دسته بندی ها

سیاست
جامعه
حوادث
اقتصاد
ورزش
دانشگاه
موسیقی
هنر و رسانه
علم و فناوری
بازار
مجله خانواده
ویدیو
عکس

جستجو در ساعدنیوز

جامعه /

بله برون ساده و خاص در پارک!/ از مراسم خواستگاری عجیب تا مهریه جالب عروس خانم 

دوشنبه، 02 اسفند 1400
کد خبر: 193556
ساعد نیوز: هر کسی چیزی می‌گفت و نظری داشت. یکی می‌گفت خانه به نامش بزنند. یکی می‌گفت 1378 سکه. پدرم از من پرسید نظر خودت چیست؟ من هم گفتم من دوست دارم مهریه‌ام 124هزار صلوات باشد.

به گزارش سایت خبری ساعد نیوز به نقل از فارس، این بار روایت عشق را از خانه ای کوچک میان هیاهوهای تهرانِ بزرگ قرار است بخوانید.خانه ای که شاید حدود 40 متر باشد اما آدم هایش دل بزرگی دارند. لبخند هایشان، روی خوششان و محبتی که از حرف هایشان سرازیر است کوچکی خانه را دیگر به چشم تان نمی آورد و توجه شما را به داستان عاشقانه ای جلب می کند که در کمال سادگی، زیبا و دلنشین است. حسام و زینب عروس و دامادی هستند که روایت شان قرار است باور خیلی از ما را از ازدواج و رسم و رسوماتش تغییر دهد.

می نشینیم پای صحبت هایشان و حسام گفتگو را اینطور آغاز می کند:«سیدحسام حسینی هستم متولد 1372 در مشهد و همسرم زینب رحیمی متولد 1379 در زاهدان. به واسطه شغل پدرم مدتی در زاهدان سکونت داشتیم و در همین دوران در یک مجتمع مسکونی با خانواده همسرم همسایه شدیم. همسایگی باعث آشنایی خانواده ها شد. از زمانی که دانشجو شدم پدرم اصرار داشت که ازدواج کنم اما من هر بار می گفتم نه و بهانه ای می آوردم. می خواستم در زندگی جدیدم مستقل باشم و استقلال مالی برایم خیلی مهم بود اما چون دانشجو بودم نه شرایط مالی خوبی داشتم و نه کار! زمانی که در تهران دانشجوی کارشناسی ارشد شدم اصرار های پدرم هم بیشتر شد. برای اینکه بیخیال ماجرای ازدواجم شوند چند خواستگاری هم رفتم اما هر بار به بهانه ای به خانواده گفتم تفاهم نداریم و نه! تا اینکه نوروز 97 برای تعطیلات رفتیم مشهد. من از تهران آمده بودم و خانواده از زاهدان. پدرم هم موقعیت را مناسب دید و می دانست اگر تعطیلات تمام شوم و برگردم دانشگاه دیگر به این زودی ها دستش به من نمی رسد. اسم چند دختر خانم را برد و گفت یکی از این ها را انتخاب می کنی و همین تعطیلات می رویم خواستگاری!»

رفته بودم که جواب نه بشنوم!

چون خانواده همسرم را می شناختم و می دانستم که سن دخترشان کم است و همین موضوع باعث مخالفت شان می شود. به پدرم گفتم زینب خانم را برایم خواستگاری کند. با خودم فکر کردم که خب؛ حالا برای ازدواج زینب خانم زود است و مخالفت می کنند. من هم به پدر می گویم فقط او را می خواهم و برایش صبر می کنم اینطوری چند سالی فرصت دارم برای اینکه به استقلال مالی برسم.

مراسم خواستگاری در سفر و در خانه اقوام بود

زینب می خندد و از روز خواستگاری اش می گوید: پدر همسرم با پدر من تماس گرفتند و گفتند برای خواستگاری می خواهند بیایند. خب هرچند ما چندین سال همسایه بودیم و از هم شناخت نسبی داشتیم. اما تنها چیزی که از همسرم می دانستم این بود که اسمش حسام است. در تمام مهمانی ها او کنار خانواده اش بود و من هم کنار خانواده ام. پیش نیامده بودیم با هم حرفی بزنیم. زمانی که تماس گرفتند پدرم گفت موردی ندارد بیایید اما نه برای خواستگاری برای آشنایی! ما اصالتا شاهرودی هستیم و برای تعطیلات رفته بودیم شاهرود منزل اقوام، به خاطر همین خانواده آقا حسام آمدند منزل اقوام ما برای خواستگاری. معمولا در ذهن عموم مردم و ما اینطور است که وقتی کسی برای خواستگاری می آید. رضایت اولیه را داشته که آمده اما برای ما ماجرا کمی متفاوت تر بود. به هر حال آمدند خواستگاری و قرار شد برویم در اتاق دیگری و صحبت کنیم. حسام طوری رفتار می کرد که انگار من رفته ام خواستگاری اش و مزاحم مجردی اش شدم! با اخم و ناراحتی سوال هایی می پرسید و نتیجه هایی می گرفت که فقط جواب نه بشنود.

یعنی نمی خواهی بدانی حقوقم چقدر است؟

بعد از سوال های عجیب و غریب اش نوبت رسید به سختی کارش. شروع کرد و از سختی کارش گفت. اینکه همیشه باید ماموریت باشد. جای ثابتی ندارد و هر چیزی که بتواند مرا منصرف کند. من هم سعی می کردم جواب همه سوال هایش را منطقی و مطابق معیار هایم بدهم. مثلا روز خواستگاری به من گفت ما یک فامیل داریم که حقوقش از همه کمتر است. من از بی ربطی این موضوع خندم گرفت و گفتم خب چه ارتباطی به ما دارد؟! حسام گفت خب حقوق من از آن هم کمتر است! برایش توضیح دادم که مسائل مادی برایم مهم نیست. تعجب کرد و پرسید یعنی نمی خواهی بدانی حقوقم چقدر است. گفتم برای ازدواج همین که بدانم طرف مقابلم دیندار و با اخلاق است برایم کافی است. بعد از حدود یک ساعت که با دیدگاهم آشنا شد و فهمید تصورش از ازدواج اشتباه است. دست از سوال های مسخره اش برداشت و جدی شد. با اشتیاق شروع کرد به شرح معیار های خودش و خواست بیشتر درباره من بداند. تقریبا 4 ساعت باهم حرف زدیم و ساعت 12 شب بود که رفتند.

یک بله برون ساده و خاص در پارک!

فردا ساعت 9 صبح برگشتند و حرف هایی که مانده بود زده شد. پدر آقا حسام پیشنهاد داد که چون هر دو خانواده در مسافرت هستیم برای گردش به بیرون برویم و شاهرود را ببینیم. عصر به یکی از پارک های شاهرود رفتیم و فرش انداختیم و نشستیم. همانجا پدر همسرم از هر دویمان نظرمان را پرسید و بله را گرفت. همان شد بله برون مان. دیگر نه مراسمی داشتیم نه هدیه ای و نه هر چه که رسم و رسوم است. یک بله برون ساده و خاص در پارک! فردای آن روز آزمایش دادیم و وقتی جواب ها مثبت شد قرار شد عقد کنیم.

عقدمان در حرم امام رضا بود

چون همسرم گفت همیشه دلش می خواسته در حرم امام رضا عقد کند به مشهد رفتیم. مراسم خواستگاری تا عقد همه در سفر اتفاق افتاد. حالا باید وسایل مان را جمع می کردیم و از شاهرود می رفتیم مشهد برای عقد. قرار گذاشته بودیم ساعت 4 هر دو خانواده برویم حرم. ما در مهانسرا بودیم. لباس هایی که برای عید خریده بودم را به تن کردم و حتی چادر هم از زن برادر اقا حسام گرفتم.خرید عقد هم نرفتیم حتی حلقه ها را هم چند روز قبل از عروسی خریدیم. رفتیم حرم. البته آن موقع اینطوری نبود که سفره عقد بیاندازند. دو تا جانماز پهن کردیم و همین شد سفره عقدمان! بعد از خواندن خطبه به همراه حسام رفتیم زیارت.

124 هزار صلوات مهریه ام بود!

مراسم خواستگاری در خانه اقوام مان در شاهرود بود و به همین خاطر تقریبا همه فامیل حضور داشتند. پس از رفتن خانواده آقا حسام حرف از مهریه شد و اینکه قرار است چقدر باشد. معمولا در خانواده پدری ما مهریه دخترها به تعداد سال تولدشان است. هر کسی چیزی می گفت و نظری داشت. یکی می گفت خانه به نامش بزنند. یکی می گفت 1379 سکه باشد. پدرم از من پرسید نظر خودت چیست؟! من هم گفتم من دوست دارم 124هزار صلوات باشد. این را که گفتم برای چند لحظه سکوت شد و بعد کنایه ها شروع شد. می گفتند همین است که می گوییم هنوز بچه ای! تو چه می دانی مهریه چیست! و... ولی خداروشکر پدرم برای من احترام زیادی قائل بود و قبول کرد که 124 هزار صلوات باشد. نظرمان را که به خانواده آقا حسام منتقل کردیم.پدر همسرم گفتند 14 سکه هم به عنوان هدیه به صلوات ها اضافه کنید. البته آن 14 سکه را بعد از عقد بخشیدم!

بعضی ها می گفتند حتما خواستگار نداشته!

وضعیت مالی پدر هایمان تقریبا خوب بود اما چون همسرم دلش می خواست مستقل باشیم و هزینه مراسم ها را خودمان بدهیم. سطح توقع مان را آوردیم پایین و مراسم ازدواج مان را ساده گرفتیم. خودم بارها دیده بودم هر کسی هر عروسی ای می گرفت، چه ساده و چه همه چیز تمام و تجملاتی پشت سرش حرف بود. برایم مهم نبود که چه می گویند می خواستیم ساده بگیریم و بیشتر سرمایه مان را صرف زندگی مشترک مان کنیم نه چشم و هم چشمی!! بارها اقوام به پدر و مادرم گفته بودند که چرا دخترت اینطور ازدواج کرد و بخاطر سادگی مراسم ما را سرزنش می کردند اما خداروشکر در طول این 4 سال خوشبخت بودیم و مشکلی با اینکه ساده شروع کردیم نداریم و هرگز هم پشیمان نشدیم. از طرفی وقتی ماجرای ازدواج مان در فضای مجازی منتشر شد. بعضی ها می گفتند حتما خواستگار نداشته که به چنین ازدواجی رضایت داده و انقدر سریع قبول کرده یا می گفتند حتما نقصی داشته!! کاش یاد بگیریم هر کس ساده ازدواج کرد حتما چنین دلایلی ندارد.

مهریه بالا هیچ ضمانتی برای خوشبختی نیست!

من به این نتیجه رسیده بودم که مهریه بالا هیچ ضمانتی برای خوشبختی نیست و تجملات مراسماتم عیاری برای سنجشِ آرامش و سفیدبختی من نیست. همین که عقدم ساده و در جوار امام رضا برگزار شود برکتش در زندگی ام خواهد آمد و واقعا هم داریم این برکات را می بینیم. این را بدانیم که قرار نیست هر چیزی که فانتزی های ذهنی ما است همسرمان برایش به دردسر بیافتد. من فقط برایم اخلاق و دینداری همسرم مهم بود و مادیات برایم مهم نبود. در زمان مجردی روایتی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله خوانده بودم که فرمودند هر کس به خواستگاری شما آمد و ملاک های دینداری را داشت او را رد نکنید. همین حدیث مرا به بلوغ فکری ای رساند که در سن 17 سالگی برخلاف برخی از هم سن و سال هایم ساده ازدواج کردم.

ساده گرفتیم که بقیه جوان ها هم ساده بگیرند

عروسی را در زاهدان گرفتیم. معمولا نزدیک عروسی که می شود خانواده ها شروع می کنند به بحث و جدل که مراسم چنین باشد و چنان باشد اما برای ما برعکس بود! مثلا حسام به پدر و مادرم گفت می خواهم برای شام عروسی کباب بدهم. آنها مخالفت کردند و گفتند نه غذای ساده تر بدهید. شما کباب بدهید جوان های دیگر هم از روی چشم و هم چشمی چنین کاری می کنند. پذیرایی مان خیلی ساده بود. لباس عروس هم از یکی از دوستانم که یک سال قبل ازدواج کرده بود قرض گرفتیم. مرسوم شده که برای عکاسی به آتلیه می روند. کلیپ فرمالیته ضبط می کنند و هزینه زیادی صرف آلبوم مخصوص عروس و داماد می کنند اما ما فقط دوربین ساده ای کرایه کردیم که از مراسم فیلم یادگاری داشته باشیم.ساده گرفتیم که بقیه جوان ها هم ساده بگیرند.

با هدیه هایی که اقوام دادند مابقی وسیله های خانه را خریدیم!

حسام همیشه به مادر و پدرم می گفت من راضی نیستم بخاطر جهیزیه ای که برای زینب جان می خرید یک تار مویتان سفید شود و یا به سختی بیافتید. خودم هم اصلا دخالتی در خرید جهیزیه نداشتم که این وسیله را خریدید یا نه؟! یا اینکه وسیله هایم فلان مارک باشد. اولین بار جهیزیه ام را زمانی دیدم که آوردند و در خانه مشترکمان چیدند. چون شرایط مالی همسرم این اجازه را نمی داد که هم قسط وام ازدواج را بدهد و هم هزینه زندگی و هم خرید وسایل، وسایلی را که حسام باید تهیه می کرد بعد از عروسی خریدیم. یعنی عروسی را گرفتیم و با هدیه هایی که اقوام دادند مابقی وسیله های خانه را خریدیم.

به خودم افتخار می کنم!

اوایل از اینکه کسی بفهمد لباس عروسم را قرض گرفته ام خجالت می کشیدم و هرکس می پرسید می گفتم کرایه کردم. اما بعد با خودم فکر کردم چرا باید خجالت بکشم. کسی که باید خجالت بکشد دختر هایی هستند که با سطح توقع بالای شان ازدواج را این قدر سخت کرده اند و باعث شدند این همه مجرد در جامعه وجود داشته باشد. کسی که باید خجالت بکشد پدر و مادر هایی هستند که از یک جوان 25 ساله توقع این را دارند که خانه و ماشین و... داشته باشد در حالی که خودشان هم اوایل ازدواج این چیزها را نداشتند. به خودم افتخار می کنم که با اینکه در سن 17 سالگی ازدواج کردم به چنین بلوغ فکری ای رسیده بودم.


193 پسندیدم 323 دیدگاه

استخاره آنلاین
فال حافظ آنلاین
فال امروز یکشنبه 16 اردیبهشت
از سراسر وب
دیدگاه ها
مرتضی مصطفی
2 سال پیش

انشاالله که خوشبخت بشید
پاسخ
بازدیدکننده
2 سال پیش

احسنت إن شاالله خوشبخت بشن
پاسخ
آرمین
2 سال پیش

احسنت
پاسخ
منتظراقا
2 سال پیش

احسنت به این طرز فکر.واقعاادم این داستانهارو میخونه لذت میبره که خوشبختانه چنین دختروپسرهاوهمچنین چنین خانوادهای باایمان وکم توقع توجامعه هست درودبرشرفتان
پاسخ
اسماعیل
2 سال پیش

من زن خوب اگه باشه باید تمام زندگیتو بدی بهش ولی من که ندیدم. یا برا مهریه میان . یا خیانت میکنن . خدا می دونه سو تفاهم نشه . من خیلی کم دیدم . خدا کمک کنه
پاسخ
اسماعیل
2 سال پیش

چرا اینطور میگید من با یه دختر که طلبه هم بود ازدواج کردم همه شرایط منم می دونست . یک شب زن من بود بعد چند روز اومد گفت مهریمو بده بعد طلاقم بده . من یک روز عقد کردیم
پاسخ
سیدحسن هاشمی
2 سال پیش

من که می گم این زوج بهترین و عاشق ترین زوج میشن انشاءالله خوشبخت شن
پاسخ
بازدیدکننده
2 سال پیش

اگه یار اهل باشه همه اینا سهل باشه اگه هم زن وشوهر با هم تفاهم نداشته باشند هزاران هزار سکه طلا هم نمی تونه باعث خوشبختی اونا بشه مهم اخلاق خوب واحترام متقابل وتلاش وپشتکار برای اداره زندگی هست که دنبالش خونه وماشین وطلا وجو اهر بقیه وچیزا دنبالش پیدا میشه اما اگه اخلاق نباشه تو قصر هم احساس خوشبختی نمی کنی
پاسخ
ذبیح الله
2 سال پیش

واقعا دم تون گرم انشاالله خوشبخت بشین
پاسخ
بازدیدکننده
2 سال پیش

زندگی سخت همچی به نابودی میکشه
پاسخ
طاها
2 سال پیش

إن شا ألله ک خوشبخت باششن همیشه ماشاالله ب این طرز فکر مرحبا رحمت برآن شیر پاک و لقمه ی حلال
پاسخ
جواد از مشهد
2 سال پیش

فقط میخوام بگم دمت گرم دست پریزاد انشاا... که خوشبخت بشی خانم امیدوارم که آقا داماد سو استفاده نکنه
پاسخ
امیر از نوشهر
2 سال پیش

بسیاااار عالی . شهامت و درایت خانم زینب ستودنی هستش و انشالله به پای هم پیر بشوند و زندگی خوبی داشته باشند
پاسخ
خودمم
2 سال پیش

مهریه سنگین خیلی بده ولی بدون مهریه بودن بدتر! اگر نیازی به مهریه نبود و اگر بد بود خدا و پیامبرش اینو قانون ازدواج نمیزاشتن. مهریه پشتوانه زن هست و بهتره ملک و خونه باشه نه سکه ان شاالله که زندگی خوبی داشته باشن این زوج جوان ولی کاش ۱۵ یا ۲۰ سال بعد هم ازشون گزارش بگیرید ببینید هنوزم دختره سر حرفش هست. ولی خدایی این رسم سال تولد و ... هم بدرد نمیخوره مال من ۱۰۰۰ تا سکه اس ولی کاش یه زمین کوچک بود الان هم استفاده میکردم و هم روز مبادا . سکه برا بعد از خدایی نکرده جدایی هست که اونم نمیدن
پاسخ
طاها۹
2 سال پیش

فقط اصفها نی ها جهاز کامل میدن ایا بقیه ناقص
پاسخ
بازدیدکننده
2 سال پیش

بهتون افتخار میکنم و از ته قلبم براتون آرزوی خوشبختی دارم💖
پاسخ
بازدیدکننده
2 سال پیش

اصلامهریه توهین به زن هست کلادوتاادم تاازهم شناخت پیدانکردن نبایدازدواج قطعی کنندبخاطرهمین هست که اول بایدازدواج سفیدکردبعدازشناخت واقعی باهم ازدواج دایم کردولاغیر.
پاسخ
بازدیدکننده
2 سال پیش

اهاا افرین دقیقا ببین طرف من کلیی پول از خانوادم گرفت برای خانه خریدن و . . .. . . . .طلاهامم گرفت و فروخت و......کل مهریمم کشبد بالا انشالله خدا سزاشو بده لعنتی رو
پاسخ
بازدیدکننده
2 سال پیش

دوستای گلم هزاران مشکل سر راه من پیش اومد،فقط بگمم عقل داشته باشید و پول،زمین خونه نمیدونم ازین چیزا بزارید،سکه بدرد نمیخوره،یا نمیدن،یا ۶ماه یدونه،سر همونم موهاتون سفید میشه توی راهرو های دادگاه،با مثل من مجبور ب بخشیدن میشید،ببینید چه روزیه ک میگم،سه دانگ از خانه،نمیدونم یه ماشین،هرررچی،هرچی بهتر از‌ سکه است
پاسخ
بازدیدکننده
2 سال پیش

کاش میدونستم کجایی اگر قسمت میشد عروس خودمون می‌شدی
پاسخ
مشاهده همه دیدگاه ها دیدگاه خود را ثبت نمایید
پذیرش و چاپ مقاله در مجلات خارجی ISI، SCOPUS، PUBMED، ISC
پذیرش تضمینی مقاله علمی پژوهشی
تبدیل پایان نامه به مقاله آی اس آی
پذیرش و چاپ مقاله علمی پژوهشی در کمترین زمان
مراحل چاپ کتاب با بهترین کیفیت
گام به گام مراحل چاپ کتاب
چگونه پایان نامه را به کتاب تبدیل کنیم؟
ترجمه رسمی انگلیسی اسناد و مدارک
هزینه تبدیل پایان نامه به کتاب
هزینه استخراج مقاله ISI از پایان نامه