ساعدنیوز
درباره ما
ساعدنیوز
ساعدنیوز

داستان های هزار و یک شب / شب هجدهم : بانو و دو سگش( قسمت پایانی) + قصه غلام دروغگو ( قسمت اول)

  دوشنبه، 12 آذر 1403
داستان های هزار و یک شب / شب هجدهم : بانو و دو سگش( قسمت پایانی) + قصه غلام دروغگو ( قسمت اول)
ساعد نیوز: در این بخش از مطالب ساعدنیوز داستان های بسیار جالب و آموزنده را مطالعه می کنید. برای خواندن این حکایات همراه ما باشید.

به گزارش سرویس جامعه ساعد نیوز، یکی از متون ادبی چندملیتی که زنان در آن حضوری روشن و فعال دارند، کتاب هزار و یک شب است. قهرمان قصّه‌های این کتاب، زنی با تدبیر و هوشیار است که با نقل قصّه‌هایی هوشمندانه، پادشاهی خودکامه و مستبد را به خودآگاهی می‌رساند. روند قصه‌گویی شهرزاد در کتاب هزار و یک شب نشان می‌دهد که او، کاملاً هوشمندانه و آگاهانه برای نجات جان خواهر خود و دیگر دختران سرزمینش تلاش می‌کرده است.

** این داستان زیرمجموعه داستان بانو و دو سگش و ادامه داستان حمال و دختران است در این بخش ها دختران حکایت خود را نقل کرده اند.

شهرزاد قصه گو که تا امشب از دست شهریار شاه خونریزی نجات پیدا کرده بود در شب هجدهم داستان شیرین بانو و دو سگش را به پایان رسانید و داستان زیبای دیگری را برای شهریار حکایت کرد به نام غلام دروغگو و داستان را نصفه گذاشت تا شبی دیگر جان خود را نجات دهد در این داستان که شهرزاد قصه گو این گونه حکایت کرد؛

چون شب هیجدهم برآمد

گفت: ای ملک جوانبخت، خلیفه فرمود که این حکایات را بنویسند و به خزانه سپارند. پس از آن به دختر بزرگ گفت که: عفریت را پس از جادو کردن خواهرانت دیده ای یا نه؟ دختر گفت: ای خلیفه، ندیده ام ولیکن مویی از گیسوان خود فرو گرفته به من سپرده است که هر وقت آن موی بسوزانم حاضر شود. پس خلیفه موی عفریت را از دخترک بگرفت و بسوزاند.

در حال قصر به لرزه درآمد و عفریت پدید شد. چون مسلمان بود به خلیفه سلام کرد و گفت: ایدالله الخلیفه، این دختر با من احسان کرد و مرا از هلاک خلاص کرد و دشمن را بکشت من به پاداش نکویی او خواهرانش را که بر او ستم کرده بودند به جادوی دو سگ سیاه کردم، اگر خلیفه خلاصی ایشان را بخواهد من ایشان را خلاص کنم و به صورت نخستین بیاورم. خلیفه گفت: نخست ایشان را از جادو خلاص کن پس از آن من جستجوی آن ستمکار کنم که این دختر بیازرده و تنش را بدین سان کرده. عفریت گفت: من او را نیز بشناسم. بدان که او نزدیکترین مردم است به خلیفه. پس عفریت طاس آبی را فسونی بردمید و بر آن دو سگ بپاشید. در حال، به صورت نخستین برگشته، دو دختر آفتاب روی شدند. پس از آن عفریت گفت: ای خلیفه، آن که تن این دختر به این سان کرده پسر تو امین است. خلیفه را شگفت آمد و گفت: منت خدای را که این دو زیباصنم به اهتمام من خلاص گشتند. خلیفه فرمود قاضی آوردند آن دختر را که خداوند خانه بود با دو خواهر او که به صورت سگ بودند بر سه ملک زاده صعلوک نما کابین کرد و ملک زادگان را از خواص خود بگزید و دختری را که زن امین بود بدو داد و دلاله را خویشتن به زنی بیاورد.

چون چندی بر آن بگذشت شبی از شبها خلیفه به جعفر گفت: می خواهم که امشب به شهر اندر بگردم و از احوال حکام آگاه شوم و هرکدام از ایشان به زیردستان ستم کرده باشند معزول گردانم. پس خلیفه با جعفر و مسرور برخاسته به شهر اندر همی گشتند تا به کوچه ای رسیدند. مرد سالخورده ای در آنجا دیدند که دامی بر دوش و سبدی بر سر نهاده عصایی به دست گرفته نرم نرم همی رود و ابیات همی خواند:

مرا ز دست هنرهای خویشتن فریاد

که هر یکی به دگرگونه داردم ناشاد

بزرگتر ز هنر در عراق عیبی نیست

ز من مپرس که این عیب بر تو چون افتاد

تمتعى که من از فضل در جهان بردم

همان جفای پدر بود و سیلی استاد

چون خلیفه ابیات بشنید با جعفر گفت: این ابیات گواهی میدهد که این مرد بسی بی چیز است. خلیفه پیش رفته پرسید که: ای مرد، حرفت تو چیست؟ گفت: صیادم عیالمند، از نیمه روز تا اکنون بسی بکوشیدم خدای تعالی روزی امروز به من نرسانید، نومید بازگشتم و از زندگی به تنگ آمده درخواست مرگ می کردم. خلیفه گفت: اگر به کنار دجله بازگردی و به اقبال من دام در دجله بیندازی هر آنچه که به دام اندر افتد به صد دینار زر از تو خواهم خرید. صیاد از این سخن شاد شد و با خلیفه به کنار دجله بازگشت و دام در دجله بینداخت.

پس از ساعتی دام بیرون کشید، صندوقی گران در دام به در آمد. خلیفه صد دینار به صیاد داده صندوق بگرفت و او را به دوش مسرور نهاده به قصر بیاورد. چون صندوق بشکستند گلیمی یافتند در هم پیچیده، چون گلیم گشودند چادری دیدند، چون چادر را برداشتند دختری کشته یافتند که تنش به نقره خام همی مانست؛ خلیفه چون او را بدید بگریست و گفت: ای وزیر بی تدبیر، چگونه من تحمل توانم کرد که به عهد من مردم را بکشند و به دجله بیندازند و بزه آن بر من بماند. ناچار باید کشنده دختر را بکشم. به روح عباس بن عبدالمطلب سوگند که اگر کشنده دختر پدید نیاوری همه آل برمک را بکشم. چون جعفر خشم خلیفه بدید مهلت خواست.

خلیفه سه روز مهلت داد. جعفر از بارگاه خلیفه به در آمده غمین و محزون همی رفت و به حیرت اندر بود که کشنده دختر چگونه به دست آورم و دیگری را بی گناه به جای وی چگونه به کشتن دهم. پس به خانه خویش رفته به تشویش اندر بنشست. روز چهارم خلیفه او را بخواست و از کشنده دختر باز پرسید. جعفر گفت: «لا یعلم الغیب الا الله». خلیفه در خشم شد و گفت: چون سوگند خورده ام امروز ترا بکشم. پس منادی را فرمود که در کوی و محلت ندا دهد که جعفر وزیر به دار کشیده خواهد شد، هر کس خواهد به تفرج بیاید. چون منادی ندا در داد مردمان گروه گروه قصد تماشا کردند ولی همه از شنیدن این خبر ملول و گریان بودند و سبب خشم خلیفه را به جعفر وزیر نمی دانستند. چون مردم گرد آمدند خادمان خلیفه چوب دار نشانده چشم بر حکم خلیفه و گوش بر فرمان داشتند که ناگاه جوانی نیکوشمایل را دیدند که جامه های نو پوشیده به شتاب همی آید. چون به میان جمع رسید خویشتن را به روی پای جعفر وزیر انداخته گفت: ای وزیر دانشمند، دختری را که به صندوق اندر یافته اید من کشته ام. به قصاص او مرا باید کشت. چون جعفر این را شنید به خلاص خویش شاد گشت و به گرفتاری جوان محزون بود که ناگاه پیر سالخورده ای را دیدند که مردم به کنار میکند و شتابان همی آید. چون به نزد جعفر رسید گفت: ای وزیر، این جوان تقصیری ندارد به خویشتن بهتان می زند دختر را من کشته ام، مرا به قصاص او باید کشت.

جوان گفت: ای وزیر، این پیرمردی کم خرد است نمی داند که چه می گوید، دختر را من کشته ام به قصاص او مرا باید کشت. پیر روی به آن جوان کرده گفت: ای فرزند، تو هنوز از جوانی بر نخورده ای و در دل بسی آرزو داری، ترا کشتن نشاید. من پیرم و از زندگی سیر گشته ام جان خود بر تو و بر وزیر فدا میکنم. چون وزیر این سخنان بشنید شگفت ماند و پیر و جوان را پیش خلیفه برد و گفت: ای خلیفه، کشنده دختر پدید آمده. خلیفه گفت: از این دو کدام یک کشت؟ جعفر گفت: جوان گوید که من کشته ام و پیر نیز گوید که من کشته ام. خلیفه از ایشان باز پرسید، هر دو همان گفتند که با جعفر گفته بودند. خلیفه گفت: هر دو را بکشند. جعفر گفت: ای خلیفه، کشنده یکی است، قصاص از هر دو ستم است. جوان گفت: به خدایی که آسمان بیفراشت و زمین بگسترد دختر را من کشتم و نشان از صندوق و دختر همی داد تا به خلیفه آشکار شد که او کشته. خلیفه را عجب آمد و با جوان گفت: سبب کشتن دختر چه بوده و چون است که این گناه نمیپوشی و در هلاک خود همی کوشی؟ جوان گفت: این دختر زن من بود و این پیر مرا عم و او را پدر است. این دختر در خانه من سه فرزند بزاد و مرا بسیار دوست داشت. من از او بدی ندیده بودم. در آغاز همین ماه بیمار شد طبیب آوردم بهبودی روی داد. خواستم که به گرمابه فرستم گفت: بهی آرزو دارم که او را ببویم و بخورم. من در حال به جستجوی به از خانه به در آمدم و آن روز بسی بگشتم. به پدید نیاوردم و شب را به فکرت بسر بردم.

چون بامداد شد از خانه بیرون رفته باغها بگشتم و از باغبانان بپرسیدم. یکی از ایشان گفت: آنچه تو می خواهی در بغداد یافت نخواهد شد ولی خلیفه را به بصره اندر باغی است بسی درختان به دارد و باغبانان آن باغ همه روزه به چیده و برای خلیفه می آورند.

پس مرا محبت دختر بر آن داشت که به بصره روم. پانزده شبانه روز رفتم و بازگشتم و سه دانه به، به سه دینار خریده بیاوردم.

پس از چند روزی به دکان رفته به معامله نشستم. غلام سیاهی را دیدم که بهی در دست دارد به او گفتم که این به از کجاست که من نیز بخرم. بخندید و گفت: این به را از محبوبه خود گرفته ام؛ چند روز بود در سفر بودم چون بیامدم محبوبه را رنجور و نزار یافتم و سه دانه به در بالین داشت. یکی به من داده گفت: شوهر قلتبان من اینها را از بصره آورده. چون سخن غلام بشنیدم جهان به چشمم تیره شد. دکان برچیده به خانه آمدم. از غایت خشم عقل و شعور از من رفته بسان دیوانگان بودم. دیدم که دو دانه به در بر بالین دختر است. از به سیمین جویا شدم. دختر گفت: ندانستم چه کس برداشته است. من سخن غلام راست پنداشتم کاردی برگرفته به فراز سینه دختر نشستم و او را بکشتم و به گلیم

اندر پیچیده به صندوق نهادم و صندوق بر استری نهاده بردم و به دجله اش درافکندم. ای خلیفه، زودتر مرا بکش و قصاص از من بستان که من بسی بیم از مکافات روز رستخیز دارم به سبب اینکه چون من صندوق در دجله افکنده بازگشتم پسر مهتر خود را دیدم گریان است. سبب گریه پرسیدم و او از ماجرای مادرش آگاه نبود گفت: بهی از سه دانه به که در بالین مادر بود بگرفتم و به کوچه اندر بازی می کردم، غلام سیاه بلند بالایی به از من بستد و گفت: این به از کجا آورده ای؟ من گفتم: مادرم رنجور است پدرم به بصره رفته سه دانه به، به سه دینار خریده و آورده است که مادرم آنها را ببوید.

غلام به سخن من گوش نداد به از من ربوده برفت، من از بیم مادر گریانم. چون سخن کودک بشنیدم دانستم که غلام بهتان گفته و من دختر را به ستمگری کشته ام. پس غمین و محزون نشسته همیگریستم که عم من همین پیر به نزد من آمد. ماجرا بر او بیان کردم او نیز در پهلوی من به ماتم نشست. پنج شبانه روز است که گریانیم و به کشتن دختر افسوس می خوریم. ترا به اجدادت سوگند می دهم که مرا زود بکش.

خلیفه گفت: ممکن نیست، نخواهم کشت مگر غلام را.

چون قصه بدینجا رسید بامداد شد و شهرزاد لب از داستان فرو بست.

در شب نوزدهم خواهید خواند...

در شب هفدهم این داستان، شهرزاد قصه گو ادامه بانویی را روایت می کند که خواهرانش به سبب حسادت به وی سعی در هلاک کردنش داشتند ولی بخت با وی همراه بود و به واسطه طلسمی خواهرانش تبدیل به دو سگ شدند ....

با ما همراه باشید.


برای خواندن داستان های هزار و یک شب اینجا کلیک کنید.


2 دیدگاه


  دیدگاه ها
بازدیدکننده
1 ماه پیش

متشکر و ممنون
پربحث های هفته   
فال قهوه با نشان روز سه شنبه 18 دی ماه 1403/ خیر و نعمت بیش از حد در راه است (2 نظر) از پرده سینما تا مجمع عمومی حزب موتلفه؛ حسام نواب صفوی کجای ماجراست؟+عکس (2 نظر) کویر گردی برونا بیانکاردی، همسر نیمار، و ژست گرفتنش کنار شتر/چه خوراکی های خوشمزه ای چیدن رو میز (1 نظر) بازیگوشی پسر ایلان ماسک و واکنش جالب ترامپ؛ یه ای کاش می‌تونستم یه نیشگون ازت بگیرمِ خاصی توی نگاه ترامپ هست+ویدیو (1 نظر) فال قهوه با نشان روز یکشنبه 16 دی ماه 1403/ خبرهای خوشی که مدتها منتظرش بودید به شما می رسد (1 نظر) علی لاریجانی به دولت پزشکیان پشت کرد؟ (1 نظر) مدیران دولتی به شعور ملت توهین نکنند! / چرا دلار گران شد؟ (1 نظر) (ویدئو)شوکه شدن بهرنگ علوی از دیدن وضعیت داغون ماشینش در شب!/ شکستن این طلسم بستگی به خودت داره، نیمه شب منتظرتم! (1 نظر) آیت الله علم‌الهدی: جوانان پای اسلام و انقلاب نمی‌ایستند اگر ... (1 نظر) پشت پرده رویداد تلخ دیپلماتیک در لبنان: آن چمدان ها چرا باز شد؟ (1 نظر) پشت پرده شکست عشقی جولانی؛ رهبر 43 ساله تحریرالشام تا حالا چندبار ازدواج کرده؟ (1 نظر) جشن پرشکوه سال نو میلادی در کشور های مختلف/ بازیگران ایرانی و خارجی در تب و تاب سال 2025 بغض مهران مدیری با اشعار عاشقانه و ناب "نیما یوشیج" اشک به چشمانتان می آورد / خشک آمد کشتگاه من... فعال سیاسی اصولگرا: جلیلی باید از سرنوشت تلخ قالیباف درس بگیرد؟! مهران مدیری: مردم دارن همدیگرو تیکه تیکه می کنند / معلومات روابط اجتماعی را اصلاح می کند و به زندگی سالم دست پیدا می کنید+ ویدئو
تیتر امروز   
مهاجرت به سرزمین رؤیاها با پایان جاستین ترودو در کانادا به تاریخ پیوست
اروپا متن توافق جدید با ایران را آماده کرده است!
هافبک سابق استقلال حضور در کدام تیم را در لیگ یک ترجیح داد؟
زنگ خطر به صدا درآمد؛ احتمال سقوط 50 درصدی بیت‌کوین و فروپاشی آلت‌کوین‌ها
هشدار؛ خطر گمراه شدن بخاطر بوی کباب در منطقه!
فعال سیاسی اصولگرا: جلیلی به توهمات احمدی نژاد دچار است
با پول 1 خانه در تهران، چند خانه در آمریکا می‌توان خرید؟/ اول حدس بزنید بعد مطلب رو بخونید
محسن هاشمی رفسنجانی: علت مرگ پدر برایمان گنگ است / کف خیابان چیزی را حل نمی‌کند
قابل توجه چای خورها؛ این چای منجر به ناباروری و سرطان می شود / از نوشیدن آن جدا خودداری کنید
هشدار جدی: به هیچ عنوان نباید در این ساعت آب بخورید!
برنامه هسته‌ای ایران یا جاه‌طلبی پنهان غرب؟؛ مکرون دوباره ژست قهرمان می‌گیرد!
ورود آقایان به یادگار امام ممنوع/ جریمه‌های سنگین و محرومیت‌های حساس برای تراکتور و نساجی!
تصمیم مهم ترامپ درباره استرداد محمد عابدینی با پادرمیانی جورجیا ملونی
درآمد نجومی رونالدو در عربستان بازهم خبرساز شد/ ابرستاره جهان بالاتر از نیمار و بنزما
تجدید خاطرات لیونل مسی با بچه محل های قدیمی/ تعطیلات لذتبخش ابرستاره جهان در آرژانتین+عکس
منتخب روز   
گشت و گذاری در پایتخت جدید ایران/ جاذبه‌های خیره کننده و بکر سواحل مکران (ویدئو)لاکچری‌ترین میز صبحانه دبی برای شبنم قلی‌خانی و مادر جوانش/ بعد ورزش تو سواحل دبی همچین صبحونه‌ای می‌چسبه تصاویر قدیمی از دولا شدن امیرعباس هویدا، نخست وزیر پهلوی، در برابر جاستین ترودو و مادرش/ رفته مذاکرات هسته‌ای یا خوشگذرانی؟ (ویدئو) رونمایی از موزیک ویدئوی شاد و جذاب قسمت آخر جوکر / به نظرتون برنده گلوریا هاردیه؟ رونمایی از اولین عکس آناهیتا درگاهی در پشت صحنه جدیدترین کارش، فیلم «های کُپی»+ عکس (ویدئو) مستند حیات وحش/مروری بر سلاخی‌های وحشتناک حیوانات توسط اژدهای کومودو/ از بزغاله و میمون گرفته تا گاوهای شاخ‌دار ذکر امروز با حاج آقا دانشمند؛ 110 مرتبه اگر این رو بگید برکت به زندگیتون می آید + ویدئو (ویدئو) مستند حیات وحش/ نبرد خونین شیر و کروکودیل/ زندگی هنوز ادامه دارد! بارش برف و یخبندان تاریخ در آمریکا؛ 5 نفر جان باختند / طوفان خطرناک آخرالزمانی آمریکا را درنوردید مهم‌ترین عناوین ورزشی سه‌شنبه 18 دی 1403 در یک نگاه! / استقلال هنوز هم به دنبال علی کریمی (ویدئو) به نام خدا، متخصص قلب هستم/ شیرین زبونی‌های هلیا، دختر طلای سریال «سوجان» اطلاعیه پلیس راهور: بارش برف در جاده‌های 8 استان با کاهش دید و لغزندگی سطح جاده‌ها / رانندگان احتیاط کنید
آخرین ویدیو ها