دسته بندی ها

سیاست
جامعه
حوادث
اقتصاد
ورزش
دانشگاه
موسیقی
هنر و رسانه
علم و فناوری
بازار
مجله خانواده
ویدیو
عکس

جستجو در ساعدنیوز

سیاست /

داستان سحر انگیز تاجر یهودی در تبریز/ برسد به دست سفیر اسرائیل در آذربایجان 

سه شنبه، 04 مرداد 1401
عکس جنجالی سفیر رژیم غاصب صهیونیستی در باکو در حال خواندن کتابی درباره تبریز نشان از توهمات بزرگ این رژیم جعلی درباره قفقاز جنوبی و ایران عزیز دارد. دکتر رسول اسماعیل زاده دوزال متخصص مسائل آذربایجان و قفقاز یادداشتی در پاسخ حرکت جنجالی سفیر رژیم صهیونیستی در آذربایجان تحریر کرده است که تقدیم حضور مخاطبان ساعدنیوز می شود.

اخیراً سفیر رژیم منحوس و اشغالگر در کشور دوست و برادر با انتشار عکسی از خود در توییتر که کتاب «تبریزین سحرلی ناغیللاری » داستانهای سحرآمیز تبریز را می خواند ،گویا و مثلا خواسته پیام سربسته و معناداری به ایران بدهد. این امر مرا به یاد داستان تاجر یهودی در بازار تبریز انداخت. داستان مشهور تاجر تبریزی و بازرگان یهودی قطعاً در آن کتاب نیست؛ ولی سفیر داستان باف ابتدا این حکایت را لازم است، بخواند تا حساب دستش آید.
در طول تاریخ ایران، تبریز هماره در چهار راه تجارت کالا و خدمات و مراودات دانش و مکاتب بین المللی و مرکز بازرگانی و داد و ستد کاروان ها از ملل و بلاد مختلف بوده است. بازرگانان ملل و ممالک در این دیار کهن تجارتخانه داشته اند، بازرگانان متمول یهودی همواره تلاش داشتند همچون دیگر بازار های جهان نبض بازار تبریز را نیز در اختیار داشته باشند. به همین منظور قرارگاه تجار یهودیان سیاسی یک تاجر یهودی را برای ارزیابی و سنجش اوضاع به تبریز اعزام می کنند. تاجر مامور با انبوهی از سرمایه و هزار سکه طلا به همراه خانواده اش به سمت تبریز روانه می شود.

تجار و بازاریان تبریز وقتی از نقشه بازرگانان جهود باخبر می شوند، با هم شور کردند و به قول خودشون سالیب چیخدیلار و با دقت تام حرکات و سکنات و ارتباطات تاجر جهود و خانواده اش را تحت نظر می گیرند. تاجر یهودی تجارتخانه ای را برپا می کند و منتظر مشتری می ماند. تاجر یهودی با هر تاکتیک و متدی که وارد عملیات اقتصادی می شود، موفق نمی شود. نه کسی از او مالی می ستاند و نه به وی مالی می فروشد. یک ماه، دو ماه، سه ماه؛ روزها می گذرد و از بهبودی خبری نمی شود. نهایتا از آمدنش پشیمان و تصمیم می گیرد از راهی که آمده بازگردد. اما کسبه تبریز که متوجه تصمیم تاجر یهود می شوند با خود می گویند این نباید به همین سادگی و راحتی از این شهر در رود. باید درسی به او داد که دگر بار نه خودش و نه هیچ تاجر جهود با قصد تخریب عزم تبریز نکند.
برای همین منظور یک تاجر کارکشته ای را پیش تاجر یهودی می فرستند. این تاجر ورزیده ی تبریزی به درب خانه جهود می آید. با مهربانی و عطوفت و ژست دلسوزی با جهود صحبت می کند و به ظاهر تلاش می کند او را از تصمیمش منصرف کند.
به او می گوید: ما شنیده ایم که تصمیم گرفته اید از تبریز بروید . خوب نیست که شما با ناراحتی از تبریز بروی، بازار به این بزرگی و قدمت حیف است که از دست دهی.
تاجر یهودی می گوید: تجارت من در این شهر پا نگرفت و همش زیان بخش بود کارم؛ تا بیشتر متضرر نشده ام مجبورم تبریز را ترک کنم.
تاجر تبریزی می گوید: من تعجب می کنم که چرا در این بازار کارت نگرفته است. بازار تبریز صدها سال است که محل تجارت بین المللی است، تجار زیادی از اقصی نقاط جهان در این بازار بساط تجارت دارند. هندیان و رومیان و یونانیان و گرجیان و زردچهرگان و سفید پوستان و زنجیان و چینیان و ماچینیان و اعراب و ترکمانان از هندوستان و روم و حلب و شام و مصر و صحرای سیاه و عربستان و روسیه سفید و ترکستان و اویغورستان و چین و ختای در این بازار دادو ستد دارند. شما می توانید هر قلم جنس برای داد و ستد انتخاب کنی. از گنجه پنبه آوری و از شیروان الیاف، از شکی ابریشم وارد کنی و از قبا فرش، از قره داغ لاجورد دیزمار آوری و از قره باغ گبه و جاجیم، از هریس و مهربان قالی آور و از اردبیل قالیچه، از نیشابور فیروزه آوری و از ارزروم سنگ شوه. از هر جای دنیا هر جنسی آوری در بازار تبریز می توانی آب کنی و سود کلان به دستت رسد. به غیر از پشم شتر مغان که در بین ترکان مقدس است و فقط در جاهای مطهر از آن استفاده می شود و به جهودان فروخته نمی شود، بقیه اجناس از هر کجای ایران و انیران تهیه کنی در تبریز می توانی بفروشی و یا هر جنسی را از تبریز صادر کنی. این همه تاجر از همه جای دنیا با آیین های متخالف و السنه متفاوت داد و ستد دارند، شما چرا نمی توانی تجارت کنی؟ جای تعجب است. برخی از این تجار حتی زبان ترکی هم بلد نیستند ولی در بازار تبریز با مشکل روبرو نمی شوند. همه هم از کارشان راضی هستند. این سنت سالیان سال دوام داشته و دارد. چه خوب می گوید شاعر:

شهر تبریز است و کوی دلبران
ساربانا بار بگشا زاشتران

شما در تصمیم خود تجدید نظر کن و ما هم هستیم.
در اثنای صحبت، تاجر تبریزی متوجه دندان طلای تاجر یهودی شده و با زیرکی می گوید: اصلا من خودم برات پیشنهاد دارم و من خودم با تو معامله می کنم تا کارت شکل بگیره. اگر در عرض یک هفته کارت گرفت، بمان و اگر نگرفت برو .
یهودی سیاست زده گفت چه کاری و چه معامله ای پیشنهاد می کنی.
تاجر تبریزی گفت: همین دندان طلایی که در دهنت هست بهترین مال التجاره است. همین دندان طلایی شما را من مشتری هستم. از همینجا تجارتمان را شروع می کنیم. پول دندان را هر چه قدر باشد، می دهم. مالکیتش با من، اما به امانت در دهان تو بماند .
یهودی در ابتدا فکر کرد مرد تبریزی با وی مزاح می کند، اما وقتی اصرار وی را می بیند در دلش می گوید: عجب آدم احمق و ساده لوحی است، دندان طلای من به چه درد وی می خورد؟! لذا با قیمت بسیار گران صد سکه دندان را به مرد تبریزی فروخت .
در کمال ناباوری مرد تبریزی دست در دستار خود کرده ثمن معامله را به او داد. بدین طریق مالکیت دندان در دهان جهود به نام مرد تبریزی منتقل شد. تاجر یهودی هم تصمیم به ماندن می گیرد. از هم خداحافظی کرده هر یک راه خود می گیرند.
یهودی مامور داخل خانه اش شده به تمسخر تبریز و تبریزی قاه قاه می خندد که این شهر تاجر و بازرگانش چقدر ساده لوح و احمقند.
تاجر یهودی با خوشحالی تمام به رختخواب رفته و پیش خود فکر می کرد که با ثمنی که اخذ کرده تجارت بزرگی را استارت خواهد زد و بدین طریق به دلش صابون می زد. پاسی از شب نگذشته بود که صدای دق الباب منزلش شنیده شد، او بیدار شده در را باز می کند. پشت در صاحب دندان طلا را دید که با یک همراه آمده است.
تاجر جان ببخشی برای دندان طلا مشتری آورده ام، دهانت را باز کن تا مشتری دندان را ببیند.
تاجر یهودی دهانش را به قدر کافی باز می کند تا دندان به خوبی از طرف مشتری رویت گردد. مشتری دندان را در دهان جهود می پسندد و مقابل چشمان تاجر یهودی آن را از خریدار قبلی به قیمت دو برابر یعنی دویست سکه طلا می خرد و معامله با اسقاط جمیع خیارات منعقد می شود و بیع و شرا انجام می شود و از همدیگر خداحافظی می کنند و می روند.
جهود به اندرون آمده متحیر است و در کمال تحیر و تحسر می خوابد .
طی روزهای بعد وقت و بی وقت صاحب دندان طلا مشتری آورده دندان طلا را در دهان تاجر یهودی به مشتری نشان می دهد و مشتری ها هم یکی پسندیده دیگری نپسندیده و مدام درب خانه تاجر یهودی رفت و آمد زیاد می شود و تجارت خانه ی عحیبی شکل می گیرد. سند مالکیت دندان طلای بازرگان جهود چندین دست چرخیده و قیمت دندان نیز تصاعدی چند برابر می شود. در یکی از روزها که آخرین مالک دندان برای دندان طلایی مشتری می آورد تاجر یهودی از این پروسه ای که به جز دردسر برایش سودی نداشت، شروع به داد و بی داد می کند که این چه بازی دیوانه کننده است. دندانی که در دهان من است را به قیمت کل سرمایه و هستی من رسانده اید، اصلا دیگر اجازه نمی دهم دندانم را معامله کنید، قیمت دندان هر چه باشد خودم می دهم و دندانم را تصاحب می کنم، من خود مشتری این دندان طلای داخل دهانم هستم .
مرد تبریزی می گوید چه کسی بهتر از تو ، اتفاقا صاحب و حامل این دندان یک نفر باشد خیلی بهتر است، بیا با خودت معامله کنیم قیمت دندان هزار سکه طلا و کفشهایی که به پا داری .

تاجر یهودی مستأصل و عصبانی قبول کرده کل سرمایه ای که به تبریز آورده را به مرد تبریزی داده، گیوه هایش را نیز از پا در می آورد. مرد تبریزی هزار سکه سرمایه بازرگان جهود را همراه کفش هایی که با آن به تبریز آمده بود را گرفته و رو به تاجر یهودی می گوید: ایندی گئده بیلرسن. «حالا دیگه میتونی بری»
و این یکی دیگر از داستان های سحرآمیز تبریز بود.

گؤیدن اوچ آلما دوشدو
بیری منیم
بیری سنین
بیری ده ناغیل یازانین.


پسندیدم دیدگاه ها

استخاره آنلاین
فال حافظ آنلاین
فال امروز شنبه 08 اردیبهشت
از سراسر وب
دیدگاه خود را ثبت نمایید
سابمیت مقاله چیست؟
نحوه محاسبه هزینه چاپ یک کتاب
مراحل تالیف کتاب و به چاپ رساندن آن
قیمت استخراج مقاله از پایان نامه
چاپ مقاله در مجله (ISI, SCOPUS, ISC, PUBMED و علمی پژوهشی) معتبر+ صفر تا صد+ ویدئو آموزشی
پذیرش و چاپ مقاله در مجلات خارجی ISI، SCOPUS، PUBMED، ISC
تعرفه نگارش مقاله از پایان نامه
پذیرش و چاپ مقاله در مجلات علمی پژوهشی داخلی
مراحل سابمیت مقاله
آموزش گام به گام نحوه سابمیت مقاله در مجلات ISI (آی اس آی)