آیا تلفن همراه هوشمند نوجوانان ما را به سمت افسردگی سوق میدهند؟
به گزارش پایگاه خبری ساعدنیوز به نقل از نیویورک تایمز، دیوید والاس ولز، دیوید والاس ولز روزنامه نگاری امریکایی است که به دلیل نوشتههایش در مورد تغییرات آب و هوایی در مطبوعات امریکا شناخته شده است. او در سال 2017 میلادی مقاله زمین «غیر قابل سکونت» را نوشت. این مقاله به عنوان یک مقاله طولانی در «نیویورک تایمز» منتشر شد و پرخوانندهترین مقاله در تاریخ آن روزنامه محسوب میشد. او بعدا در سال 2019 میلادی کتابی را با همین عنوان چاپ کرد. مشخصه هر دو اثر (مقاله و کتاب) گمانه زنیهایی در مورد ظرفیت بالقوه تغییرات آب و هوایی برای تاثیرگذاری چشمگیر بر زندگی انسان است که والاس ولز آن را با «جزئیات دقیق و وحشتناک» توصیف کرده است. او اکنون از سردبیران نیویورک تایمز است و بحران آب و هوایی و شیوع کرونا را به طور گسترده پوشش میدهد.
در اینجا یک داستان وجود دارد. اپل در سال 2007 میلادی گوشی تلفن همراه هوشمند "آیفون" را به بازار عرضه کرد و باعث ایجاد انقلاب در عرصه تلفنهای همراه هوشمند شد و به سرعت جهان را متحول ساخت. اپل در سال 2010 میلادی دوربین جلو را به آیفون افزود که به تغییر چشم انداز رسانههای اجتماعی با تحول در عرصه تصاویر به ویژه در مورد گرفتن سلفی کمک کرد. پنج سال پس از آن در نتیجه آن رخداد در عرصه فناوری ماهیت کودکی به ویژه نوجوانی اساسا تغییر کرد. به قول "جاناتان هایت" روانشناس اجتماعی یک "سیم کشی مجدد بزرگ" در مغز اتفاق افتاد به گونهای که در فاصله سالهای 2010 تا 2015 میلادی سقوط شدید سلامت روانی و افزایش رنج و ناامیدی به ویژه در میان دختران نوجوان رخ داد.
طبق دادههای گزارش شده توسط مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری نرخ بستری شدن در بیمارستان برای خودآزاری غیرکشنده در ایالات متحده که در سال 2009 به پایینترین حد خود رسیده بود دوباره شروع به افزایش کرد. طی حدود یک دهه افزایش هشداردهنده 48 درصدی در این گونه مراجعات به اورژانس در میان دختران آمریکایی 15 تا 19 ساله و افزایش تکان دهنده 188 درصدی در بین دختران 10 تا 14 ساله مشاهده شد.
در اینجا داستان دیگری وجود دارد. در سال 2011 میلادی به عنوان بخشی از اجرای قانون مراقبت مقرون به صرفه وزارت بهداشت و خدمات انسانی ایالات متحده مجموعه جدیدی از دستورالعملها را صادر کرد که توصیه میکرد دختران نوجوان باید سالانه توسط پزشکان مراقبتهای اولیه خود از نظر افسردگی غربالگری شوند و در همان سال لازم بود که ارائه دهندگان بیمه هزینه چنین غربالگریها را به طور کامل پوشش دهند.
وزارت بهداشت و خدمات انسانی ایالات متحده در سال 2015 میلادی در نهایت تغییر معیار و ضوابط را که تقریبا دو دهه پیش از آن از سوی سازمان بهاشت جهانی پیشنهاد شده بود الزامی کرد که در نتیجه آن بیمارستانها ملزم میشدند تا خودازاری یا تصادفی بودن یک جراحت بر روی بدن بیمار را ثبت کنند. پس از آن ظاهرا نهادهای درمانی و بیمارستانها شاهد افزایش دو برابری نرخ آسیب رسانی به خود در تمام گروههای جمعیتی بودند.
بزودی پس از آن معیارها و ضوابط مرتبط با افکاری که فرد را به سوی خودکشی سوق میدهد نیز در امریکا بروز رسانی شد. در نتیجه این بروزرسانی تصویری روشنتر از موضوع بدست آمد: روند صعودی مراجعه بیماران نوجوان به بیمارستان در ارتباط با خودکشی چیزی شبیه بحران سلامت روان جوانان بود. آیا هر دوی این داستانها میتوانند تا حدی درست باشند؟ البته، ناراحتی عاطفی در میان نوجوانان ممکن است واقعا در حال رشد باشد.
"آدریانا کوردور والدرون" یکی از نویسندگان مقاله مرتبط با مطالعهای در نیوجرسی درباره موارد بروز خودکشی در نوجوانان معتقد است که رفتار خودکشی در بین نوجوانان در ایالات متحده به طرز نگران کنندهای بالا است و بسیاری از اقدامات مرسوم برای ارزیابی تغییرات در رفتار خودکشی چندان قابل اعتماد نیستند. با گذشت زمان، اما طی چندین سال گذشته امریکاییهایی که نگران سلامتی نوجوانان هستند بیشتر درباره داستان دوم که بر دستورالعملهای غربالگری و درمان تاکید دارد شنیده اند و بسیار کمتر درباره داستان اول میشوند که نشان میدهد استفاده از گوشیهای تلفن همراه هوشمند و رسانههای اجتماعی مجموعهای از نگرانیها در مورد رفاه جوانان کشور را توضیح میدهد.
زمانی که بیش از شش سال پیش برای نخستین بار نظریه گوشیهای تلفن همراه هوشمند توسط "ژان تونگ" همکار جاناتان هایت مطرح شد شک و تردید نسبتا زیادی از سوی دانشمندان علوم اجتماعی و دیگر مفسران نسبت به آن وجود داشت. آنان از خود پرسیدند آیا واقعا نوجوانان تا این اندازه در حال رنج کشیدن هستند؟ با این وجود، برخی چیزها از جمله دیدگاه لیبرال متعارف در مورد فضائل فناوری از آن زمان به این سو تغییر کرده است.
روزنامه "فایننشال تایمز" بهار گذشته اعلام کرد: "تلفنهای همراه هوشمند و رسانههای اجتماعی سلامت روان کودکان را از بین میبرند". بهار امسال کتاب جدید هایت در این زمینه با عنوان "نسل مضطرب: چگونه سیم کشی مجدد بزرگ دوران کودکی باعث اپیدمی بیماری روانی میشود" در صدر فهرست پرفروشترین کتابهای "نیویورک تایمز" قرار گرفت. روزنامه "گاردین" در بررسی خود درباره آن کتاب گوشیهای تلفن همراه هوشمند را "جیب مملو از سم" توصیف کرد و نشریه "نیویورکر" در مقالهای پذیرفت که نسل Z در میانه یک وضعیت اورژانسی از نظر سلامت روان قرار دارد و اشاره کرد که "رسانههای اجتماعی برای جوانان مضر هستند".
روزنامه "وال استریت ژورنال" نوشته بود:"والدین میتوانند ببینند که کودکان شان وسواس نسبت به گوشی تلفن همراه هوشمند دارند. آنان در حال تغییر کردن هستند و پریشان احوالی در آنان بیشتر دیده میشود". اکنون ما وحشت واقعی آن چه را که در حال رخ دادن است میدانیم، اما واقعا از وضعیت سلامت روان در میان نوجوانان امروز چه میدانیم؟ خودکشی مشخصترین معیار پریشانی عاطفی را ارائه میدهد و نرخ ان در میان نوجوانان آمریکایی 15 تا 19 ساله در دهه گذشته افزایش یافته و به حدود 11.8 مرگ بازای هر 100 هزار نفر در سال 2021 رسیده در حالی که این میزان در سال 2009 میلادی 7.5 مرگ بازای هر 100 هزار نفر بود.
این اپیدمی صرفا محدود به نوجوانان نمیشود و برای کل جمعیت امریکا تقریبا به همان اندازه افزایش یافته بود که حاکی از آن است که داستان در سطح ملی گستردهتر و پیچیدهتر از داستانی است که صرفا بر آسیب پذیریهای عاطفی نوجوانان در اینستاگرام متمرکز میباشد. در میان نوجوانان سایر کشورهای ثروتمند اساسا هیچ نشانهای از الگوی مشابه وجود ندارد. نرخ خودکشی در میان نوجوانان و بزرگسالان جوان تقریبا ثابت مانده یا در مدت زمان مشابه در فرانسه، اسپانیا، ایتالیا، اتریش، آلمان، یونان، لهستان، نروژ و بلژیک کاهش یافته است. در سوئد صرفا افزیش بسیار کمی وجود داشته است.
آیا چنین سیگنالهایی درباره وجود پریشان احوالی قویتر برای زنان جوان نیز وجود دارد؟ بله، تا حدودی. براساس نتایج یک تحلیل بین المللی که توسط نشریه اکونومیست صورت گرفته نرخ خودکشی در میان زنان جوان در 17 کشور ثروتمند از سال 2003 میلادی به این سو حدود 17 درصد افزایش یافته و به نرخ 3.5 خودکشی در سال 2020 به ازای هر 100000 نفر رسیده است.
در سال 2022 میلادی آخرین سالی که دادههای مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری موجود است خودکشی برای آمریکاییهای 10 تا 14 ساله 18 درصد و برای افراد 15 تا 24 ساله 9 درصد کاهش یافته است. این آمار و ارقام بدان معنا نیست که همه چیز خوب است و این که بچههای مان حال شان کاملا خوب است و هیچ نشانهای از بدتر شدن سلامت روان در میان نوجوانان وجود ندارد و این که چیزی مهم و حتی بالقوه مضر در مورد استفاده از تلفن هوشمند و رسانههای اجتماعی وجود ندارد. واقعیت آن است که گوشیهای تلفن همراه هوشمند ما را تغییر داده و هنوز هم تغییر میدهند همان طور که هر کسی که از آن استفاده میکند یا دنیا را از طریق آن دستگاهها مشاهده میکند این موضوع را به خوبی میداند، اما ایا گوشیهای تلفن همراه هوشمند یک بحران مرتبط با بهداشت سلامت روانی را ایجاد نمیکنند؟
واقعیت آن است که تصویری که از دادههای مرتبط با خودکشی به دست میآید ترکیبی بوده و برای تجزیه و تحلیل پیچیده است. خودکشی سخت ترین، اما نه توانمندترین معیار ناامیدی میباشد که قابل بحث است. با این وجود، علیرغم آن که نرخ افسردگی و اضطراب برای نوجوانان در بخشهای خاصی از جهان از جمله در ایالات متحده به طور چشمگیری افزایش یافته جدا کردن این افزایش از افزایش آگاهی درباره سلامت روان دشوار است و تلاش برای اندازه گیری یک پدیده به روشهای مختلف میتواند نتایج بسیار متفاوتی به همراه داشته باشد.
بر اساس دادههایی که از آن برای تحلیل نظرسنجی ملی ایالات متحده در مورد مصرف مواد مخدر و سلامت استفاده شده درصد دختران نوجوانی که دورههای افسردگی اساسی را گزارش کرده اند در فاصله سالهای 2005 تا 2017 حدود 50 درصد رشد داشته است. در بررسی دو سالانه سلامت روان نوجوانان مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری مشخص شد سهم نوجوانانی که گزارش میدهند در سال گذشته حداقل برای یک دوره دو هفتهای دائما غمگین بوده اند از 28.5 درصد در سال 2005 به 31.5 درصد در سال 2017 افزایش یافته است. دو نظرسنجی مختلف دقیقا همان دوره را دنبال کردند و یکی افزایش شدید افسردگی را نشان داد در حالی که دیگری تقریبا هیچ تغییری را نشان نداد.
در بریتانیا سهم جوانانی که گزارش کردهاند "احساس میکنند" دچار افسردگی شده اند از 31 درصد در سال 2012 به 38 درصد در آستانه پاندمی کووید و 41 درصد در سال 2021 افزایش یافته است که نشان میدهد افسردهتر از دهه 2000 بودند، اما نه خیلی افسردهتر از دهه 1990 میلادی.
به طور کلی وقتی به دادهها به صورت کشور به کشور میپردازید به نظر میرسد بسیاری از مکانها افزایش افسردگی را در میان نوجوانان به ویژه در میان کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی نشان میدهند. با این وجود، به سختی میتوان روندها را از تغییرات در الگوهای تشخیصی و پزشکی شدن غم و اندوه جدا کرد و تصویر از کشوری به کشور دیگر متفاوت است. برای مثال، در کانادا نظرسنجیها در مورد افسردگی نوجوانان به ویژه در میان زنان جوان نشان میدهد که در فاصله سالهای 2015 و 2021 کاهش قابل توجهی داشته است. در کره جنوبی میزان افسردگی در میان نوجوانان در فاصله سالهای 2006 تا 2018 میلادی 35 درصد کاهش یافت.
از آنجایی که بیشتر احساس خوشبختی نوجوانان ناشی از نظرسنجیهایی میباشد که افراد شرکت کننده در آن خود گزارش داده اند وقتی سوالات را به روشهای مختلف میپرسید پاسخها بسیار متفاوت خواهند بود. هایت تمایل دارد به دادههای جمع آوری شده به عنوان بخشی از یک برنامه آزمون استاندارد بین المللی به نام PISA استناد کند که چند سوال در مورد تنهایی در مدرسه به بخشهای خود اضافه میکند که پیشرفت در ریاضیات، علوم و خواندن را پوشش میدهد و الگویی از افزایش تنهایی را در دهه گذشته پیدا کرده است. با این وجود، بر اساس گزارش جهانی شادی رضایت از زندگی در بین سنین 15 تا 24 سال در سراسر جهان از سال 2013 بهطور پیوسته در حال بهبود بوده است. در سالهای پاندمی کووید یک بررسی بین المللی که در سال 2020 منتشر شد و بیش از 900000 نوجوان را در 36 کشور بررسی کرد نتایح هیچ تغییری در رضایت از زندگی در فاصله سالهای 2002 و 2018 را نشان نداد.
"اندرو پرزیبلسکی" استاد دانشگاه آکسفورد میگوید:"به نظر نمیرسد که یک اتفاق بزرگ برای سلامت روانی افراد در حال رخ دادن باشد. در برخی نقاط خاص برخی اقدامات در جهت اشتباه حرکت میکنند، اما اگر بخواهم روند جهانی دهه گذشته را توصیف کنم میتوانم بگویم که هیچ روند یکسانی وجود ندارد که بحران جهانی را نشان دهد و در جایی که اوضاع برای نوجوانان بدتر میشود هیچ گونه شواهدی وجود ندارد که نشان دهد این روند نتیجه گسترش فناوری است". اگر هایت را چهره عمومی نگرانی در مورد تاثیر گوشیهای تلفن همراه هوشمند بر نوجوانان قلمداد کنیم پرزیبلسکی احتمالا برجستهترین تردید کننده نسبت به موجه بودن آن نگرانی است. افراد دیگر از جمله "ایمی اوربن" از دانشگاه کمبریج هستند که به "گاردین" گفته بود:"من فکر میکنم نگرانی در مورد گوشیهای تلفن همراه هوشمند بیش از حد مطرح شده و تا حدی درباره آن اغراق شده است".
آیا هایت دچار اغراق و مبالغه گویی شده است؟ از نظر فنی فکر میکنم او دچار مبالغه گویی نشده است. ممکن است در چند دهه گذشته تغییرات نگران کنندهای در بروز برخی اختلالات خلقی در بین نوجوانان آمریکایی وجود داشته، اما جدا کردن آنها از تغییر روشهای اندازه گیری و پرداختن به سلامت روان و بیماری روانی دشوار است. دادههای زیادی در مورد روندهای بین المللی در خودکشی نوجوانان وجود ندارد، اما در نقاطی که گزارشهای خوبی دارند نرخها به طور کلی بدتر نشده و روندهای مربوط به اضطراب، افسردگی و رفاه در سایر نقاط جهان مبهم هستند. در واقع، حتی "هایت" که بر تغییرات گسترده تری در فرهنگ دوران کودکی تاکید کرده نیز تخمین زده که استفاده از رسانههای اجتماعی تنها مسئول حدود 10 تا 15 درصد از تغییرات رفاه نوجوانان است.
با این وجود، تمام این موارد هم چنین این سوال پیچیده را مطرح میسازد که دقیقا منظور ما از "علم" در زمینه پدیدههای اجتماعی مانند این مورد چیست و چه معیاری از شواهد در هنگام پرسیدن این که آیا چیزی را میتوان "بحرانی" یا "اورژانسی" قلمداد کرد باید مدنظر قرار گیرند. هم چنین باید از خود بپرسیم در مورد آن چه ممکن است باعث آن پدیده شده باشد چه میدانیم.
دلیلی وجود دارد که ما به ندرت تغییرات اجتماعی گسترده را میتوانیم به تبیینهای تک علتی تقلیل دهیم چه در مورد کاهش سریع بارداری نوجوانان در دهه 2000 صحبت کنیم چه در مورد افزایش خودکشی جوانان در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 میلادی باشد و یا درباره افزایش جرم و جنایت که در دهه 1960 میلادی آغاز شد: زندگی افراد بسیار پیچیدهتر از آن هستند که به راحتی بتوان آن را به تاثیر عوامل منفرد تقلیل داد خواه آن عامل رکود اقتصادی باشد یا شرایط سیاسی و یا تغییرات آب و هوایی.
برای من تعداد نقاطی که میزان افسردگی در میان نوجوانان به طور قابل توجهی در حال افزایش است دلیل موجهی برای نگرانی است اما لازم به یادآوری است که برای مثال، در فاصله اواسط دهه 1990 و اواسط دهه 2000 میلادی تشخیص اختلال دوقطبی در میان جوانان آمریکایی حدود 40 برابر افزایش یافت، اما به سختی میتوان کسی را پیدا کرد که معتقد باشد آن تغییر بازتابی واقعی از پیشرفت فناوری بوده است. وقتی متوجه میشویم که نمودارهایی افزایش سریع را نشان میدهند برای مثال، وقتی از مشاهده تعداد دختران بریتانیایی که میگویند اغلب ناراضی هستند یا احساس میکنند در زندگی شکست خورده اند وحشت کرده ایم ارزش آن را دارد که به خاطر داشته باشیم که نمودارها احتمالا دچار بزرگ نمایی شده اند تا بر این افزایش تاکید کنند و این افزایش تنها از حدود 5 درصد نوجوانان به حدود 10 درصد در مورد اول یا از حدود 15 درصد به حدود 20 درصد در مورد دوم بوده است.
همان طور که اوربن تاکید کرده ممکن است گوشیهای تلفنهای هوشمند و رسانههای اجتماعی برای برخی از نوجوانان مشکل ساز باشند بدون آن که به اکثریت آنان آسیب عاطفی جدی وارد کنند. این بدان معنا نیست که در مورد در نظر گرفتن دامنه کامل مشکل نکتهای وجود ندارد، اما در مجموع احتمالا کمتر از چیزی است که به نظر میرسد.