داشتن الگو یک اصل اساسی است در زندگی بشر. بشر چه در ساحت فردی و چه ساحت اجتماعی و چه در عالیترین سطح یعنی حاکمیت، نیازمند الگو است. حتی در ساحات مختلف معرفتی اعم از فلسفه، جامعه شناسی، سیاست و غیره، ما با الگو مواجهیم. نیاز به الگو در بشر امروزی هم کاملاً مشهود است. اگر این مطلب را در ساحت دینی هم پیگیری کنیم، مشاهده می کنیم که اسلام، چه اندازه به "داشتن یک الگوی مناسب" تأکید دارد. ما در منابع اسلامی مختلف شاهد صحه نهاده شدن بر "الگو" هستیم. مشخصاً در قرآن کریم، می خوانیم: "لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا". یعنی اگر شما الگو می خواهید، پیامبر الگوی کامل است برای شما. حالا اینجا یک سؤالی پیش می آید: "آیا همه ما باید پیامبر عظیم الشأن اسلام را الگوی خودمان قرار دهیم تا به آن قُرب و سعادت الهی دست پیدا کنیم یا خیر؟" اینجا ما باید این طور پاسخ بدهیم که داشتن یک اسوه حسنه ای به نام "پیامبر رحمت" یک اصل است و کسی نمی تواند آن را نفی کند. این فرموده قرآن است و قابل نفی نیست. ولی باید توجه داشته باشیم که "پیامبر اوج قله الگوها است". ایشان سنگ محک تمام اسوه ها و باید اسوه همه ما باشند. چه در ساحت فردی مان؛ چه در ساحت اجتماعی مان؛ و چه در ساحت حاکمیتی مان؛ ولی باید این مقام به صورت تدریجی حاصل شود. به سخن دیگر، شما باید پله پله به این مقام متعالی رسول الله (ص) نائل بشوی. هیچ کس از ما انتظار ندارد که در طرفه العینی به این قله برسیم. باید در مسیر قله افرادی را ببینیم؛ الگوهایی را داشته باشیم تا بتوانیم به آن قله بالأخره انشالا نزدیک بشویم.
در مسیر رسیدن به قله اسوه ها - یعنی رسول گرامی اسلام - علما هستند؛ عرفا هستند؛ سلکا هستند؛ و شهدا هستند؛ حالا می خواهیم برسیم به الگویی به نام سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی. ما مشاهده می کنیم که سردار سلیمانی، یکی از توقفگاه های درخشان در مسیر رسیدن به الگوی عالیه پیامبر رحمت است. وی یکی از اسوه های ثانوی مهم در مسیر قله اسوگی یعنی پیامبر عظیم الشأن اسلام است. اگر ما این پله ها یا توقفگاه ها را در مسیر قله نبوی اسوگی اعم از عرفا، سلکا، شهدا، امام (ره) را مشاهده کنید، می بینید که سیر این افراد به سوی قله بوده است. پس ما خصوصاً جوانان و جامعه علمی امروز، اگر بخواهیم الگو بگیریم، اولاً باید الگو در دسترس باشد. ثانیاً این الگو باید در مسیر الگوی حسنه باشد که همان اسلام و مسیر پیامبر است. پس ما در این یادداشت، "سردار شهید حاج قاسم سلیمانی" را به مثابه یک الگو در مسیر الگو و اسوه حسنه یعنی پیامبر اسلام می بینیم. البته وجه شخصی و زندگی خصوصی و رفتارهای خود ایشان می تواند در ساحت فردی برای ما بسیار درس آموز باشد ولی ما در اینجا به این وجه شخصیت شهید بزرگوار نمی پردازیم. مطلبی که محور این نوشته است، الگوی مدیریتیِ سردار سلیمانی است. به نظر من، نکات بی شماری در این وجه شخصیتی ایشان وجود دارد که باید مورد بررسی قرار بگیرد. طی یک سالی که از شهادت ایشان گذشته است، یکی دو عنوان مقاله و پژوهش در جامعه علمی کشور صورت گرفته، بنده آن را مشاهده کردم. مقاله نوشتن خیلی خوب است ولی در کار شدن این الگو، با نوشتن عملی نمی شود. البته مقاله زمینه را برای شاخص بندی مهیا می کند و ما هم به این وجه نیاز داریم. ولی در ادامه وظیفه مهمتر به گردن ارکانی است که قرار است این الگو را نهادینه بسازند که رسانه بخشی از آنها است که در ادامه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
به عنوان یک دانشجوی رشته مدیریت و کسی که در این حوزه دغدغه پژوهش دارد، باید بگویم که الگوی مدیریتی حاج قاسم سلیمانی را نمی شود در قالب نظریه های مدیریتی تنگ و محدود غربی فهم کرد. ولی این کار را می شود کرد که رویکرد مدیریتی ایشان را با این نظریه های تطبیق کرد. یعنی به صورت مقارنه ای مورد مطالعه قرار داد. ما در مدیریت، دو مبحث مهم داریم. اول، اثربخشی، و دیگری، کارایی. اثربخشی به معنای انجام کار درست است. کارایی به معنای درست انجام دادن کار است. البته تعریف های دیگری هم وجود دارد ولی اگر بخواهیم ساده بحث را پیش ببریم، باید بگوییم که کاری در مدیریت اثربخش خوانده می شود که کاملاً درست است. و ما را به هدف نهایی برساند. وقتی به هدفی که مشخص شده رسیدیم؛ این یعنی، کار درست بوده است. حالا می آئیم سراغ کارایی؛ کارایی یعنی این که آن "کار درست" به درستی انجام پذیرفته است. وقتی کار درست با کمترین هزینه مادی و انسانی انجام می گیرد، ما به اصطلاح "کارایی" را به دست آورده ایم. مجموع و برایند اثربخشی و کارایی می شود بهره وری. سؤال اول ما این است که آیا اقدامات شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی، اثربخش بود؟ دومین سؤال درباره کارایی است و دیگری درباره بهره وری حضور حاج قاسم به عنوان سکان دار نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران است؟ اگر از منظر مدیریتی بخواهیم به این سؤالات پاسخ بدهیم؛ یقیناً باید به نتایج اقدامات حاج قاسم بپردازیم. مدیریت در بسیاری جاها نتیجه محور است. یعنی آن نتیجه و بازخورد نهایی چیست؟ آیا مثبت است یا منفی؟ اینها تعیین کننده است.
خروجی فعالیت 22 ساله حاج قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده سپاه قدس چه بوده است؟ آیا سازمان تحت مدیریت حاج قاسم، بهره ور بوده است یا نه؟ پاسخ این سؤال دقیقاً با امتیازی که ما به منش مدیریتی حاج قاسم می دهیم، در ارتباط است. اثربخشی را گفتیم معنایش "انجام کار درست" است. باید بپرسیم آیا الگوی مدیریتی حاج قاسم در این دوره 22 ساله اثربخش بود است تا الگوی مدیریتی برگزیده برای مدیران فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، هنری و غیره باشد؟ وقتی اثربخشی را مطالعه می کنیم، می بینیم که بله، ایشان و سازمان تحت امر ایشان، هر آنچه که از سوی رهبری معظم انقلاب اسلامی و سیاست کلان جمهوری اسلامی ایران به ایشان تکلیف شده بود، به نحو احسن انجام گرفته است. ایشان کاملاً به هدف رسیده اند. به هر صورت، کارهایی هم هستند که طبیعتاً هنوز به نتیجه کامل نرسیده اند. مثل آزادی فلسطین اشغالی. به هر صورت شهادت ایشان، تلاش هایشان را برای حصول این مطلب نیمه کاره گذاشت. اما وقتی شما کلیت کارنامه کاری سردار سلیمانی را مشاهده می کنید؛ صفحات درخشان بسیاری وجود دارد. چه در بحث آزادی افغانستان و کنفرانس بُن و الباقی ماجرا. نقش حاج قاسم در اینجا بی بدیل بود. نقش حاج قاسم در آزادسازی جنوب لبنان. در سال 2000 و 2006 طی جنگ 33 روزه که مفصل جناب سید حسن نصرالله درباره نقش حاج قاسم در این 33 روز بحث کردند. جنگ های فرآوانی در غزه وجود داشت؛ در 2008؛ در 2012؛ در 2014. همه این جنگ به لطف فرماندهی حاج قاسم، با پیروزی جبهه مقاومت همراه بود. آخرین اقدام ایشان هم شکست گروه های تکفیری و داعش در سوریه و عراق بود. بنابراین، اثربخشی سپاه قدس تحت امر حاج قاسم بلامنازع است. هدف تعیین شده حاصل شده است.
بعد از بحث اثربخشی، کارایی اقدامات حاج قاسم سلیمانی مطرح می شود. این که آیا ایشان این اقدامات ظفرمندانه را به درستی انجام داده اند یا نه؟ یعنی آیا این ها با کمترین هزینه و بهترین راهکارها حاصل شده اند یا نه؟ یک نمونه، آقای ترامپ قاتل ملعون و منحوس شهید بزرگوار خودش اعتراف کرد که ما 7 تریلیون دلار در منطقه غرب آسیا هزینه کردیم، چیزی گیرمان نیامد. آمارهایی که مؤسسات غربی ارائه داده اند درباره هزینه ای که ایران در منطقه کرده، می گویند که نهایتاً بین 15 تا 20 میلیارد دلار جمهوری اسلامی ایران برای حمایت از محور مقاومت در خاورمیانه در این مدت حضور حاج قاسم سلیمانی در سمت فرماندهی سپاه قدس صرف کرده است. در مدیریت بر روی کاهش هزینه تأکید شده. 20 میلیارد را شما با 7 هزار میلیارد دلار مقایسه کنید و نتایج را مقابل هم قرار دهید. اصلاً قابل مقایسه نیست. فقط این ها را با هم مقایسه کنید. البته باید به این هفت هزار میلیارد دلار آمریکایی شما کمک های حاصل از دلارهای نفتی اعراب را هم اضافه کنید. سعودی ها چقدر به این رژیم آمریکا در منطقه کمک نظامی و مالی کردند. این در حالی است که ایران با سپاه قدس تحت رهبری حاج قاسم سلیمانی با این حجم مأموریت در منطقه؛ از سوریه گرفته تا یمن؛ با بیست میلیارد دلار ببینید به چه نتایج درخشانی دست یافته است. تعداد اندک شهدا را هم با توجه به حجم نبرد و تعداد کشته های تروریست ها هم باید درخشان ارزیابی کرد. ایشان هم اثربخش بوده اند؛ هم کارا؛ بنابراین، مدیریت ایشان بهره وری داشته است. بنابراین، مدیریت حاج قاسم، مدیریتی بهره ور بوده است. این چیزی است که ما در سازمان های دولتی کشور مشاهده نمی کنیم. بهره وری؛ دقیقاً گمشده سازمان های کشور است. بهره وری پایین؛ اثربخشی پایین؛ کارایی پایین؛ اینها واقعاً مصائب مدیریتی سازمان های ماست. این در حالی است که سپاه قدس تحت رهبری حاج قاسم چقدر بهره ور بوده است. بهره وری بلاشک محصول الگوی مدیریتی است.
حاج قاسم به عنوان مدیر از چه شاخص هایی برخوردار بوده است که توانست بهره وری را ببرد بالا؛ این همه حماسه آفرینی کند؟ ادعای ما این است که حاج قاسم سلیمانی می تواند الگوی مدیریتی برای تمام مدیران ما در تمامی عرصه ها باشد. فقط عرصه نظامی مد نظر نیست. من یک چند شاخص را نام می برم. البته شاخص های بیشتری قابل استنتاج است ولی تأکید من در اینجا بر روی شاخص های مدیریتی است. اولین شاخص الگوی مدیریتی حاج قاسم سلیمانی تخصص است. ما دوگانی داریم به نام تخصص و تعهد. اینها مکمل هم هستند. هنوز این دوگان مسأله است. مناظرات فرآوانی شده است. این ها در مقابل هم نیستند. حتی در احادیث و روایات هم هست. تخصص یعنی دانش و مهارت حرفه ای. حاج قاسم سلیمانی متخصص حوزه نظامی و امنیتی بود. علاوه بر این که یک فرد دانشمند بود، و در عین حال، یک فرد ماهر در حوزه امنیتی و نظامی بود. ایشان حتی یک دیپلمات حرفه ای بود. این یک شاخص مهم است. همه مدیران کشور باید این را داشته باشند. دومین شاخص، همان تعهد است. در جمهوری اسلامی ما تأکیدمان روی ایمان قلبی و عملی به آرمان های مقدس نظام، ولایت پذیری و ولایتمداری و تعهد به شرایع مقدس دینی است. همه اینها به نحو احسن در حاج قاسم سلیمانی وجود داشتند. ایشان هرگز از این آرمان ها کوتاه نیامدند. ایشان سرباز اسلام بودند. این یعنی اوج تعهد. سومین شاخص، خستگی ناپذیری و پرتلاش بودند. این باید مورد توجه مدیران باشد. رهبری خیلی تأکید دارند که تنبلی مدیران یکی از مصائب مدیریتی کشور است. تخصص هست؛ تعهد هست؛ ولی تلاش وجود ندارد. ما امروز به مدیران پرتلاش نیاز داریم. تأکید رهبری بر جوان شدن بدنه مدیریتی کشور، دقیقاً انعکاس همین دغدغه رهبر معظم انقلاب اسلامی است. جوان انقلابی متعهد و متخصص و عاشق کار و تلاش برای حل مشکلات کشور. چهارمین شاخص، تحول خواهی بود. حاج قاسم، تحول خواه بودند. امروز ما مدیران اندکی داریم که تحول خواه باشند. رهبری در 14 خرداد امسال در سالگرد رحلت امام به این نکته اشاره داشتند در قالب "تحول خواهی امام عزیز". تحول خواهی یعنی در چارچوب قالب ها و قواعد زمینی نبودن. اهل تحول بودن، خود را محدود به تشریفات نکردن است. همه رسانه های غربی می گفتند که حاج قاسم سلیمانی، مرد شماره 2 قدرت در ایران بود. ژنرال یک خاورمیانه بود. ولی اینها وی را محدود نکرد. ایشان تحولات فرآوانی را سپاه قدس، در منطقه و گروه های مقاومت ایجاد کرد. اینها همه ریشه در تحول خواهی بود. شاید اگر ایشان نبودند، ما نمی توانستیم این طور به نیروهای مقاومت در منطقه سامان بدهیم. واقعاً این نکته هم امروز باید مد نظر مدیران ما باشد. این را ما کم داریم. آخرین شاخص مورد توجه بنده در اینجا، اخلاص است. شاید تعهد همین را برساند ولی در بحث اخلاص، معامله با خدا است. ایشان هر کاری را برای رضایت خدا انجام می دادند. از این وجه واقعاً حاج قاسم یک الگوی بسیار ارزشمند است. شاید نشود جوان امروزی را متقاعد کرد که به پیامبر به عنوان یک اسوه نگاه کند، ولی حاج قاسم یک شخصی است که در این مسیر بوده است و شخصیت اش کاملاً قابل فهم و درک است. شخصی متعلق به دوران ما. حاج قاسم غرق در خدا بود و کارهایش را خدایی انجام می داد. نمیخواست کارهایش را برای خودش نمیکرد بلکه فی سبیل الله. بارها می گفتند که این درجه ها در دوران جنگ تن ما نبود. به ما می گفتند "برادر". بنابراین، وقتی اخلاص باشد. همان طور که رهبری بعد از حضور در منزل حاج قاسم در شب شهادت ایشان گفتند که "اخلاص حاج قاسم دل های مردم را همراه کرد". وگرنه حاج قاسم اهل حضور در رسانه نبود هر چند فهم خوبی از رسانه داشت. ولی اهل شو نبود. این اخلاص بود که ایشان را پیش مردم عزیز کرد. در قرآن کریم آمده است که "مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا ۚ إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ ۚ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ۖ وَمَكْرُ أُولَٰئِكَ هُوَ يَبُورُ " واقعاً حاج قاسم عزت را از جانب پروردگار متعال دریافت کرده بود.
این پنج تا شاخص مدیریتی است که مدیران ما به آنها نیاز دارند. حاج قاسم یک الگوی مدیریتی است. من این ها را به صورت ابتدایی بیان کردم. ولی اینها نیاز به بحث بیشتر دارد. بر این اساس می توان حاج قاسم را به مدیران به عنوان یک الگوی مدیریتی معرفی کرد. کل محور مقاومت حاصل تلاش ها و الگوی مدیریتی حاج قاسم است. بهره وری تام کاملاً مشهود است. بنابراین اگر ما دنبال این هستیم که انقلاب ما وصل بشود به انقلاب صاحب الزمان (عج)؛ اگر ما دنبال تمدن سازی هستیم. حاج قاسم سلیمانی نقش ویژه ای در تمدن سازی داشتند. این خودش یک بحث مستقل می خواهد. ما یک نگاه آخرالزمانی داریم. این نگاه تمدن سازی است. ما نیازمند مدیرانی هستیم که شاخص های حاج قاسم را دارند. این شاخص ها باید درست تدوین بشوند. سطح کلان کشور باید به دست مدیرانی باشد که دارای این شاخص ها هستند. بهره وری در همه حوزه ها فقط با استفاده از این شاخص ها حاصل می شود. این واقعاً یک اصل است که قوی شدن بدون مدیران قوی غیرقابل حصول است. حاج قاسم قوی بود و سازمان های قوی ای را در منطقه شکل داد. اگر ما در حوزه تمدن سازی بخواهیم قوی پیش برویم، ما می توانیم بهره ور باشیم در سطح کلان. بعد از این که این شاخص ها استخراج شد. این وظیفه رسانه ها است. از جمله بنیاد حاج قاسم سلیمانی و دیگر نهادهای مرتبط که این شاخص ها را در جامعه نهادینه بکنند. نیروهای مردمی و سازمان های مردم نهاد و رسانه ها و صدا و سیما باید این گفتمان حاج قاسم سلیمانی را در کشور ترویج کنند تا انشالا شاهد تحول واقعی باشیم.