ضرب المثل آب از دریا بخشیدن
داستان ضرب المثل
در روزگاران قدیم که هنوز آب معدنی و آب سرد کن و این جور چیزها اختراع نشده بود، افرادی بودند که سقا نام داشتند و با یک مشک آب سرد در کوچه و بازار راه می رفتند و به مردم آب می دادند. آن ها هم پیاله ای آب می نوشیدند و کمی پول به او پرداخت می کردند.
روزی مادر خلیفه از دنیا رفت و خلیفه به عنوان خیرات برای مادرش به تعدادی از سقاهای شهر پولی پرداخت کرد تا آن ها به رایگان به مردم آب بدهند و نثار روح مادر خلیفه فاتحه بخوانند و صلوات بفرستند.
در همان روز مردی فرصت طلب به دیدار دوستش رفت. دوستش که مرد کچلی بود و همان روز مغازه خود را باز کرده بود دلش می خواست همه به مغازه او بیایند ، با او آشنا شوند و از او خرید کنند. مرد فرصت طلب از یکی از آن سقاها خواست تا جلوی مغازه مرد کچل بایستد و به رایگان به مردم آب بدهد.
مرد کچل فکر کرد که دوستش برای جذب مشتری به سقا پول زیادی داده و او را نزدیک مغازه او ایستانده است.
به همین دلیل از دوست خود بسیار قدردانی کرد و حسابی تحویل گرفت و برای تشکر مقداری تخم مرغ تاریخ دار به همراه تخمه آفتابگردان فرد اعلا و آبمیوه طبیعی پالپ دار به او داد؛ اما پس از ساعتی دید سقا می گوید: «آب را بنوشید و برای مادر خلیفه فاتحه ای بفرستید.»
مرد کچل ماجرا را فهمید. اینجا بود که خونش به جوش آمد و به دوست فرصت طلب خود رو کرد و گفت: «خجالت نمی کشی؟ از آب دریا می بخشی؟» مرد فرصت طلب گفت: «دیدی ضرب المثل را اشتباه گفتی؟ از کیسه خلیفه می بخشم.» مرد در حالی که سر کچل خود را می خاراند، مقداری هنگ نمود و فکر کرد که کدام ضرب المثل درست تر است. مرد فرصت طلب در حالی که با سرعت از او دور می شد، گفت: «زیادی فکر نکن. موهایت فر می خورد.
از آب دریا بخشیدن و از کیسه خلیفه بخشیدن هر دو به یک معنی است.» مرد کچل تا آمد بگوید: «حداقل آن آبمیوه های طبیعی پالپ دار را پس بده، مرد فرصت طلب به خانه خود رسیده بود!
انشا در مورد ضرب المثل آب از دریا بخشیدن
شاید با آدم هایی مواجه شده اید که طوری وانمود می کنند که تمام کارهای دنیا به همت دست باکفایت آن ها انجام شده و دیگران از برکت وجود ایشان برخوردار می شوند؛ در صورتی که حاضر نیستند از خود کوچک ترین مایه ای بگذارند ولی منت آن ها بر سر دیگران سنگینی می کند و مدام توقع تشکر از سوی دیگران دارند.
برای مثال فردی که مدعی است همه جا آشنا دارد و با یک تلفن می تواند «سفارش» کند و آن وقت هر وقت فرد موفقی را در جایی می بیند، بر سر او منت می گذارد که تلفنی به فلان آشنای خود در فلان اداره کرده و باعث موفقیت فرد شده است. آن وقت انتظار دارد که آن فرد موفق از آن ها سپاسگزار باشد و دائما در مقابل او دست احترام بر سینه بگذارد و اگر کسی آن چنان که باید و شاید طبق انتظار او رفتار نکند، همه جا و در تمام جمع ها از نمک نشناسی فرد مورد نظر یاد می کند!
در فرهنگ غنی فارسی در مورد این افراد از مثل «آب از دریا بخشیدن» استفاده می کنند. انسانیت حکم می کند که همه افراد جامعه در مواردی که به یاری یکدیگر نیاز دارند، برای کمک به هم نوع خود از جان بکوشند و از هر گونه کمک به یکدیگر مضایقه نکنند.
حتی اگر شده از جان و مال خود بگذرند تا دیگران را از مشکل برهانند و شادی و آرامش را به آن ها هدیه کنند و به قول سعدی «تو نیکی می کن و در دجله انداز» نه آن که اصطلاحا آن را به رخ فرد مقابل بکشند و توقع سپاسگزاری داشته باشند. در این صورت خود نیز از شادی حاصل از کار نیک کمک به دیگران برخوردار می شوند و لذت معنوی را در جان خود حس می کنند.
معنی آب از دریا بخشیدن
کنایه از انجام دادن کاری بدون زحمت اما با منت.
آثار دیگران را به اسم خود ثبت کردن!
این ضرب المثل همچون ضرب المثل ” از کیسه خلیفه بخشیدن “، معنی از مال دیگران بذل و بخشش کردن هم می دهد.
یعنی کار آسان کردن و توقع چندین بار تشکر داشتن.
بخشیدن از جایی که به انسان زیانی نرسد.
به کسی که در انجام کاری زیاده روی کند این مثَل می گویند.
اینکه چه کسی هست که به مرگ می گیرد و به تب راضی می کند، م مانند گوینده نامشخص است. در مواقع مختلف آدم های مختلفی هستند که به این کار تبادر می ورزند.(درست بود؟؟) یعنی شاید اوایل که این کار را می کردند، پزشک بودند و پرستار ولی الان به مشاغل دیگری مشغولند. البته در این میان نگاهی تاریخی هم شاید به کمک ما بیاید که آن اوایل پزشک ها، قصاب و آرایشگر هم بودند و همین مساله هم باعث می شود که نتیجه بگیریم که همه ی آن مشاغل دیگر هم در واقع از پزشکی و پرستاری شاخه گرفته اند و جدا شده اند. مثلن همین چند وقت پیش، املاکی سر کوچه مان که می خواست خانه ی همسایه را بفروشد، به وی گفته بود خانه اش حتا به درد خراب کردن هم نمی خورد! اما به قیمت بالایی آن را فروخت. از آن طرف از خریدار هم شنیدیم بعدتر، که گفته بود، خانه اش کاخ است و به قیمت راضی اش کرده بود.
نافع در این ضرب المثل در واقع فاعل و گوینده ی همان به مرگ گرفتن و به تب راضی کردن است. در واقع در مثال املاکی، آقای بنگاه دار، توانست با این روش، حق فروش خوبی را صاحب بشود. در این بین گاهی البته نافع و نفعش کاملن معلوم نیست! یعنی هر کسی فکر می کند سر آن یکی را کلاه گذاشته و نفعش را برده و این وسط تنها تاریخ نویس خارجی است که خواهد توانست بی طرف! قضاوت کند.
با چند مثال این ضرب المثل را به پایان می رسانم. برگردیم به پزشکان و پرستاران. فکر کنید که پزشکی بخواهد به شما خدایی ناکرده خبر مریضی تان را بدهد. اگر همان اول پیشنهاد مرگ یا زندگی را پیش پای شما بگذارد شما راضی خواهید شد هر دارویی با هر عوارض جانبی را بخورید! مثال دیگر در این زمینه بحث شیرین و پرحاشیه ی حجاب است. اگر دقت کرده باشید حجاب در اسلام یک حدودی را مشخص کرده و گفته اگر این را داشت، حجاب دارد و اگر نداشت بی حجاب. حالا بحث مرگ و تب اینجا مطرح می شود. مسئولان وقتی بین انتخاب بین باحجابی و بی حجابی مخیر به انتخاب می شوند، به تب راضی شده و «بدحجابی» را انتخاب می کنند. اینجا نافع معلوم نیست و برخی معتقدند نافع نفعش را جایی دیگری غیر از اصل این موضوع جست و جو می کند که اگر نافع خودش را معرفی کند بیشتر می توانیم اطلاعات از وی تهیه کنیم. اما مثال آخر که این بار نافع در آن نه مثل املاکی تابلو است و نه مثل مورد حجاب نامعلوم!، البته تلاش کردم که این یکی که می نویسم ربطی به سیاست نداشته باشد ولی چه می شود کرد که ما بخش اعظمی از زندگی خود را جلوی اخبار سیما هستیم و اخبار سیما ماشاالله پر است از سیاست و...(زیر سایه پدر به حمدلله و ان شاالله سایه اشان هیچ وقت کم نشود). اما مثال ما بحث نسبتن شیرین هسته ای است.(این بحث نسبت به حجاب از شیرینی کمتری برخوردار است) در مورد هسته ای طرف غربی می خواست پیچ و مهره ی صنعت هسته ای را هم باز کند(مرگ) اما به تصحیحاتی در این صنعت توسط ما و یک سری بررسی ها و بازرسی ها راضی شد(تب). ما هم می خواستیم کلن تحریم ها را نابود کرده و یک هو تمام قدرتهای غرب و شرق را به زانو دربیاوریم اما به حذف و تعلیق تحریم ها رضایت دادیم. این مساله ی هسته ای نافعین اش بعدتر از اجرایی شدن برجام مشخص خواهد شد اما فعلن هر دو طرف به مرگ گرفته اند که به تب راضی کنند.
برگرفته شده از وبلاگ هدهد