متن آهنگ جوانی از محمدعلی اسلامپور
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند همتم تا می رود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند ما به داغ عشق بازی ها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند سال ها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی می کند با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند ما به داغ عشق بازی ها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند