاترین بیرنی را پذیرفت تا او را به خانه اش برسانند. این زوج که بعدها به «قاتلان مورهوس» معروف شدند، ساعت ها به این دختر نوجوان تجاوز کرده، وی را وادار به مصرف مواد مخدر کرده و با او به حمام رفتند. یک روز وقتی دیوید به سر کار رفته بود و کاترین نیز به کار دیگری مشغول بود، یک نفر در خانه ان ها را می زند. مویر فرصت را غنیمت شمرده و از طریق پنجره اتاق خواب فرار می کند. او به سراغ پلیس رفته و ماجرا را برای آن ها شرح می دهد. زوج قاتل در طی چهار هفته دست به قتل ۴ دختر نوجوان زده بودند که کیت مویر به یک ماه کشتار دیوانه وار آن ها پایان داد.
سینتیا ویجیل جارامیلو
در سال ۱۹۹۹، مردی که خود را افسر پلیس معرفی می کرد به سینتیا ویجیل جارامیلو نزدیک شده و او را به روسپیگری متهم کرد. او به سینتیا دستبند زده و با خود برد. مشکل این بود که این مرد اصلاً پلیس نبود و در واقعی یک سادیست متجاوز به نام دیوید پارکر ری بود. او سینتیا را به کاروانش برد که مملو از ابزارهای شکنجه و عکس های دیگر قربانیان بود. او و همدستش سیدنی هندی به مدت سه روز سینتیا را مورد اذیت و آزار جنسی قرار دادند. یک روز وقتی ری بیرون بود و مراقبت از سینتیا را به هندی سپرده بود، او فرصتی برای فرار پیدا کرد. اگر چه دست های او را با زنجیر بسته بودند اما سینتیا توانست کلیدها را از روی میز برداشته و خود را آزاد کند. او در ادامه یا یک یخ شکن به هندی حمله کرده و در حالی که چیزی جز یک قلاده مخصوص برده ها به گردن به تن نداشت ، موضوع را به پلیس اطلاع داد. بعدها مشخص شد که روی بیش از ۶۰ زن را به قتل رسانده و بعد از دستگیری به «قاتل جعبه اسباب بازی» مشهور شد.
تالی شاپیرو
تالی شاپیرو در ۲۵ سپتامبر ۱۹۶۹ ا مدرسه به سمت خانه می رفت که رادنی آلکالا به سراقش رفت و به تالی پیشنهاد داد او را تا خانه برساند که با جواب منفی تالی مواجه می شود. اما وقتی رادنی مدعی شد خانواده اش را می شناسد، تالی پذیرفت سوار ماشین وی شود. رادنی در ادامه او را به آپارتمانش برد و این دختر هشت ساله را مورد اذیت و آزار جنسی قرار داد. خوشبختانه یک نفر دیده بود که آلکالا، تالی را سوار ماشین خود می کند و موضوع را به پلیس اطلاع داد. آلکالا از صحنه گریخت و پلیس تالی را عریان، بیهوش و با بدنی خون آلود یافت. او ماه ها در بیمارستان بود در سال ۱۹۷۱ بود که رادنی آلکالا شناسایی و به دلیل تجاوز و تلاش برای قتل تالی دستگیر شد. در سال ۲۰۱۰ وقتی آلکالا به جرم تجاوز به ۵ زن دیگر محاکمه شد، تالی علیه او شهادت داد.
لری فلینت
در سال ۱۹۷۸ بود که لری فلینت مورد هدف گلوله جوزف پل فرانکلین قرار گرفت. لری زنده ماند اما از کمر به پایین فلج شد. فرانکلین که یک قاتل سریالی بود، بین سال های ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۰ بیش از هشت نفر را به قتل رساند و خود مدعی شد که برای شروع یک جنگ نژادی، ده ها نفر دیگر را نیز به قتل رسانده است. لری فلینت مالک یک سری مجلات عمدتاً پورنوگرافی بود و دلیل حمله فرانکلین به او این بود که وی در سال ۱۹۷۵ تصویر برهنه یک زن سفید پوست را در کنار مردی سیاه پوست روی جلد یکی از مجلاتش منتشر کرده بود. فرانکلین بر این باور بود که سیاه پوستان باید تنها با سیاه پوستان و سفید پوستان تنها با سفیدپوستان ازدواج کنند. وی همین باور را در مورد بومیان آمریکا و آسیایی ها نیز داشت. فلینت در هنگام اعدام فرانکلین حضور داشت و گفت که می خواهد همان بلایی که این قاتل سریالی سرش آورده را سر او بیاورد. علیرغم اعتراض های فلینت، فرانکلین در نوامبر ۲۰۱۳ اعدام شد.
زنی با هویت نامشخص
یک قاتل سریالی اهل اوهایو به نام شان گریت، زنی را ربوده، به مکانی متروکه برده و به مدت دو روز تحت آزار جنسی قرار داد. وقتی گریت به خواب رفت، این زن فرصت را برای فرار مناسب دید اما نتوانست فرار کند زیرا در آن خانه متروکه بسیار پرسروصدا بود و در صورت خروج او، قاتل سریالی بیدار می شد. بدین ترتیب به جای فرار، این زن با پلیس تماس گرفت. اگر چه این زن از مکان خود خبر نداشت اما از طریق پنجره اتاق خواب توانست جزییاتی از محل حضور خود و خانه های اطراف را در اختیار پلیس قرار دهد. او در تمام مدت داشت با پلیس صحبت می کرد تا زمانی که آن ها به خانه متروکه رسیده و نجاتش دادند. گریت هنوز در خواب بود وقتی پلیس به خانه رسید. پلیس در ادامه دو جنازه دیگر در خانه متروکه پیدا کرد اما هویت این قربانی خوش شانس تاکنون فاش نشده است.
جنیفر آزبنسون
در سال ۱۹۹۲، وقتی جنیفر آزبنسون به سمت ایستگاه اتوبوس می رفت تا خود را به محل کارش برساند، به خاطر خرید از مغازه ای در همان حوالی، اتوبوس را از دست داد. لحظاتی بعد مردی به نام اندرو اوردیالس به او پیشنهاد کرد تا با خودروش او را به سر کار برساند. از آنجایی که این مرد ظاهر معمولی و ظاهراً بی خطری داشت، جنیفر پذیرفت و اوردیالس به موقع او را به سر کارش رساند. بعد از پایان کار نیز او بار دیگر به جنیفر پیشنهاد کرد او را به خانه بازگرداند که با استقبال جنیفر مواجه شد. اما این بار شرایط فرق کرد. اندرو دست های جنیفر را بسته، چاقویی روی گلویش گذاشت و او را به سمت بیابان برد. او جنیفر را مورد اذیت و آزار و تجاوز جنسی قرار داد. در ادامه، او را داخل صندوق عقب خودروش قرار داد و در لحظه ای مناسب، جنیفر توانست در صندوق عقب را باز کرده و از ماشین پایین بپرد و درخواست کمک کند. در نهایت اوردیالس به قتل دو زن دیگر اعتراف کرده و به مرگ محکوم شد. در ادامه اوردیالس به شش قتل دیگر نیز متهم شد و در این موارد نیز به مرگ محکوم شد.
ابتکار جالب آقای وزیر برای تبلیغ فرزند آوری +ویدئو
