متن آهنگ صبر و قرار از فهیم
دردا که سوخت باغ گل زندگانی ام از پیش من رمیده نشاط جوانی ام هر شب ستاره آمد و بر حال من گریست بر سینه ی غمین و دل کهکشانی ام گفتم به شب برو تو دگر پیش من نمان تا کی به روز گار سیه می نشانی ام از تو خوشم ستاره ی امید صبح من هر صبحدم بسوی سحر می کشانی ام جانم به لب رسید که شدم تا گدای تو امشب چرا ز پیش درت می دوانی ام ای زندگی ! چرا تو ز من دل بریده ی ؟ همچو گهر ز دیده ی خود می چکانی ام عیش و نشاط زندگیم را فلک نداشت آخر گریخت از بر من گلستانی ام ای ساربان عمر ، کجا می بری مرا ! محمل بدار که میروی با دلستانی ام لبخند و عیش ما به جهان شهره گشته بود آخر بسر رسیده گل ارغوانی ام مردانگی و همت ما را فلک نداشت سنگ جفا شکست ! پر جاویدانی ام دستم به دامن تو بود ای نگار من ! از پیش من نرو که تویی یار جانی ام