دسته بندی ها

سیاست
جامعه
حوادث
اقتصاد
ورزش
دانشگاه
موسیقی
هنر و رسانه
علم و فناوری
بازار
مجله خانواده
ویدیو
عکس

جستجو در ساعدنیوز

جامعه /

با اجاره رحمم می‌خواستم زندگی خود و پسرم را نجات دهم/200 میلیون؛ خون بهایی که برای آینده پسرم گرفتم 

چهارشنبه، 16 خرداد 1403
کد خبر: 391279
ساعد نیوز: می‌دانستم پولی که برای اجاره دادن رحم خود می‌گیرم بیشتر خون‌بهای من است. اگر کریم به هر دلیلی آزاد می شد یا از زندان فرار می‌کرد پیدایم می‌کرد و مرا می‌کشت.

به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی ساعد نیوز به نقل از تجارت، خیلی‌ها ممکن است بگویند همه چیز در زندگی پول نیست. اما برای بسیاری از افراد که زندگی‌شان به پول وابسته است و تنها پول است که آینده‌شان را رقم می‌زند این حرف معنایی ندارد. بسیاری از زنان و دخترانی که گرفتار کودک‌همسری می‌شوند یا برای امرار معاش خود و خانواده مجبور به فروش تخمک و اجاره دادن رحم هستند از این دست افرادند. برای آنها «همه چیز پول نیست» بیشتر شبیه شعاری توخالی از طرف قشری است که هیچ وقت گرسنگی نکشیده‌اند که عاشقی یادشان برود. طاهره یکی از همان دخترهاست که سال‌هاست تاوان بی‌پولی را پس می‌دهد، هم در خانه پدر و هم در خانه مردی که قرار بود همسرش باشد اما...

داستان سوم: طاهره

فقط 15 سالَم بود که به اصرار پدرم با یک مرد 40ساله ازدواج کردم. کریم کامیون داشت و به شهر ما رفت‌وآمد می کرد. گفته بود مرا موقع خرید نخ برای بافت گلیم دیده و عاشقم شده. پیشنهاد دو میلیون پول نقد به عنوان شیربها به پدرم داده بود. 12 سال پیش دو میلیون تومان برای مردی که هفت سر عائله داشت پول خوبی بود. هرچه گریه و التماس کردم هیچ فایده‌ای نداشت. مادرم مدام می‌گفت به شکم گرسنه خواهر و بردارهایت فکر کن. یکی نبود بگوید کس دیگری این بچه‌ها را درست کرده و حالا من باید نان‌شان را با جانم تامین کنم. اینجا بود که فهمیدم «همه چیز پول نیست» یک شعار توخالی و مسخره است. در واقع برای بعضی آدم‌ها که همیشه محتاج نان شب هستند همه چیز پول است. ازدواج کردم. شدم زن مردی که در پنج سال زندگی مشترک یک کلمه محبت‌آمیز از دهانش درنیامد. یا در جاده بود و من را در یک خانه کوچک و نمور در پایین‌ترین نقطه شهر تنها می‌گذاشت، یا وقتی هم بود فقط کتک می‌خوردم. یک سال بعد از ازدواجم باردار شدم و خدا «علی» پسرم را به من داد. حالا دیگر تنها دلخوشی زندگی من علی بود. از پدر و مادرم خبر نداشتم. آنها هم هیچ سراغی از من نمی‌گرفتند. پسرم هنوز چهار سالش نشده بود که کریم را به جرم حمل مواد مخدر دستگیر کردند. وقتی برای اولین بار به ملاقاتش رفتم گفت اگر بفهمم دست از پا خطا کرده‌ای هرطور شده از اینجا بیرون می‌آیم و تکه‌تکه‌ات می‌کنم.

کمی پول در کمد خانه مخفی کرده بود گفت آنها را بردارم و پیش پدر و مادرم برگردم تا وضعیت آزادی او مشخص شود. وقتی به خانه رسیدم با خودم گفتم پنج سال است پدر و مادرم هیچ سراغی از من نگرفته‌اند، حالا با یک بچه کجا بروم. پول‌ها را پیدا کردم. تصمیم گرفتم پسرم را بردارم و از آن خانه بروم. با هزار بدبختی توانستم در خانه‌ای به عنوان مستخدم کار پیدا کنم. اتاق کوچکی هم به من دادند تا علی را آنجا نگه دارم. سه سال تمام در آن خانه کلفتی کردم. شب‌ها درس هم می‌خواندم. نمی‌خواستم وقتی علی بزرگ شد بگوید مادرم بی‌سواد است یا تا پنجم ابتدایی بیشتر درس نخوانده. هر کتابی که دستم می‌آمد می‌خواندم. علی باید راهی مدرسه می‌شد. او را ثبت‌نام کردم. می‌دانستم کریم هنوز زندان است و حکم ابد گرفته. فهمیدم برای پدرم پیغام فرستاده که بیاید و من را پیدا کند. می‌دانستم پدرم حوصله این کارها را ندارد. به کریم گفته بود دخترم را سال‌ها پیش به تو دادم و دیگر نسبتی با او ندارم. خانم خانه فرد مهربانی بود. دوستان زیادی هم داشت. یک روز صدایم کرد و گفت: «طاهره می‌خوای یه پول خوب به دست بیاری و برای آینده فرزندت سرمایه‌گذاری کنی؟» ترسیدم، گفتم: «خانم من کار خلاف نمی‌کنم.» بعد از اینکه حسابی خندید گفت: «دختر خوب مگه تا حالا که اینجا کار می‌کردی از من خلافی دیدی؟» از حرفی که زده بودم شرمنده شدم. راست می‌گفت خانواده خوبی بودند و به من و پسرم هم خیلی رسیدگی می‌کردند. حتی دخترهای شیرین خانم وقتی فهمیدند درس می‌خوانم به من زبان انگلیسی هم یاد می‌دادند. شیرین خانم گفت: «دختر یکی از دوستانم خیلی دوا و درمان کرده و حتی به خارج از کشور هم رفته اما نتوانسته باردار شود و حالا به دنبال شخصی می گردد برای اجاره کردن رحم.» می‌گفت تو را دیده و از قیافه و ظاهرت خوشش آمده. اگر قبول کنی پول خوبی می‌گیری و می‌توانی برای آینده پسرت پس‌انداز کنی.

200 میلیون تومان؛ خون‌بهایی که برای آینده پسرم گرفتم

همه چیز از آنجا شروع شد و سه ماه بعد من با در دست داشتن مدارک پزشکی که نشان می‌داد سالم هستم می‌توانم یک بچه سالم در بطن خودم پرورش دهم پای میز قرار داد با خانواده‌ای نشستم که سال‌ها بود دل‌شان می‌خواست بچه‌دار شوند اما نمی‌شد.

وقتی داشتم قرارداد را امضا می‌کردم می‌دانستم کریم قطعاً به خاطر این کار مرا می‌کشد اما برایم مهم نبود. زندگی‌ام را کف دست گرفته بودم تا آینده پسرم را بسازم. می‌دانستم پولی که برای اجاره دادن رحم خود می‌گیرم بیشتر خون‌بهای من است. اگر کریم به هر دلیلی آزاد می‌شد یا از زندان فرار می‌کرد پیدایم می‌کرد و مرا می‌کشت. وقتی ماجرای ترسم از کریم را گفتم آنها مرا به یکی از شهرستان‌های شمالی ایران فرستادند. با پسرم علی در یک خانه ویلایی کوچک که خانه سرایداری ویلای اصلی بود زندگی می‌کردیم. هیچ کاری نمی‌کردم و یک زن و شوهر مسن که آنها هم کارگر آن خانه بودند تمام مدت 9 ماه را از من و پسرم مراقبت کردند. من در ازای گرفتن 200 میلیون تومان و ماهانه پنج میلیون تومان در نهایت یک دختر زیبا برایشان به دنیا آوردم. الان سه سال از آن روزها می‌گذرد و علی بزرگ‌تر شده و وقتی به او نگاه می‌کنم به خاطر داشتنش روزی هزار بار شکر می‌کنم. من با آن پول چرخ خیاطی خریدم و خانه کوچکی اجاره کردم و حالا برای مردم خیاطی می‌کنم و با درآمدم زندگی خودم و علی را می‌گذرانم. البته چندتا شاگرد هم دارم که به آنها زبان انگلیسی یاد می‌دهم. دخترهای 10 تا 15 سال. اغلب خانواده‌هایشان پول چندانی برای آموزش آنها ندارند. اما حتی شده رایگان درس می‌دهم که آینده‌شان مثل من نشود. شیرین خانم هم هنوز گاهی به ما سر می‌زند. چند روز پیش که آمده بود گفتم باز هم اگر کسی رحم اجاره‌ای خواست حاضرم یک بار دیگر این کار را بکنم. لبخند زد و گفت: «منتظر خبرم باش!»


1 پسندیدم دیدگاه ها

استخاره آنلاین
فال حافظ آنلاین
فال امروز جمعه 02 آذر
از سراسر وب
دیدگاه خود را ثبت نمایید
مراحل سابمیت مقاله
پذیرش تضمینی مقاله علمی پژوهشی
چگونه پایان نامه را به کتاب تبدیل کنیم؟
ویرایش و ویراستاری متون انگلیسی
تبدیل پایان نامه به مقاله
گلایه تند پوریا پورسرخ، آرش سریال کیمیا از موج گرانی‌ها در آنتن زنده تلویزیون: گرونی هم سقفی داره؛ رحم کنید به ما!+ویدیو
اکسپت فوری مقاله برای دوره دکتری
مروری بر بازیگران و ورزشکارانی که همسر غیرایرانی دارند؛ از رضا صادقی و همسر آلمانی‌اش تا کریم انصاری فرد با همسری اهل یونان+عکس
پذیرش و چاپ مقاله در مجلات علمی پژوهشی داخلی
پایان نامه خود را چگونه به مقاله تبدیل کنیم؟