مالیات چه نقشی در اجرای عدالت اجتماعی دارد؟ نظام مالیاتی باید چگونه طراحی شود؟ افزون بر این، چگونه میتوان عادلانه بودن مالیاتها را توجیه کرد؟ به طورکلی، عدالت اجتماعی برای اینکه بتواند توزیع عادلانه قابلیتها، عملکردها و فاکتورهای لازم برای تغییر را تضمین کند نیازمند چارچوبی مشخصی است. حکومت نباید تنها به کاهش فقر بیندیشد و در اجرای عدالت نیز باید گامهایی فراتر از آستانه های فقر بردارد. اما جامعه ای با حداقل عدالت، جامعه ای است که فقر در آن کمرنگ شده و کاهش می یابد. درک اساسی از کاهش فقر بدین معنی است که کشور سرمایه خود را برای کمک به افرادی که در فقر زندگی میکنند صرف نموده و نهادهایش را برای به حداقل رساندن فقر هماهنگ کند. کاهش فقر زندگی آن ها را بهتر کرده و در غلبه بر فقر به آن ها کمک میکند. اما سؤال این است که چرا کاهش فقر بر عهده عدالت اجتماعی است؟ رضا ملکی یکی از محققان پرکار در زمینه امور مالیاتی، حسابداری و مدیریت صنعتی است. ایشان کارشناس ارشد سازمان امور مالیاتی کشور هستند. چاپ مقالات متعدد علمی پژوهشی در داخل و خارج از کشور و شرکت در کنفرانس های داخلی و خارجی یکی از وجوه کارنامه پژوهشی رضا ملکی است. از ایشان تا به حال 6 عنوان کتاب در حوزه های مختلف امور مالی، حسابداری، مدیریت و کارآفرینی منتشر شده است. "الگوريتم ژنتيک و جستجوي مستقيم در مطب"، "تیمسازی: استراتژیهای افزایش عملکرد تیمها"، "کندوکاوهای فلسفی مالیات و عدالت مباحث ملی و جهانی "، "کارآفرینی دانشگاهی شرکتهای دانشگاه بنیان و خلق ثروت"، "پویاشناسی کسب و کار- تفکر سیستمی و مدلسازی برای جهانی پیچیده". به مناسبت روز حسابدار رضا ملکی متنی را با عنوان "مالیات و عدالت اجتماعی" به صورت اختصاصی برای مخاطبان ساعد نیوز ارسال کرده است. حسابدار یکی از عناصر اصلی تحقق "نظام مالیاتی موفق" در جامعه است و ارتباط مالیات با مفهوم بنیادینی به نام عدالت اجتماعی نشان می دهد که حسابدار تا چه اندازه نقشی حیاتی در جامعه مدرن ایفا می کند:
در وهله اول باید فقر در کشورهای مدرنی که از رفاه اجتماعی بهره مند هستند با فقر مطلقی که در کشورهای کمتر توسعه یافته جریان دارد، مقایسه شود. تمایز بین فقر نسبی و فقر مطلق روشهای متفاوت محاسبه فقر را نیز منعکس می کند. آستانه فقر نسبی در ارتباط با سطح رفاه درون کشور تنظیم میشود. درک عمیقتر فقر که نیازمند توجه به محرومیت اجتماعی است بر حوزه های کلیدی زندگی اجتماعی از قبیل کار، زندگی فرهنگی، سیاست و سایر موارد تمرکز دارد و مردم به صورت اجباری از آن محروم میشوند. رویکرد قابلیت، به عنوان یکی از روشهای سنجش فقر، طرفدار رویکردی مطلق است که نه تنها برای نابرابری مطلق بلکه به دنبال کشف فقر و ناهنجاری نیز میباشد. به طور خلاصه، فقر، وضعیتی از آزادی محدود بوده و این کمبود آزادی ناعادلانه است. فقر با ادعاهای توجیه شده نسبت به قابلیتها و عملکردهای اصلی نظیر سلامتی، لذت بردن از رفاه، داشتن تعلق اجتماعی و محترم بودن تداخل دارد. البته این موضوع بدین معنی نیست که فقر تنها از قابلیتها و عملکردهای خاص تخطی میکند، بلکه برای نشان دادن ناعادلانه بودن فقر به فهرستی کامل و جامع نیازی احساس نمیشود. به عنوان مثال، سلامتی و فقر از کانالهای متعدد نظیر محیط پیرامون، اشتغال، استرس، الگوهای رفتاری، غذا، دانش، سواد بهداشتی و دسترسی به مراقبتهای بهداشتی به یکدیگر مرتبط میباشند. نابرابریهای موجود در موقعیتهای اجتماعی- اقتصادی منجر به نابودی افراد میگردند.
محدودیتهای ایجاد شده ناشی از فقر در آزادی و استقلال در بسیاری از ابعاد متفاوت زندگی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی رخ میدهد. علاوه بر این، بسیاری از معایب ناشی از فقر تباه کننده هستند یعنی به معایب بیشتر در سایر حوزه ها منجر میشوند. سلامتی یا آموزش ناکافی، بازدهی بازار کار را کاهش میدهد؛ درآمد ناکافی زندگی در دنیای سبز و سالم را سخت تر میکند. فقر معمولاً این گونه ادراک میشود: شرایطی از زندگی که در آن منابع مادی و کالاهای کمتر وجود دارند و در نتیجه فرصتهای اندکی در کسب قابلیتها و عملکردهای ارزشمند ایجاد میشود. گرچه رویکرد قابلیت درآمد، ثروت و سایر منابع و کالاها را تنها به عنوان وسیله یعنی به عنوان فاکتورهای تبدیل در نظر میگیرد، اما روشن است که دسترسی محدود به آن ها بر قابلیتها و عملکردهایی که فرد میتواند دارا باشد نیز تأثیرگذار خواهد بود. محدودیت در آزادی بر استقلال محلی و جهانی فرد تأثیر میگذارد. استقلال محلی به معنای توانایی انجام انتخابهایی که فوراً بر شما تأثیرگذار میباشند (مانند تمایل به بیرون رفتن برای شام یا نوع فیلمی که میخواهید تماشا کنید) و استقلال جهانی نیز به مفهوم توانایی ساختن طرحهای زندگی است (مانند آیا تمایل به ازدواج دارید، میخواهید در آینده چه کاره شوید). فقر در حال رشد، فرصتهای آموزشی اندکی برای کودکان فراهم میکند، و بر سلامت، رفاه ذهنی، عزت نفس آن ها و نیز بر اعتماد و اطمینان به دیگران اثری منفی دارد. از این منظر، فقر درآمدی و سایر معیارهای فقر رویکردهای غیرمستقیم به فقدان آزادی و بی عدالتی که خود در نتیجه فقر به وجود آمده اند میباشند. بعلاوه، فقر موقعیتی است که در آن قدرت سیاسی کاهش یافته و فرصتهای مشارکت و شنیده شدن در فرآیندهای تصمیمگیری به حداقل میرسند. در ضمن فقر با اضطراب و استرس، بدنامی و شرم همراه بوده و حضور فرد در جامعه را مشکل میکند. افرادی که در فقر زندگی میکنند، آسیب پذیرترند و بیشتر احساس ناامنی میکنند، این افراد برای دستگیری و کمک به سایر افراد و نهادها وابسته اند. علاوه بر این، فقر چیزی نیست که افراد بتوانند آن را انتخاب کنند بلکه موقعیتی است که به دلایل ساختاری خارج از کنترل آن ها بر آن ها تحمیل می شود. این مورد در کشورهای فقیرتر و غنی تر مشاهده میشود به نحوی که در کشورهای فقیر شرایط زندگی بسیار پایین بوده و مردم در تله افتاده اند؛ در کشورهای غنی تر و کشورهایی که رفاه اجتماعی در آن ها جریان دارد دلیل اصلی فقر به بیکاری ناخواسته، آموزش پایین، بیماریهای مزمن، ناتوانی و مراقبتهای بهداشتی بازمی گردد. فقر در محیط های متنوع اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و چارچوب نهادی از قبیل حمایت اجتماعی، مراقبت بهداشتی، خدمات عمومی و سیاستگذاریها و مقررات و آئینهای بازار کار شکل گرفته و در آن ها جای میگیرد. تبدیل موقعیت معین زندگی نظیر بیماری یا بیکاری به فقر با تمام محدودیتها و ضررهای ناشی از آن چیزی نیست که بتواند به طور طبیعی رخ دهد.
از مطالب بیان شده چنین برداشت میشود که فقر، نقض عدالت اجتماعی است. درصورتی که فقر حالتی از فقدان آزادی باشد، پس کاهش فقر که با تأمین مالی مالیات صورت می گیرد، عملی سنجیده است. مالیات استخراج قانونی وجوه مالی متعلق به فردی حقیقی یا حقوقی توسط حکومت است. مالیات در وهله اول تا آنجا توجیه پذیر است که در تحقق وظایف خویش به این وجوهات نیاز مبرم داشته باشد. باید خاطرنشان کرد که وظایف مالیات عبارت اند از: وظایفی که بر دوش عدالت است و وظایفی که شهروندان بر آن متفق القول هستند. تمام این موارد بر این امر دلالت دارند که اگر مالیات در تضمین عدالت اجتماعی یا سایر نقشهای ضروری که کشور به خواست مردم بر عهده میگیرد وظیفه ای نداشته باشد لذا وجود مالیات ضرورتی نداشته و حتی غیرقابل توجیه است. روشن است که چنین قدرتی برای بیان دقیق خواسته فرد به طور نامساوی در بین شهروندان توزیع شده و سؤالات جدی درباره قدرت توجیهپذیری فرآیندهای تصمیمگیری دموکراتیک و توانایی آن ها در تعیین سیاستگذاریهای مالیاتی مطرح میکند. به لحاظ نظری و کاربردی حکومت میتواند بدون مالیات یا حتی با مالیات بسیار کم به حیات خود ادامه دهد، به عنوان مثال حکومت میتواند با فروش منابع طبیعی خود وجوه کافی به دست آورد. ازآنجاکه فقر تخطی از عدالت است، کاهش آن چیزی نیست که شهروندان باید در مورد آن متفق القول باشند و احتمال اینکه آن ها به عدم کاهش فقر رأی دهند بعید به نظر میرسد.
کاهش فقر که نیازمند وجوه مالی و سرمایه است باید از طریق سازمان خیریه خصوصی و نه مالیات تأمین شود حتی اگر این موضوع به ایجاد درآمد کافی منجر گردد. از طرفی، اگر تأمین وجوه برای کاهش فقر در اختیار افراد و سازمانهای خصوصی قرار گیرد خطر بی ثباتی نیز بیشتر میشود. افراد یا سازمانهای خیریه خصوصی می توانند به علت اتمام منابع مالی خود یا تصمیم به عدم پرداخت هر نوع هزینه ای تأمین مالی را متوقف کنند. بااین وجود، این وجوه هنوز هم پول خصوصی است. از طرف دیگر، برای افرادی که به چنین حمایتی وابسته اند بین حالتی که دریافت چنین وجوهی به عنوان شهروند حق مسلم آن هاست باحالتی که به آن ها به عنوان عضوی از سازمان خیریه کمک میشود تفاوت بسیار وجود دارد. چنین موردی شکل مشخصی از نابرابری است که باید از آن پرهیز شود زیرا بعید است با افراد ارائه دهنده کمک و دریافت کننده آن برخوردی یکسان صورت گیرد. این امر باقابلیتی که به عنوان عضو ارزشمند جامعه باید مورد احترام قرار گیرد متناقض است. این مباحث، به هیچ وجه افراد ثروتمندتر را از صرف پول خود برای اقشار ضعیف جامعه، بازنمی دارد – در مقابل تا زمان نامناسب بودن حکومت وظایف معینی از عدالت میتوانند وجود داشته باشند- اما آنجا که کاهش فقر ممکن و سهل الوصول باشد باید این نقش بر دوش حکومت و نهادهایش قرار گیرد و قشر ضعیف جامعه نباید نیازمند ترحم سایرین باشد. لذا مالیات بهترین راه برای تأمین این وجوه است.
کاهش فقر معیاری واحد نیست بلکه مجموعه ای از معیارهایی است که در زیرساختهای موجود و مجموعه ای از نهادهایی که با درجات مختلف به تمامی شهروندان سود می رسانند گنجانده شده اند. سیستم حمل ونقل مطلوب چیزی نیست که تنها به قشر ضعیف جامعه حتی با فرض وابستگی بیشتر آن ها به آن سود برساند، زیرا آن ها در روی آوردن به ماشین شخصی به منابع دسترسی ندارند. همین امر برای مدارس و مراقبتهای بهداشتی یا محله های پاک و ایمن نیز صادق است. تنها اقلیت کوچکی از ثروتمندان میتوانند از این کالاها و خدمات اجتناب نموده و آن ها را به طور خصوصی تأمین میکنند تا همان میزان از قابلیتها و عملکردها را دریافت نمایند. اکثریت قریب به اتفاق، از جمله افراد ضعیف جامعه، از کالاهای عمومی سود میبرند و تمام کالاها و خدمات فراهم شده توسط حکومت با مالیات تأمین شده و در اختیار آن ها قرار میگیرند. تمام این موارد پیش نیازی برای ایجاد برابری در فرصتها است و عدالت در توانمند کردن تمام شهروندان برای مشارکت تا بالاترین میزان ممکن بدان نیاز دارد. کاهش فقر نه تنها به منابع و نهادهای مادی بلکه به مسائل مرتبط با تبعیض، بی احترامی و محرومیت نیز توجه دارد. خلق جامعه ای که در آن احترام متقابل موج میزند، جامعه ای که در آن فقر و مقام اجتماعی پایین دیگر هیچگونه ارتباط عمیقی با تجربیات رسوایی، حقارت و بدنامی ندارد از اهمیت یکسانی برخوردار است. هدف کاهش فقر استحکام قابلیتها و عملکردها بوده و به سودهایی که به طور مستقیم و تنها در اختیار افراد نیازمند جامعه قرار میگیرد محدود نمی شود. علاوه بر این کاهش فقر، برای افرادی که به آن نیاز ندارند نیز ارزشمند است. شبکه امنیتی حمایت اجتماعی، آگاهی از اتحاد و انسجام امنیت و ثبات را پدید آورده و فرد به دلیل بیماری، بیکاری یا انتخابهای نادرست چیزی را از دست نخواهد داد. چنین امنیتی پیش نیازی مهم برای آزادی و استقلال بوده و به فرد امکان میدهد برنامه ها و طرحهای زندگی خود را دنبال کند، طوری که بدون آن زندگی افراد متزلزل و استرس آور میشود.
اصولاً هر عضو جامعه باید سهمی در جامعه عادل داشته باشد و سازمانها باید به نحوی طراحی شوند که این امر مسیر گردد. ممکن است برابری به عنوان پشتیبان مالیات ثابت به عنوان نظامی که در آن هر فرد مالیات را با نرخ مالیاتی مشابه پرداخت میکند تعبیر شود. مفهوم عدالت اجتماعی که مطرح شد بر آن است تمام افراد جامعه را برای زندگی با قابلیت ها و عملکردهای اصلی مشخص توانمند سازد، جامعه ای که در آن تمام افراد جامعه از احترامی برابر برخوردارند. ممکن است فردی ادعا کند که مسئله موضوع عدالت نبوده و با هر نظام مالیاتی خواه ثابت، تصاعدی یا ترکیبی این وظایف محقق میشوند، با این وصف، حتی در مواردی که نظام مالیات ثابت در تأمین وجه مالی کاهش فقر کفایت نماید مالیات تصاعدی باید در اولویت باشد، مبنای مالیات تصاعدی بر این است که نرخ مالیات با افزایش پایه مالیات افزایش مییابد. با طرفداری از مالیات تصاعدی در مقابل مالیات ثابت دو ایده مهم مطرح میشوند: ایده توانایی پرداخت و ایده محدود کردن نابرابریها.
اصل توانایی پرداخت نشان میدهد که هر مؤدی مالیاتی باید تااندازه ای مالیات بپردازد که بیش ازاندازه زیر بار نرفته و حتی الامکان بخش اعظمی از درآمد یا ثروتش را در اختیار داشته باشد. چنین اصلی بر مبنای این فرضیه است که درآمد و ثروت به حق بوده و به خوبی بدست آمده است. لذا بر اساس این فرض، حکومت تنها جایی که بتواند در برقراری عدالت ایفای نقش نماید اجازه دارد در درآمد و ثروت مداخله کند. در اغلب مواقع فرد باید بپذیرد که ایده کمبود تحریف شده است و بسیاری از افراد بر اساس شانسها و فرصتهای نابرابر مسئول موقعیت اجتماعی – اقتصادی خود نیستند. درحالی که مالیات ثابت این توزیع را دست نخورده باقی میگذارد، مالیات تصاعدی پیامدها و بازدهی بازار قراردادی را تااندازه ای اصلاح میکند. افزون بر این، اصل توانایی پرداخت نشان میدهد که ارزش درآمد و ثروت به محض افزایش، کاهش مییابد. لذا پیاده سازی مدل مالیات ثابت تنها زمانی ممکن است که مقدار مالیات به میزان معینی از آستانه مالیات بالاتر باشد اما اگر این میزان به طور پویا از آستانه بالاتر باشد از آن صرف نظر خواهد شد.
عدالت اجتماعی بر اساس مطالب بیان شده در صورتی معادل کاهش سطح حمایت رفاهی است که این کاهش برای حمایت از دیگران در رسیدن به حداقل رفاه اجتماعی ضروری به نظر برسد. برای جامعه ای که در آن، برخی از افراد درحالی که دیگران در فقر زندگی میکنند درآمد بالاتری دارند گویای این مطلب است که اخذ مالیات تصاعدی باید از افرادی با درآمد و ثروت بالاتر صورت گیرد. حق حکومت در اخذ مالیات تنها زمانی محدود میشود که حق دیگران را نقض کند، یکی از ادعاهای بسیار مهم در برقراری عدالت مالیاتی این است که حکومت اجازه ندارد مردم را با پرداخت مالیات فقیر کند. نکته دیگر در مورد اصل توانایی پرداخت این است که افرادی که در فقر زندگی میکنند باید از پرداخت مالیات معاف شوند تا وجوه بیشتری در اختیار آن ها قرار گیرد. این اصل میتواند به سایر گروههای آسیب دیده مانند افرادی که ناتوانیهای جسمی و ذهنی دارند، از بیمارهای مزمن رنج میبرند یا در خانواده های بدون سرپرست بزرگ می شوند بسط داده شود. این دسته از افراد پیش ازاین با چالشهایی روبرو هستند و سنگین کردن بار آن ها و اضافه نمودن دغدغه و نگرانی دیگر به مشکلات آن ها چندان عادلانه نیست.
ایده محدود کردن نابرابریها در مفهوم عدالت اجتماعی ذاتاً وجود دارد. اولاً، نابرابریهایی که به این موضوع اشاره دارند که زندگی کردن برخی از افراد در فقر درحالی که دیگران در فقر زندگی نمیکنند عادلانه نیست زیرا آن ها در ادعاهای مصلحت آمیز برای قابلیتها و عملکردهای اصلی که با فقر تحریف میشوند مداخله میکنند. با وجود فقر، توزیع مجدد نیز باید وجود داشته باشد. ثانیاً، تداخل نابرابریهای بالاتر از آستانه فقر با این ایده که تمام افراد جامعه باید از احترام مساوی برخوردار باشند مشکل ساز خواهد بود. جامعه ای ناعادلانه است که در آن اقلیتی اندک از زندگی خوبی بهره مند باشند و منابع و قدرت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را کنترل کنند زیرا این ایده بنیادی را نقض نموده است. چنین جامعه ای به اعضای خود اجازه نمی دهد که از وضعیتی برابر برخوردار باشند و احتمال زیادی وجود دارد که افرادی که قدرتی در اختیار دارند از آن برای مزایای شخصی خویش بهره مند شده و منحصراً علایق شخصی خود را دنبال میکنند. مخصوصاً رابطه نزدیک ثروت مادی و قدرت سیاسی باید در این خصوص مورد نقد قرار گیرد به طوری که چنین رابطه ای اتخاذ تصمیمات سیاسی را برای افرادی با موقعیت اجتماعی- سیاسی اندک تقریباً غیرممکن مینماید. این ایده همچنین بر طراحی سیاستهایی که در راستای اهداف اقلیت ثروتمند قرار دارند اثرگذار میباشد. مالیات تصاعدی یکی از ابزارهای موجود برای محدود نمودن نابرابریهای درآمدی و ثروت بوده و توزیع مجدد آن ها برای اکثریت جامعه دارای اثراتی مثبت است. گزینه دیگر توزیع پیش از مالیات را عادلانه مینماید و در این راستا حکومت در تنظیم درآمدها و سایر فرصتها جهت ارتقای موقعیت اقتصادی- اجتماعی فرد به معیارهای وسیعتری نیاز دارد. مدل مالیات ثابت اثر توزیع مجددی بسیار اندکی دارد. لذا، به دلیل اجتماعی ارتباط مالیات و عدالت، فرصتهای اجتناب مالیاتی و فرار مالیاتی افرادی که باید مشارکت بیشتری داشته باشند مانند افراد و شرکتهای ثروتمند باید محدود گردد. آن ها به بهای فقر اکثریت افراد و سازمانهایی که تنها هدف آن ها زنده ماندن در دنیای متلاطم است ثروتمندتر میشوند. از دیدگاه کاهش فقر، چنین اعمالی حکومت را از سرمایه گذاری اثرگذار بر تمام شهروندان معذول میدارد.
مفهوم عدالت اجتماعی قابلیتها و عملکردها تا حد زیادی نیازمند کاهش فقر و سرمایه گذاری توسط مالیات است. مفهوم مالیات تصاعدی بر این موضوع دلالت دارد که افراد ثروتمند و غنیتر بدون احساس بار مالیاتی بیشتر در امور جامعه بیشتر مشارکت خواهند نمود. آن ها تعهد مخصوصی به سازمانهای خیریه و برابری شهروندان دارند. وقتی بار مالیاتی درخواست عدالت اجتماعی مؤدیان مالیاتی را نقض نماید با محدودیتهای مالیاتی مواجه خواهیم شد. محدودیتهای مالیاتی مواردی هستند که در آن ها مالیات با توانایی دسترسی به آستانه ضروری از قابلیتها و عملکردها تداخل دارد. یا به عبارت دیگر، محدودیتهای بسیار اصلی مالیات افراد را فقیرتر خواهند نمود. محدودیت دیگر این است که با مؤدیان مالیاتی به طور برابر برخورد شود، لذا هیچ فرد یا اقلیتی درصورتی که سایرین بدون پرداخت مالیات آزاد رها شوند مالیات پرداخت نمیکنند. این موضوع هیچگونه ادعایی را برای قابلیتها و عملکردهای کافی نقض نمیکند اما میتواند به عنوان اقدامی از تبعیض که تقاضا را در رابطه با عدالت نقض میکند در نظر گرفته شود. سایر محدودیتها ممکن است از جانب رویکردی مشروحتر ارائه گردند، اما بررسی تمام جزئیات آن ها از حوصله این فصل خارج است. موضوع مشابه که به سؤالات مرتبط با نحوه دستیابی به تمکین مالیاتی مربوط میشود نه تنها ابزاری برای هدف است بلکه ارزش مخصوص به خود را نیز دارا میباشد زیرا رابطه بین حکومت و شهروندانش را منعکس میکند. وظیفه کاهش فقر و ارائه حمایت اجتماعی پشتیبانی از جمعیت کشور و ارائه انبوهی از معیارهای مرتبط با توزیع مجدد است.