فریدالدین محمد عطار نیشابوری ازجمله سرآمدان ادبیات عارفانه ما و عارفی شگفت و کم نظیر در ادبیات عرفانی جهان است که در نیمه دوم قرن ششم و ربع اول هفتم هجری در نیشابور می زیست. اطلاعات دقیقی درباره زندگی او و هویت تاریخی اش در دست نیست. از این رو، نمی توان درباره زندگی شخصی و فردی او، استادان، سفرهای او و... با یقین سخن گفت. داستان های عجیب و غریبی مثل منظومه بیسرنامه که درباره او رواج یافته نیز ابهامات زندگی او را بیشتر کرده است. بنابر سخنان عطارشناسان، او که در کودکی ویرانی خراسان و نیشابور، مراکز مهم علم و فرهنگ، و نابودی مردم را به دست قوم متجاوز و شومپی غُز دیده بود و همه چیز و همه کس را محکوم به فنا و نیستی می دانست، به ترک تعلقات دنیوی گرایش یافت و بخش زیادی از عمر خود را صرف تأمل در حالات و مقامات عرفانی و تربیت روحانی خویش کرد.

با اقوال و احوال برخی از پارسایان و علمای روزگار خود و پیش از آن، آشنا شد و دانش های زمانه چون طب، نجوم، فلسفه، و منطق را آموخت، اما مطالعه و تفکر در سخنان ابدال، مجذوبان حق و اولیا ازجمله شیخ ابوسعید ابوالخیر نقش زیادی در شکل گیری اندیشه او داشت و بعدها در آثارش ازجمله کتاب تذکره الاولیا، مثنوی های منطق الطیر، مصیبت نامه، الهی نامه، قصاید زهدآمیز و غزل های عاشقانه، عارفانه، و قلندرانه به گونه ای پررنگ بازتاب یافت. همچنین از یک سو، اشعار او نشان از تأثیرپذیری اش از شاعرانی چون نظامی، خاقانی و سنایی دارد و از سوی دیگر، رد پای اندیشه هایش در غزل های مولوی آشکار است. برخلاف بسیاری از همتایان خود، هیچ گاه به دربار نپیوست و سخن خود را وقف ستایش فرمانروایان عصر نکرد.
آثار عطار درس هایی است برای تزکیه و تطهیر دلها و آن که بخواهد سالک طریق الی الله باشد. او در قالب قصه هایی پرشور به بیان اخلاص عمل، راه رهایی از تعلقات دنیوی و رسیدن به کمال، توبه راستین، پاک بازی، دوری از همنشینی با ارباب دنیا، و از خود رهایی که مرگ پیش از مرگ است، می پردازد.
عطار به خداوند، این لایتناهی دسترس ناپذیر عشق می ورزد و طالب غیبت از تمام ماسوی الله و تنها دیدار او است. او زندگی خود را در خدمت به خلق و در جست و جوی خالق گذرانده است.
او باور دارد که دنیا ناپایدار و سرانجام آدمی مرگ است. مرگ اندیشی نیز او را به اندیشه اغتنام وقت کشانده است.
مخالفت با عقل مضمونی برجسته در آثار او است. او عقل را نیرویی سرکش می داند که فقط با نیروی ایمان به خداوند و پذیرش بی چون و چرای احکام او می توان آن را رام کرد.
عطار سراینده سفرهای عرفانی و روحانی است. او در منطق الطیر و مصیبت نامه از خواننده می خواهد که در خود سفر کند؛ چراکه معتقد است همه چیز را باید در خود و از ذات خود طلبید.

عطار در قالب حکایت یا قصه و با بهره گیری از چاشنی طنز و بسیار هنرمندانه، مسائل و صحنه های زندگی مردم شهری و روستایی و طبقات اجتماعی و شادی ها و غم های آنها را تصویر کرده است. او شاعری متعهد به اجتماع است. با بیانی طنزآلود و اعتراض آمیز از ظلم ظالمان و بی عدالتی ها انتقاد می کند. یکی از شگردهای خاص او برای نشان دادن وضعیت نابسامان جامه، استفاده از شخصیت دیوانگان است که بارزترین خصلت شان صداقت و سادگی است. دل انگیزترین حکایات را در آثار او از زبان عقلای مجانین یا دیوانه نمایان جسور می بینیم. حتی گاه نکته های فلسفی چون مرگ و زندگی را هم از زبان این شوریدگان بیان می کند.
به باور منتقدان و پژوهشگران، غزل های او بهترین نمونه غزل عرفانی فارسی به شمار می روند. مهترین ویژگی این غزل ها وحدت تجربه شعری یا وحدت حال است که باعث می شود یک تم و موتیف خاص موضوع تمام غزل باشد. شاعر از آغاز غزل تا آخر در یک مسیر دایره وار حرکت می کند و سخنش را در همان جایی که آغاز کرده است، به پایان می رساند. به این ترتیب، در بسیاری از این اشعار گونه ای واقعه یا سرگذشت تصویر می شود. غزل زیر نمونه زیبایی از چنین اشعاری است:
به هر کویی مرا تا کی دوانی / ز هر زهری مرا تا کی چشانی
چو زهرم می چشاند چرخ گردون / به تریاک سعادت کی رسانی
گهی تابوتم اندازی به دریا / گهی بر تخت فرعونم نشانی
برآری برفراز طور سینا / شراب الفت وصلم چشانی
چو بنده مست شد دیدار خود را / خطاب آید که موسی لن ترانی
ایا موسی سخن گستاخ تا چند / نه آنی که شعیبم را شبانی
من آنم که شعیبت را شبانم / تو آنی که شبانی را بخوانی
منم موسی تویی جبار عالم / گرم خوانی ورم رانی تو دانی
شبانی را کجا آن قدر باشد / که تو بی واسطه وی را بخوانی
سخن گویی بدو در طور سینا / درو در و گهر سازی نهانی
ایا موسی تو رخت خویش بربند / که تا خود را به منزلگه رسانی
نه ایوبم که چندین صبر دارم / نِیَم یوسف که در چاهم نشانی
برون آمد گل زرد از گل سرخ / مکن در باغ ویران باغبانی
نشان وصل ما موی سفید است / رسول آشکارا نه نهانی
زهی عطار کز بحر معانی / به الماس سخن در می چکانی