در ادبیات روابط بین الملل مفهومی تاریخی، سیاسی، اقتصادی با عنوان «صلح آمریکایی»(PAX Americana) و «صلح بریتانیایی» خودنمایی می کند که ناظر بر ظرفیت و توانایی شکل دهی به روندهای منطقه ای و بین المللی از سوی این دو قدرت در دوره خاص از تاریخ است.
وضعیت کنونی منطقه حوزه اوراسیا به طور اعم و حوزه قفقاز به طور اخص را می توان در این چارچوب مورد بررسی و تحلیل قرار داد؛ منطقه ای که برای دهه ها به صورت تاریخی منطقه نفوذ ایران بوده، اما از دوران تزاری به منطقه نفوذ روس ها تبدیل شده و دردوران اتحاد جماهیر شوروی نیز دولت مرکزی در مسکو تحولات آن را مدیریت می کرد.
اگرچه در دوران پسا شوروی و همزمان با افول نسبی قدرت روسیه و به تبع آن کاهش نفوذ در مناطق پیرامونی به ویژه اوراسیا رو به رو بودیم، اما روس ها که همواره توانسته اند بخشی از معادلات قدرت و بخشی ازپازل حل و فصل معماهای امنیتی در اوراسیا و قفقاز باشند، در حنگ نخست قره باغ(1994-1988) که مهمترین معضل امنیتی این منطقه در دوران پسا شوروی بود، نیز توانستند نقش فعال و موازنه گر را ایفا نموده و با خرید زمان برای جمهوری آذربایجان آشفته از شرایط داخلی، آتش بس موقت را برای دو دهه در قفقازجنوبی ایجاد کنند.
اما این پایان کار نبود و طرف های مذاکره کننده همچون آمریکا، روسیه، اتحادیه اروپا و طرف های مستقیم درگیر یعنی جمهوری آذربایجان و ارمنستان نتوانستند به یک صلح دایمی دست پیدا کنند و باکو تلاش کرد در قالب افزایش توان اقتصادی و ترجمان آن به قدرت نظامی به ویژه از طریق خرید فناوری های پهپادی از اسرائیل و ترکیه توانایی غلبه بر ارمنستان آشفته از اقتصاد پساکرونایی و ازهم گسیخته سیاسی داشته باشد. جنگ مهر و آبان 1399 (سپتامبر/اکتبر202) یا به تعبیری جنگ دوم قره باغ با برتری باکو و البته ایفای نقش دوباره روسیه با توافقی 9 بندی در مسکو به پایان رسید.
از نگاه روسی، صلح در قفقاز با ثبات و تعادل موقت حاصل می شود، و این نگاه در توافق نیمه شب 9 نوامبر2020 نیز ساری و جاری بود؛ به نحوی که در این صلح حداقلی، بار دیگر موارد اختلافی مانند بند 9 که ناظر بر ایجاد کریدوری از جمهوری آذربایجان به نخجوان در مقابل کریدور لاچین به محل اختلافات میان باکو و ایروان تبدیل شد. این اختلافات در نهایت درگیری های شهریور1401 را رقم زد که به کفته مقامات رسمی دو طرف بیش از 200 کشته برجای گذاشت.
دالان زنگزور یکی از موضوعات پیچیده و متناقض در وضعیت منطقه است، اساسا ساختار و سازه جغرافیایی (کوهستانی و دارای ارتفاعات کوهستانی) منطقه اجازه ایجاد یک دالان ارتباط جاده ای مستقیم را نمی دهد. تنها مسیر ارتباطی کنونی نیز یک خط آهن به جا مانده از دوران شوروی سابق است که از باریکه کناره رودخانه ارس در منتهی الیه غربی جمهوری خودمختار نخجوان آغاز و با عبور از خاک ارمنستان کنونی به خاک جمهوری آذربایجان در منطقه زنگزور وارد می شود؛ بنابراین چنین شرایط جغرافیایی اجازه عبور مستقیم جاده ای را به باکو نمی دهد و برای عبور جاده ای نیاز به ورود به بخش جنوبی ارمنستان یعنی استان سیونیک و سپس حرکت به سمت شمال و ورود به خاک اصلی جمهوری خودمختار نخجوان است.
باکو اصرار دارد که در قالب بند ۹ جمهوری آذربایجان بایستی از این حق برخوردار باشد که از طریق یک دالان به نخجوان و از آنجا نیز به ترکیه متصل شود. باکو تلاش می کند تا از طریق فشار نظامی، این کریدور را ایجاد کند و حتی اگر شرایط منطقه ای و بین المللی اجازه داد، دست به یک تغییر ژئوپلیتیکی در استان سیونیک و مرز ایران و ارمنستان بزند.
جمهوری اسلامی ایران به عنوان همسایه جنوبی ارمنستان که دارای منافع راهبردی در منطقه قفقاز است، همزمان با تحولات قفقاز اعلام کرد که مخالف هرگونه تغییر ژئوپلیتیکی در این منطقه بوده و این تغییرات را در ترجمان برهم خوردن توازن راهبردی تحلیل می کند. در این قالب، اقدامات راهبردی ایران در دو مسیر بازدارندگی دیپلماتیک و بازدارندگی دفاعی شکل گرفت؛ در حوزه دیپلماسی، جمهوری اسلامی ایران افزون بر تعامل هوشمند با طرف های درگیر، با افتتاح کنسولگری جدید در شهر راهبردی قاپان نشان داد که حضور دیپلماتیک در مسیر اقتصاد ترانزیتی ایران یک امر ضروری است و در حوزه میدانی نیز اجرای رزمایش های متعدد توسط ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بیانگر قابلیت و ظرفیت حضور راهبردی و تسلط وزن ژئوپلیتیکی ایران بر منافع حیاتی و جلوگیری از هرگونه تغییرات ژئوپلیتیکی در منطقه قفقاز جنوبی است.
جمهوری آذربایجان به عنوان طرف مستقیم درگیر درموضوع دالان موسوم به زنگزور تلاش می کند از طریق ائتلاف سازی منطقه ای با ترکیه و انجام رزمایش های نظامی مشترک، ارمنستان و ایران را دروضعیت سکوت راهبردی قرار دهد. از منظر بسیاری از تحلیلگران حوزه قفقاز، اقدامات نظامی و سیاسی- دیپلماتیک جمهوری آذربایجان از وضعیت دفاعی دهه ۹۰ میلادی تبدیل به وضعیت تهاجمی شده که از قابلیت تاثیرگذاری بر وضعیت ژئوپلیتیکی منطقه قفقاز جنوبی برخوردار است.
در این میان، روسیه به عنوان کنشگر و بازیگر اصلی منطقه قفقاز که از ظرفیت صلح سازی برخوردار است، در موضوع دالان زنگزور یک روند ابهام راهبردی را در پیش گرفته است. پس از اجلاس سه جانبه در سوچی که با حضور ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه، نیکول پاشینیان نخست وزیر ارمنستان و الهام علی اف رئیس جمهوری آذربایجان به پایان رسید، مواضع طرف های درگیر و طرف روسی حاکی از ابهام بر سر موضوع پرچالش بند9 توافق آتش بس میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان دارد.
در این قالب به نظر می رسد روسیه تلاش دارد تا همچنان دست برتر خود را در معادله پرسود قفقاز جنوبی حفظ کند، چراکه مسکو برای دهه ها به دلیل پیوندهای عمیق با مناطق پیرامونی و کنشگری فعال درحوزه قفقاز از قدرت شکل دهی به روندهای ژئوپلیتیکی- راهبردی در زمان معین خود است.
بحران قره باغ کوهستانی به دلیل ژئوپلیتیک پیچیده منطقه ای، درهم پیچش تضادهای هویتی، نقش یابی بازیگران متعدد منطقه ای و فرامنطقه ای و تداخل منافع راهبردی این بازیگران ازجمله معماهای امنیت منطقه ای محسوب می شود، که به نظر می رسد ترسیم چشم انداز صلح دایمی برای آن در کوتاه مدت از قابلیت عملیاتی برخوردار نیست و صلح روسی در قفقاز با معادلاتی همچون جنگ اوکراین، مناسبات ایران- روسیه، مناسبات روسیه-ترکیه و روسیه- آمریکا- اتحادیه اروپا پیوند یافته است.