این گوساله با 7 دست و پا به دنیا آمد+عکس
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز به نقل از همشهری آنلاین، یکی بود، یکی نبود. یک «سفید نازی» بود که خیلی میترسید. همهاش فکر میکرد که الان است که اتفاق بدی بیفتد. هی بالا و پایین میشد، سرش گیج میرفت و احساس میکرد دارد خفه میشود. دیگر نمیتوانست تحمل کند. برای همین 4 پا داشت، 3 پای دیگر هم قرض کرد و به این دنیا آمد.
البته پاهای قرضیاش را هم با خودش آورد و اینطور شد که اسم داستان ما شد: گوساله هفت دست و پا؛ موجودی که همه از دیدنش تعجب میکردند اما خودش عین خیالش نبود و اتفاقا خیلی هم با دست و پای اضافیاش حال میکرد. هر روز اهالی شهرستان گلوگاه در استان مازندران به دیدن «سفید ناز» میآیند و گوساله تازه متولدشده از این همه توجه خوشحال است. البته مادرش هنوز هم میترسد که اهالی، پسر عجیبش را چشم بزنند.
9ماه و 9روز انتظار «سیاهناز»، گاو 4ساله روستا بالاخره در یکی از شبهای آذرماه به پایان رسید. حیوان مادر که از طریق لقاح مصنوعی باردار شده بود، کمکم داشت وقت زایمانش نزدیک میشد صاحبش او را به داخل دامداری منتقل کرده بود. دقایقی بعد، وقتی گوساله به دنیا آمد، همه شگفتزده شدند حتی خود گاو مادر ...
«ما از قبل میدانستیم که «سفیدناز» قرار است در چه تاریخی به دنیا بیاید. او با انجام لقاح مصنوعی باردار شده بود و دکتری هم که برای معاینه او آورده بودیم، زمان بارداری گاو را از قبل مشخص کرده بود»؛ این را علیاکبر کلبادی صاحب سیاهناز میگوید. آنها چندسالی میشود که گاوهایشان را با لقاح مصنوعی باردار میکنند؛ چراکه در دامداریشان هیچ گاو نری وجود ندارد: «گاوهای نر، هم هزینه زیادی دارند و هم قابلیت شیردهی ندارند و در کل بهصرفه نیستند.
به همین خاطر در زمان جفتگیری گاوها، ما آنها را با لقاح مصنوعی باردار میکنیم و گوسالههای بهدنیا آمده را یا بعد از مدتی میکشیم و گوشت آنها را میفروشیم یا همانطور زنده آنها را میفروشیم». علیاکبر تا قبل از سفیدناز نزدیک به 150 راس گوساله به دنیا آورده بود اما این اولینباری بود که گوسالهای با 7 دست و پا میدید.
شب تولد
علیاکبر کلبادی و پدرش از 10سال پیش صاحب یک دامداری کوچک هستند و در کارشان حسابی کارکشته شدهاند؛ آنقدر که حرف دل گاوها را میخوانند. آن شب هم علیاکبر به همراه پدرش به دامداری رفتند و منتظر زایمان گاو شدند.
در زمان بهدنیاآمدن یک گوساله، حتما باید چند نفر حضور داشته باشند تا اگر مشکلی در روند کار پیش آمد، کمک کنند تا گوساله راحتتر متولد شود. آنشب همهچیز آماده بود. گاو مادر کف اتاقک دراز کشیده بود و نفسنفس میزد.
زیاد طول نکشید که علیاکبر و پدرش گوساله را به دنیا آوردند. آنها در کمال ناباوری دیدند گوساله چاق و چله سیاهناز 3 دست اضافه روی شانههایش دارد؛ «ما، هم تعجب کردیم و هم خوشحال شدیم. بسیار حیرتانگیز بود. اول فکر میکردیم که گاومان 2 گوساله در شکم دارد اما بعد که حیوان را از شکم مادرش بیرون آوردیم، ناگهان با بدن غیرعادی او روبهرو شدیم».
بعد از آن شب، علیاکبر اسم گوساله نر پیشانیسفیدش را سفیدناز گذاشت. البته او اسم «5 دست» را برایش انتخاب کرده بود اما بهخاطر اینکه نام گوساله با مادرش هموزن شود، او را سفیدناز صدا کردند؛ «این گوساله و مادرش از نژاد سمینتال هستند.
این نوع گاوها هلندیاند و خاصیت آنها باهوشبودنشان است. به همین خاطر خوشحالم که گوسالهای با این نژاد و جالبتر اینکه با این همه دست و پا دارم. من از سفیدناز بیشتر از بقیه گوسالهها مراقبت میکنم و هوایش را دارم».
امان از حرف مردم
کمکم آوازه گوساله 7دست و پا در سراسر شهرستان گلوگاه پیچید. به گفته صاحب گوساله، افراد زیادی از دور و نزدیک برای دیدن سفیدناز به دامداری کلبادیها میآمدند.هرکس چیزی میگفت. یکی گوساله بینوا را شوم میدانست و اصرار میکرد او را بکشند، یکی دیگر میگفت گوساله بدبخت دارد زجر میکشد، هرچه زودتر باید او را کشت و ... خلاصه که حوصله کلبادی پسر و پدر با شنیدن این حرفها سر رفته.
اما درنهایت آنها تصمیم گرفتند گوساله را با تمام حرف و حدیثهایی که پشتسرش بود، نگه دارند؛ «دستهای اضافی گوساله که روی شانهاش قرار دارند، از دستها و پاهای اصلی او کوتاهترند؛ بهخاطر همین هم در راهرفتن سفیدناز هیچ مشکلی ایجاد نمیشود و تمام حرکات او کاملا عادی و طبیعی و مثل گاوهای دیگر است». سفیدناز حتی در شیرخوردن هم گوی سبقت را از گوسالههای دیگر ربوده و هرروز و هرشب 3 کیلو از شیر مادرش را نوشجان میکند.
تنها تفاوت سفیدناز با دیگر گوسالهها این است که زمان بهدنیاآمدن گاوهای دیگر فقط نیمساعت طول میکشد و آنها بلافاصله بعد از بهدنیاآمدن میایستند اما سفیدناز 3 ساعت زمان احتیاج داشت که از جایش بلند شود و قامت راست کند.
و اما مشکل بزرگ؛ سفیدناز گوساله نر است و گوساله نر از دید گاودار جماعت 2 تعریف دارد؛ یا باید آن را فروخت یا کشت؛ «الان سفیدناز یکماه و 20 روزش است و من تصمیم دارم او را در یکسالگی بکشم و گوشتش را در قصابیام بفروشم؛ چراکه گاو نر نه شیر میدهد و نه گوساله میآورد». با این حساب گوساله عجیب و غریب داستان ما فقط یک سال برای جلب توجه وقت دارد.