«بعد از اینکه ۲۶ سال قبل، هردو مرتکب خیانت شدیم، با هم قرار گذاشتیم که دیگر غریبه ای را به رابطه مان وارد نکنیم. همسرم بیشتر از دو سال است با زنی از دوران دبیرستان نوعی رابطۀ دوستی برقرار کرده است.» اینها حرف های زنی است که نزد روان شناس خود رفته است. او پرسیده است آیا بعد از کشف رابطۀ پنهانی شوهرش با یک آشنای قدیمی، می تواند همچنان به شریک زندگی اش اعتماد کند یا نه؟ با هم شرح ماجرا و پاسخ درمانگر را می خوانیم تا به پاسخ این سؤال برسیم که «آیا بعد از خیانت همسرتان همچنان می توانید به او اعتماد کنید؟». با ما همراه باشید.
شرح حال
روان شناس محترم!
بیست و شش سال قبل، من و شوهرم در زندگی مشترک مان ـ که حالا ۵۰ سال از شروع آن می گذرد ـ تجربۀ سختی را از سر گذراندیم. هر دوی ما مرتکب اشتباهاتی شدیم که ما را درمورد رابطه مان دچار تردید کرد، اما می دانستیم که عاشق یکدیگریم. بنابراین به مشاوره مراجعه کردیم تا یاد بگیریم چطور در زندگی مشترک مان صادق باشیم و به یکدیگر اعتماد کنیم. به هم قول دادیم که به هیچ غریبه ای حق ندهیم به حریم مشترک ما وارد شود.
من به این قول وفادار ماندم. اما به تازگی متوجه شده ام که بیشتر از دو سال و نیم است که شوهرم با زن مجردی ارتباط تلفنی دارد. آنها همدیگر را از زمان دبیرستان می شناخته اند. به گفتۀ همسرم، آنها رابطهٔ جنسی نداشته اند، اما شوهرم به خانۀ او رفته و برایش ناهار برده است. شوهرم می داند من از این زن خوشم نمی آید چون به شوهرم ابراز علاقه کرده است. همسرم می گوید از این ارتباط حرفی نزده است چون فکر می کرده است من عصبانی خواهم شد.
باوجودِاین، او دربارۀ مدت زمانی که با این زن در ارتباط بوده است، به من دروغ گفت. در ابتدا گفت از این ماجرا ۶ ماه می گذرد، اما وقتی گفتم که تلفنش را چک خواهم کرد، قبول کرد که بیشتر از دو سال است با او ارتباط دارد. از او پرسیدم آیا برای خوردن ناهار یا کار دیگری بیرون رفته اند؟ او پاسخ داد: «هرگز». بعد من از او پرسیدم آیا تا به حال به خانۀ آن زن رفته است. او جواب داد که فقط یک بار برای او ناهار برده است.
نمی توانم در این موقعیت، موضوع را تجزیه وتحلیل کنم. او می گوید که عاشق من است، اما من خلأ بزرگی درونم احساس می کنم. با توجه به گذشته ای که داشتیم، اعتمادْ برای من موضوع بسیار مهمی است.
لیندا ـ کالیفرنیا
پاسخ روان شناس
لیندای عزیز!
بعد از مدت ها تلاش برای ساختن اعتماد و امنیت در زندگی مشترک تان، می توانم تصور کنم که تجربۀ دوبارۀ خیانت از طرف همسرتان تا چه اندازه دردناک است. برای اینکه ببینیم چه اتفاقی افتاده، بهتر است موقعیت فعلی را از خیانت پیشین، که هر دوی شما در آن دخیل بوده اید، جدا کنیم. باید ببینیم در حال حاضر بین شوهر شما و هم کلاس سابقش چه اتفاقی در حال رخ دادن است. پیش از آن، باید به موضوع اعتماد و معنای آن نگاهی بیندازیم.
تحلیل روان شناس
به نظر می رسد بعد از خیانت هایی که ۲۶ سال پیش رخ داده است، هر دوی شما به این نتیجه رسیده اید که اعتماد یعنی «هیچ غریبه ای حق ورود به رابطه را ندارد». انگار با جلوگیری از ورود غریبه ها خواسته اید مرزی ایمن دُورِ رابطه تان بکشید. اما دوام رابطه سالم به این نیست در ارتباط با غریبه ها چه رخ می دهد یا نمی دهد. دلیل دوام این رابطه ها آن چیزهایی است که بین دو نفرِ دخیل در رابطه اتفاق می افتد یا نمی افتد. البته، فراهم کردن شرایط برای ماندن طرفین در رابطه، بسیار سخت تر از دور نگه داشتن بقیه از رابطه مان است، چون نگه داشتن شریک زندگی مان درون رابطه با آسیب ها و صدمات بیشتری همراه است. وضع قوانین دربارۀ دیگران کار بسیار ساده تری است تا اینکه با آدمی که درست در کنار شماست رو به رو شوید. در مورد سؤال شما، من فکر می کنم آنچه بین شما پیش آمده، کمتر به آن زن مربوط است؛ بیشتر به چیزی ناگفته بین شما دو نفر ربط دارد.
دلایل خیانت
در طول حرفۀ روانشناسی خود شاهد این بوده ام که افراد به ندرت دقیقا موضوع پریشانی شان را با همسر خود در میان می گذارند. در عوض، تنهایی، ترس یا آزردگی خود را به روش های دیگری نشان می دهند. به همین دلیل، گاهی دلایل خیانت را باید در زندگی مشترک جست وجو کرد. چنین احساساتی می توانند شرایط خیانت در رابطه را پدید آورند: احساس دورافتادگی، احساس دخالت یا کنترل بیش از اندازه، اجتناب از هم یا ناتوانی در برقراری ارتباط، فرار از کشمکش های مداوم. در موارد دیگر، خیانت به چیزی درونی برمی گردد، مثلاً مشکل ریشه دار با صمیمیت (ترس از صمیمیت) و آسیب پذیری، الگوهای ناکارآمد اصلاح نشده از زمان کودکی، احساس عدم امنیت و تردید دربارۀ ارزش فردی یا واکنشی به فقدانی بزرگ. گاهی افراد احساس افسردگی یا اضطراب حل نشده شان را از طریق منحرف کردن حواس با یک خیانت آرام می کنند. دیگرانی هستند که به خیانت اعتیاد دارند و از این کار به نحوی استفاده می کنند که دیگران ممکن است از الکل، داروها، غذا یا خریدهای وسواسی و بی اختیار استفاده کنند.
خیانت؛ خیال یا واقعیت؟
زمانی که مردم احساس می کنند به آنها خیانت شده است، آن قدر درگیر آزردگی و اضطراب می شوند که توجه خود را به فردی که فکر می کنند به آنها خیانت کرده است، از دست می دهند. درعین حال، آن قدر درگیر خشم و حق به جانبی می شوند که توجه شان را به خودشان هم از دست می دهند و به جای آن، روی جزئیات خیانت تمرکز می کنند، جزئیاتی مثل این: آیا رابطهٔ فیزیکی بین آنها وجود داشته است؟ چه مقدار رابطۀ فیزیکی؟ چند مرتبه تلفنی با یکدیگر حرف زده اند؟ با هم غذا خورده اند؟ چه غذایی خورده اند؟ اگر در جزئیات خیانت که می توانند دردآور و گیج کننده باشند به دام بیفتید، فرصت یافتن پاسخ پرسش های مهم تر را از دست می دهید، مانند اینکه «بر سر هرکدام از ما چه آمده است؟». سؤال بالا بحث را به موضوع اعتماد بازمی گرداند. قابل اعتماد بودن به معنی صادق بودن است، اما در کنار آن به توانایی شما در پذیرش صداقت همسرتان نیز بازمی گردد. اگر همسرتان برای در میان گذاشتن حقایق با شما، به شما اعتماد نداشته باشد، ممکن است شرایطی را فراهم کند که اعتماد شما را نیز سلب کند. یعنی او ممکن است دست به پنهان کاری بزند.
راه حل چیست؟
وقتی در بحث با شوهرتان، تماس های تلفنی او را پیش کشیدید، او اطلاعات مهمی را با شما درمیان گذاشت: او به شما دربارۀ این رابطه چیزی نگفته بود، چون می ترسید که شما واکنش بدی نشان دهید. در حال حاضر، شما به همسرتان اعتماد ندارید اما او نیز ممکن است به شما اعتماد نداشته باشد. او ممکن است نتواند به ظرفیت تان برای تحمل ابراز حقیقتش اعتماد کند؛ پس نمی تواند آزادانه آن را با شما در میان بگذارد. شوهر شما چه حقیقتی را دارد از شما پنهان می کند؟ ممکن است در تنگنای حدومرزهایی قرار گرفته باشد که در تعریف «غریبه ها» داشته اید. حریمی که هر دوی شما ۲۶ سال قبل برای رابطه تان تعریف کردید، محدودیت های جدی غیرواقع بینانه ای دربارۀ دوستی با جنس مخالف داشت. همان حریم اکنون به او احساس خفگی داده است. زندگی مشترک با حد و مرزهایی سازگار است که نه خیلی آزاد و نه خیلی بسته باشند؛ نه اقیانوسی وسیع، نه تُنگی کوچک، بلکه آکواریومی جادار اما محصور. ممکن است با وجود علاقهٔ آن زن به همسرتان، رابطهٔ آنها واقعا در حد دوستی ساده باشد. در ادامه، همین دوستی چیزی بوده که همسرتان احساس کرده است باید از شما پنهان کند، زیرا می دانسته است که با آن مخالفت می کنید.
پذیرا شدن برای دانستن حقیقت
اگر به صداقت او اجازهٔ ابراز می دادید (چه این صداقت به معنای دوستی میان آن دو یا چیزی فراتر از آن بود)، متوجه می شدید که رابطهٔ همسرتان با این زن برایش به چه معناست. شاید با بالا رفتن سن و مواجهه با امکان مرگ، ارتباط با گذشته برای او اهمیت پیدا کرده است. مثلا دوست دارد با کسی حرف بزند که در جوانی او را می شناخته است یا کسی که پدر و مادرش را وقتی جوان بوده اند، دیده است. شاید او در تقلای حفظ ارزش یا قدرتی است که دارد از دست می دهد، مثلا ترس از رنگ باختن هویت یا جذابیت یا توانمندی. گاه آدم ها وقتی پا به سن می گذارند، به چنین حالاتی دچار می شوند. به همین دلیل، تحسینِ این زن اعتماد به نفس همسرتان را بالا می برد یا کمکش می کند که با از دست دادن جوانی اش کنار بیاید. شاید او چیزی را به دست می آورد که در بخش های دیگر زندگی اش پیدا نمی کند: احساس دیده شدن، درک شدن، مورد احترام بودن و لذت بخش بودن. شاید هم دلیل کاملا متفاوتی از آنچه گفتیم داشته باشد. در هر صورت، تا وقتی که به جای پذیرا بودن برای دانستن حقیقت (همان حقیقتی که او درون خودش تجربه کرده و فکر کرده است باید از شما پنهانش کند)، درگیر جزئیات خیانت شوید، هرگز از دلیل آن رابطه باخبر نخواهید شد.
سخن آخر
باید بپذیریم که به خاطر خودمان است که دوست داشته می شویم و به ما احترام گذاشته می شود. هیچ احساسی بهتر از این نمی تواند ما را به دیگری نزدیک کند. آنچه از پاسخ من آموخته اید، به احتمال ِ زیاد به شما کمک می کند به هم نزدیک شوید؛ به این شرط که زمینه های لازم برای اعتماد کردن را فراهم کنید. زندگی مشترک (یا دست کم آن نوع از زندگی مشترک که بیشترین رضایت از آن حاصل می شود) نهادی پویا و رَوَنده است که در طول زمان دگرگون می شود. در این نوع زندگی، به جای مقاومت در برابر تغییرات، از آن استقبال می شود. به همین خاطر است که عشق (یا دست کم آن نوع از عشق که ما را به سمت رشد سوق می دهد) به طرز شگفت آوری بادوام است. به نظر می رسد که شما از چنین عشق بادوامی برخوردارید. کافی است با فراهم کردن فضایی برای درک حقایق یکدیگر، رابطه تان را غنا ببخشید.