از پرستاری تا طبابت/کتاب"سمفونی موگادیشو" خاطرات من از سومالی است
به گزارش ساعدنیوز،بدون تردید پزشکی از جمله رشته ها و مشاغلی است که در بین قاطبه جامعه و جوانان جذابیت و محبوبیت زیادی دارد، شاید در نگاه اول به دست آوردن جایگاه اجتماعی و رفاه بیشتر دلیل گرایش به شغل شریف باشد، اما همه ما در سال های گذشته و شیوع کرونا فهمیدیم که برای زنده نگه داشتن یک هموطن چقدر باید خطر کرد. کار پزشکی در هر حوزه و رشته ای بسیار ارزشمند و حیاتی است. ناصر غلامی هوجقان گفتگویی را با دکتر یونس قوام لاله متخصص طب اورژانس ترتیب داده که در ادامه از نظر شما مخاطبان عزیز می گذرد.
آقای دکتر از بیوگرافی تان برایمان بگویید؟
با سلام و احترام. بنده یونس قوام لاله، متخصص طب اورژانس ، متولد و زاده یکی از محلات قدیمی تبریز لاله (سرد صحرا) لاله به باغات میوه خصوصا گوجه، فلفل ، خیارش، مشهور بود ، سن شناسنامه ای ام ،اول فروردین 1353 است. دوران ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه شهید قنبری لاله گذراندم و در ادامه دوران دبیرستان را در دبیرستان سعدی که یکی از دبیرستان های نمونه تبریز بود سپری کردم. سال 71 از طریق کنکور با سهمیه آزاد رشته پرستاری قبول شده ، وبنا به دلایلی از رشته پرستاری به رشته پزشکی در سال 74 تغییر رشته دادم.شما پرستار بودید چطور شد پزشک شدید؟باید بگویم خاطره ای تلخ باعث شد رشته پرستاری را به رشته طبابت تغییر دهم .یک روز در خانه پدرم دچار ایست قلبی ریوی شد با توجه به اینکه در آن زمان دانشجوی پرستاری بودم فورا اقدام به احیای قلبی ریوی کردم و پدرم را به بیمارستان انتقال دادم در بیمارستان پدرم خطاب به من گفت ای کاش پزشک بودی مدت یک ماه در بیمارستان بستری بود و سرانجام فوت کرد. این ماجرای تلخ در من جرقه ای زد و چون انگیزه هم داشتم تغییر رشته از رشته پرستاری به رشته پزشکی دادم.
چی شد که رشته «طب اورژانس» را در ادامه انتخاب کردید؟
دوسال خدمت سربازی در سمت مسئول اورژانس شهرستان هریس بودم با توجه به شغل پرستاری و خدمت سربازی ، و مجموعه باشگاه ورزشی تراکتورسازی که 5 سال در آنجا و افرادی که با آنها در ارتباط بودم و با تشویق پزشکها علاقمندی در من ایجاد شد که رشته طب اورژانس را انتخاب کنم آیا «طب اورژانس» را میتوان، «میان» رشته پزشکی تلقی کرد؟در خود رشته های پزشکی جای دارد و در اروپا 5 سال و در ایران 3 سال زمان میبرد تا فارغ التحصیل شود.از بهترین وتلخ ترین خاطرات دوران طبابت خود بگویید؟دوران طبابت پر از تلخی ها و شیرینی هاست. خاطره تلخ کاری من به بیمارستان لقمان در تهران بر میگردد، در حال خدمت بودم که یک دخترخانم 17 ساله که به خاطر مشکلات روحی متعدد اقدام به خودکشی با قرص برنج کرده بود در حال اقدامات پزشکی بودیم این خانم تلاش می کرد که نگذارید بمیرم ، توبه کردم. با تلاش های زیاد این بیمار بعد از یک ماه در کما خوشبختانه به زندگی دوباره برگشت و بعد از مرخص شدن از بیمارستان بر اثر فشارهای روحی دوباره اقدام به خودکشی کرد که متاسفانه راه برگشتی دیگر نبود. از این اتفاق بسیار متاثر شدم.
چطور شد که سراغ چاپ کتاب «سمفونی موگادیشو» رفتید؟
سال 90 مسئول تیم های واکنش سریع و امدادی هلال احمر آذربایجان شرقی بودم قرعه بنام من زده شد، و با کمک معاون وقت آن زمان امداد و نجات و مدیرعامل حال حاضر دکتر حسین پور عازم سومالی شدم. سومالی و پایتخت آن موگادیشو به شدت درگیر قحطی و جنگزدگی و بیماریهای مانند سیل ، سرخک مالاریا و… بود ما در آنجا با ایجاد پلیکلینیکی؛ تمام خدمات مانند دارو، دندان پزشکی ، رادیولوژی و…به مردم موگادیشو ارائه دادیم، که صلیب سرخ عملیات های امداد ونجات را آن را در بالاترین سطح شمرد واز نخست وزیر وقت سومالی بارها تقدیر شدیم، تمام خاطراتم در کتابی بنام “سمفونی موگادیشو” ثبت ومکتوب است.چرا سمفونی؟
چون شب ها در موگادیشو درگیری بین شهری بود وصدای گلوله و شلیک شنیده میشد صدای گلوله را بنام سمفونی گذاشتم.الگوی خاصی در زندگی شخصی یا کاریتان داشتهاید؟بله در زندگی هر شخصی حتما الگو یا الگوهایی هست و در زندگی من زنده یاد دکتر علی پورزند ، بخاطر اهمیت دادن به مریض نه بیماری همیشه یک الگوی مناسب بوده است.
دکتر پهلوان زاده فوق تخصص بیماریهای عفونی و از نخبگان شهرستان مرند ، و دکتر آقایی متخصص طب اورژانس از جمله کسانی هستند که نحوه برخورد این پزشکان عزیز با بیمارانشان همیشه الگوهای بنده در شغل طبابت است.برای جوانهایی که میخواهند تازه وارد وادی علوم پزشکی شوند چه صحبتی دارید؟در کتاب هاریسون نوشته پزشکی هنر است و پزشک هنرمند به مادیات توجه نکند و با عشق و علاقه به این رشته قدم بگذارند.
قدم اول آن است که عاشق باشی اگر عشق باشد سختی های این شغل را تحمل خواهند کرد و علاقمند این رشته می شود.
گویا وظایف پزشکان متخصص طب اورژانس متفاوت است؟متخصص طب اورژانس از تمامی رشته های پزشکی تا حدودی اشراف دارند و بهتر میتوانند در حیطه وظایف خود خدمت رسانی کنند. و این خود برای ما ارزشمند است.و در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید؟و در انتها وصیت لوئی پاستور بهترین سرمشق زندگی ام قرار دارد.
“در هر حرفه و شغلی که هستید نه اجازه دهید که به بدبینیهای بی حاصل آلوده شوید و نه بگذارید که بعضی لحظات تأسف بار که برای هر ملتی پیش میآید شما را به یاس و نا امیدی بکشاند.”“در آرامش حاکم بر آزمایشگاهها و کتابخانههایتان زندگی کنید.”نخست از خود بپرسید: “من برای یادگیری خود چه کردهام؟ ” سپس همچنان که پیش تر میروید بپرسید: “من برای کشورم چه کردهام؟ ”و این پرسش را آنقدر ادامه دهید تا به این احساس شادی بخش و هیجانانگیز برسید که: “شاید سهم کوچکی در پیشرفت و اعتلای بشریت داشتهاید. ”اما صرف نظر از هر پاداشی که زندگی به تلاشهایمان بدهد یا ندهد، آنگاه که لحظه مرگ فرا میرسد هر کدام از ما باید این حق را داشته باشیم که با صدای بلند بگوییم:«من آنچه در توان داشتهام انجام دادهام» ”