دسته بندی ها

سیاست
جامعه
حوادث
اقتصاد
ورزش
دانشگاه
موسیقی
هنر و رسانه
علم و فناوری
بازار
مجله خانواده
ویدیو
عکس

جستجو در ساعدنیوز

هنر و رسانه /

دریچه ای به جهان اروین یالوم؛ زمینه و زمانه شکل گیری اندیشه های او 

چهارشنبه، 11 مرداد 1402
کد خبر: 350999
محمد مهدی میرلو پژوهشگر روانشناسی و روان درمانگر در یادداشتی اختصاصی برای مخاطبان ساعدنیوز دریچه ای به افکار اروین یالوم یکی از پرطرفدارترین روانکاوان و روانپزشکان معاصر گشوده است.

بدون تردید اروین یالوم یکی از چهره های برجسته روان درمانی اگزیستانسیال در قرن حاضر محسوب می شود. توانایی فوق العاده ی یالوم در تلفیق ادبیات و فلسفه با مفاهیم بنیادین روان درمانی اگزیستانسیال وی را به چهره ای بین المللی و برجسته در نگارش رمان های روانشناختی تبدیل کرده است. بیش از نیم قرن است که یالوم با نگارش آثارش در قالب رمان و داستان دنیای روان درمانی را مبهوت خود ساخته و به همین دلیل جایزه انجمن روانپزشکی آمریکارا در سال 2002 دریافت و بعنوان یکی از سه روان درمانگر زنده متنفذ در آمریکا معرفی شد.

در بررسی سیر شکل گیری اندیشه بزرگان همواره این اصل باید مد نظر قرار گیرد که تفکر در خلاء شکل نمی گیرد. به عبارت دیگر شناخت زمینه و زمانه شکل گیری اندیشه های هر اندیشمندی کمک شایانی به درک صحیح آراء وی خواهد کرد و بررسی اندیشه های یالوم نیز از این قاعده مستثنی نیست.دوران کودکی و ساختار خانوادگی، بافت اجتماعی فرهنگی و سیاسی جامعه ای که یالوم در آن رشد یافته نقش بسزایی را در شکل گیری شخصیت وجهان بینی وی داشته است.

در مقاله حاضر با رویکردی تاریخی تحلیلی نگاهی به زندگی پر فراز و نشیب بنیانگذار روان درمانی اگزیستانسیال خواهیم داشت بر مبنای آنچه که وی در کتاب ها و مصاحبه های خود پیرامون زندگی خویش بیان کرده است.مسلما بررسی و تحلیل آثار و اندیشه های یالوم مجالی دیگر می طلبد و هدف این مقاله نمی باشد.

مهاجرت والدین و تولد:

اروین یالوم در سیزدهم ژوئن 1931 در واشینگتن دی سی در محله ای فقیرنشین و سیاه پوست نشین به دنیا آمد.پدر و مادر وی اصالتا روسیه ای بوده و پس از جنگ جهانی از روستای سلتس نزدیک مرز لهستان به آمریکا مهاجرت می کنند. محیط فقیرنشین و شرایط اقتصادی حاکم بر خانواده طوری بود که یالوم در آخرین اثر خود با عنوان مساله مرگ و زندگی(the matter of death and life)که در 2019 منتشر شد منشاء بسیاری از اضطراب های فعلی خود را تجربه های دوران کودکی و محیط زندگی اش می داند و به صراحت بیان می کند که امن نبودن محله زندگی،فقدان هم بازی ها و نداشتن دوستان صمیمی در کنار ویژگی های شخصیتی والدین همگی موجب شکل گیری اضطراب هایی در وی شده است که حتی با گذشت 9 دهه از آن دوران همچنان در 92 سالگی به واسطه آنها در رنج و عذاب درونی است.

پدر یالوم یهودی بی حاشیه ای بود که به شغل بقالی مشغول بوده و تنها دغدغه اش سخت کار کردن و امرار معاش خانواده بوده است. بنا بگفته خود یالوم، پدرش هرگز پیرامون تحصیل و کار یالوم سوال نمی کرد و یالوم هم هرگز ابراز محبت عاطفی و صمیمی به پدر نداشت تا جاییکه هیچگاه به یاد ندارد واژه دوست داشتن را برای پدر به زبان آورده باشد.هرچند بعدها مرگ پدر در دوره جوانی ضربه مهلکی به روح و روان وی وارد کرد.تنها وجه اشتراک پدر و یالوم علاقه به بازی شطرنج بود که بعدها به فعالیت مادام العمر یالوم تبدیل شد تا جاییکه مهمترین سرگرمی وی با فرزندان و نوه هایش بازی شطرنج است.

در کنار رابطه نسبتا رسمی و سرد با پدر، رابطه با مادر چندان مطلوب نبود.بنا به گفته های خود یالوم، در ابتدای جوانی از مادرش متنفر بود. مادری که همواره بهانه جو بوده تا جاییکه در ایام نوجوانی یالوم هنگامی که پدر وی دچار سکته قلبی می شود مادرش یالوم و رفتارهای وی را علت این اتفاق میداند و به شدت یالوم را سرزنش میکند. هرچند حس تنفر به مادر بعدها آنگونه که یالوم در کتاب مامان و معنای زندگی آورده تعدیل شده و خود یالوم پذیرفته است که خودش هم چندان قدردان مادرش نبوده است. درگیری ذهنی یالوم به روابط دوران کودکی وی با مادرش حتی سال ها بعد ازمرگ مادر نیز در دهه هفتم و هشتم زندگی در قالب خواب ها، رویاها و کابوس ها نمایان می شد.

بر مبنای نوشته های یالوم می توان چنین استنباط کرد که ویژگی بارز کودکی یالوم فقدان اعتماد به نفس و اضطراب های پیدا و پنهانی بود که موجب شد یالوم در دوران کودکی و نوجوانی خود جهت رهایی از آن تنش ها و اضطراب ها به رمان خواندن روی آورد. در واقع اشتیاق شدید وی به خواندن رمان ها و آثار و زندگینامه متفکران بزرگ ، دنیایی آرمانی و جزیره ای امن برای یالوم فراهم کرده بود. بارها یالوم در توصیف شخصیت دوران کودکی و نوجوانی خود به ویژگی ظاهری آرام و درونی پرآشوب اشاره می کند. یالوم در مصاحبه ای با دکتر روتلن جاسلسن در توصیف دوران کودکی خود بیان می کند که هیچ دوست صمیمی ای نداشته و در قحطی دوست به سر می برده است.از طرفی در توصیف پدر و مادرش هر دو را به شدت کوته فکر توصیف کرده که صرفا بدنبال امرار معاش و بقا و درآمد کافی بودند به حدی که حتی یکبار هم خواندن کتاب را تجربه نکرده بودند. در واقع می توان چنین نتیجه گرفت که اشتیاق وافر و به تعبیر خود یالوم اشتیاق سیری ناپذیر وی برای مطالعه کتاب ها در جهت رهایی از فضای فلاکت بار دوران کودکی بوده و کتاب ها برای وی خاصیت گریزگرایانه خوشایندی داشتند.

دوران تحصیل و ورود به پزشکی

علاقه یالوم به پزشکی به اتفاق ناخوشایندی که در 14 سالگی برای پدرش رخ داد برمی گشت. در آن سال پدر یالوم دچار سکته قلبی می شود و مادر طبق عادت همیشگی تقصیر را گردن یالوم می اندازد.پزشک آن زمان بنام دکتر بنجامین منچستر بر بالین پدر حاضر شده و به یالوم اطمینان می دهد خطری پدرش را تهدید نمی کند. یالوم بعدها از تجربه دیدار و گفتگو با دکتر منچستر و اطمینانی که پزشک از بابت سلامتی پدر داده بود به عنوان قوت قلب فوق العاده یاد می کند و آن دیدار را مقدمه ای برای ورود به عرصه پزشکی و در نهایت روانپزشکی می داند.یالوم بقصد روانپزشکی وارد رشته پزشکی می شود. در سال 1956 از دانشگاه بوستون در رشته پزشکی فارغ التحصیل و سپس وارد رشته روانپزشکی در دانشگاه جرج واشینگتن شده و در سال 1960 از این رشته فارغ التحصیل می شود.

یالوم در توصیف تصورات خود پیرامون روانپزشکی بیان می کند که از بدو ورود به پزشکی شیفته روانپزشکی بوده رشته ای که به حیات ذهن و اندیشه نزدیک تر بوده و خود نیز روانپزشکی را به عنوان مطالعه ذهن در نظر می گرفت.لازم بذکر است که در دهه 50 و60 هنوز روانشناسی و روانپزشکی بطور کامل از هم تفکیک نشده بود و روان درمانگری صرفا توسط روانپزشکان انجام می شد و روانشناسان هم تحت نظر روانپزشکان به روان درمانی می پرداختند.

تحصیل در روانپزشکی

یالوم در توصیف علاقه خود به روانپزشکی این رشته را با ویژگی جذابیت بی پایان با مراجعینی که هریک داستان بی نظیر و نیازمند درمانی منحصر به فرد هستند توصیف می کند. در واقع از همان ابتدا یالوم با فضای روانپزشکی حاکم بر دانشکده های روانپزشکی دهه 60 امریکا مخالف بود. روانپزشکی آن زمان بر فردیت زدایی ،تشخیص بر اساس علایم موجود و درمان های یکسان ،کوتاه مدت و روش های از پیش تعیین شده مبتنی بود.

یالوم در کتاب مساله مرگ و زندگی آغاز تجربه روان درمانگری خود را در دوره رزیدنتی در 1957 و در دانشگاه جان هاپکینز می داند. یالوم در ابتدای دوره رزیدنتی شیفته افکار و آثار فروید می شود و این شیفتگی به حدی بوده که علاوه بر مطالعه همه نوشته های فروید، سالیوان و هورنای در همان شروع دوره دستیاری خود وی تحت درمان روانکاوی در قالب 700 ساعت قرار می گیرد. تجربه روانکاوی شدن توسط یکی از روانکاوان انیستیتو روانکاوی بالتیمور واشینگتن تجربه خوشایندی برای یالوم به ارمغان نمی آورد تا جاییکه از آنجلسات بعنوان تجربه روابطی سرد مبتنی بر دیدگاه تشخیصی یاد می کند.با توجه به فضای حاکم بر روانپزشکی آن زمان که تحت تاثیر روانکاوی بود و با توجه به دیدگاه یالوم نسبت به روانپزشکی طبیعی است که یالوم بهره زیادی از اساتید روانپزشک خود که رویکردی روانکاوانه داشتند نبرده باشد.یالوم در توصیف خاطرات دوره دستیاری بیان می کند یکی از اساتید روانپزشکی به نام دکتر وایت هورن در پایان سال اول دستیاری به منظور ارزیابی وی ، یالوم را به دفتر خود فرا خوانده و به وی چنین میگوید:

« دکتر یالوم همه اساتید شما متفق القول هستند که اگر بجای تمرکز بر چیزهایی که آنها بلد نیستند وقت خود را صرف یادگیری چیزهایی کنی که آنها بلدند وضعیت تحصیلی بهتری خواهی داشت.»

فلسفه و روانپزشکی

یالوم با آنکه شیفته آثار فروید و شاگردان وی بود ولی بدلیل اینکه ردپای دغدغه های اگزیستانسیال به ویژه اضطراب مرگ را در آنها نمی یافت به بررسی آثار فیلسوفان اگزیستانسیال روی آورد. در این میان در سال اول رزیدنتی،با خواندن کتاب هستی (Existence)نوشته رو لومی به شدت شیفته آرای وی شد. همین مساله باعث شد که یالوم ضرورت تحصیل در رشته فلسفه غرب و آشنایی با فیلسوفان غربی را احساس کند و با وجود دشواری های دوران تحصیل ،در سال دوم رزیدنتی ، دوره یکساله کارشناسی رشته فلسفه غرب را با جدیت تمام سپری کرد. وی در این دوران کتاب تاریخ فلسفه راسل را کلمه به کلمه خوانده و در دوره های مختلف فلسفه دانشگاه جان هاپکینز از هایدگرشناسی تا آشنایی با فیلسوفان یونان و فیلسوفان دوران مدرن شرکت کرد. برای یالوم مهمترین کارکرد فلسفه شکستن بت ها بود. از سوی دیگر خود وی نوشتن در قالب فلسفه را شبیه به درد زایمان می داند و بیان می کند که زایش اندیشه و اندیشیدن درد دارد.

یالوم در توصیف تجارب دوره فلسفه خوانی خود بیان می کند در حالیکه وی غرق مطالعه آثار فیلسوفان و ادیبان بزرگ بود بسیاری از اساتید روانپزشکی و دانشجویان هم دوره وی حتی اسم این اندیشمندان را نشنیده بودند. به عنوان مثال یالوم به استاد خود جان وایت هورن اشاره می کند که یکی از کتاب های کافکا را به استادش هدیه می دهد و وایت هورن مدتی بعد بیان می کند که با وجود خواندن کتاب نتوانسته از محتوای آن چیزی بفهمد. به اعتقاد یالوم افرادی همچون افلاطون،اپیکور،نیچه،کیرکیگور،کافکا و داستایوفسکی روانشناسان بزرگی بودند و به همین دلیل معتقد است تصور اینکه روانشناسی از قرن 19 آغاز شده خطای بزرگی است و تاریخچه این رشته را باید در دو هزار سال پیش جستجو کرد.

علاقه یالوم به فلسفه و اندیشه ورزی فلسفی پس از اینکه در سال 1963 استاد دانشگاه استنفورد شد نه تنها کاهش نیافت بلکه با شرکت در کلاس های فلسفه به صورت مستمع آزاد فزونی یافت. این اشتیاق به حدی بالا بود که برخی دوره های دانشکده فلسفه مانند هایدیگر شناسی را چندین بار شرکت نموده و خود را دانشجوی مادام العمر فلسفه در نظر می گرفت.

در تحلیل اشتیاق سیری ناپذیر یالوم به اندیشه های فلسفی فیلسوفان یونان باستان و مدرن می توان چنین بیان کرد که فلسفه برای یالوم جنبه کاربردی در جلسه روان درمانی داشته و دارد. باور یالوم این است که با از طریق کاربرد اندیشه های فیلسوفان در جلسات روان درمانی می توان به مراجع این حقیقت را منتقل کرد که اذهان متفکران بزرگ نیز همچون مراجعین درگیر مسایل اگزیستانسیال می باشد. در واقع یالوم باور دارد که پذیرش این واقعیت که ذهن متفکران و خردمندان از یونان باستان تا قرن حاضر با پرسش های بی پاسخ به ویژه از جنس اگزیستانسیال دست به گریبان است برای مراجعین روان درمانی می تواند قوت قلب باشد.برای نمونه یالوم در مواجه با دغدغه اضطراب مرگ در مراجعین به آراء و اندیشه های اپیکور و رواقیون استناد می کند.

استاد دانشگاه استنفورد:

یالوم پس از فارغ التحصیلی از روانپزشکی و گذراندن خدمت سربازی، در سال 1963 به عنوان استاد دانشگاه استنفورد مشغول به کار شد ، دانشگاهی که بنیان های روانشناسی اگزیستانسیال در این دانشگاه شکل گرفته است. استخدام یالوم در دانشگاه بیش از هرچیز مدیون نامه استاد وی جان وایت هورن بود. در این نامه که خطاب به رئیس دانشکده روانپزشکی استنفورد نوشته شده جان وایت هورن پیش بینی کرده بود که یالوم در آینده نزدیک یکی از رهبران روانپزشکی آمریکا خواهد شد. یالوم مبانی روان درمانی اگزیستانسیال و گروه درمانی را در این دانشگاه بنا نهاد و تا پایان دوره کار و بازنشستگی ( 1994 )در این دانشگاه حضور داشت.

اساتید تاثیرگذار

وایت هورن: یکی از اساتید تاثیر گذار در دوران رزیدنتی یالوم دکتر وایت هورن رئیس گروه روانپزشکی جان هاپکینز بود. تماشای مصاحبه های وی با بیمارانش که گاهی تا 3 ساعت طول می کشید از تجارب به یاد ماندنی در ذهن یالوم است. وایت هورن برخلاف رویکردهای متداول مصاحبه،شیوه ای بدیع برای مصاحبه با بیمارانش را ابداع کرده بود. او کار با هر بیمار را با لوحی نانوشته آغاز می کرد و هر بیمار را منحصر به فرد می دید و بیمار را در هیچ فرمول پیش ساخته ای قرار نمی داد. برای مثال برای مصاحبه با یکی از مراجعینش که متخصص تاریخ قرن 16 بود به طرز شگرف و تیزبینانه با سوال پیرامون جنگ ها و وقایع آن دوران به دنیای ذهنی مراجع ورود پیدا می کرد.

رو لومی: روانشناس و نویسنده آمریکایی و از اساتید تاثیرگذار یالوم که به مدت 2 سال درمانگر یالوم نیز بود و پس از اتمام درمان از نزدیک ترین دوستان یالوم محسوب می شد. کتاب هستی رولومی تاثیر شگرفی بر اندیشه های یالوم و مشوق اصلی یالوم برای گذراندن دوره های فلسفه غرب بوده است. رولو می به عنوان پدر روان درمانی اگزیستانسیال لقب گرفته است.

آشنایی با مرلین:

کتاب مساله مرگ و زندگی (2019) به عنوان آخرین کتاب به نگارش درآمده توسط یالوم و همسرش مریلین است.این کتاب در واقع پروژه مشترکی بود که به پیشنهاد همسرش،مرلین،آغاز شد ولی بدلیل مرگ وی در اواسط نگارش کتاب توسط خود یالوم به اتمام رسید. مرلین شریک زندگی 65 ساله یالوم از همان دوران دبیرستان محبوب یالوم بشمار می آمد. بر خلاف یالوم که فردی بشدت خجالتی ،کمرو و منزوی بود مرلین در دبیرستان و دانشگاه محبوب و برونگرا بود.یالوم در توصیف دوران دبیرستان و آشنایی با مرلین در مصاحبه با روتلن جاسلسن میگوید: « مرلین خیلی محبوب بود ظرافت و وقار اجتماعی اش باعث می شد بسیاری از معلم ها توجه خاصی به او داشته باشند ولی من در آن زمان شاگرد درس خوان ولی عصبی و مضطربی بودم که به جایی نمی رسیدم و همیشه خودم را از لحاظ ظاهری غیرجذاب و خسته کننده می دانستم. مرلین تنها کسی بود که مثل من کتاب می خواند او نقش بسیار تعیین کننده ای در سال های شکل گیری من داشت».اهمیت نقش مرلین در زندگی یالوم به حدی است که یالوم وی را مهمترین فرد در دنیای خود از 15 سالگی تاکنون می داند.مرلین دکترای ادبیات تطبیقی خود را از دانشگاه جان هاپکینز گرفته بود و به دلیل تسلط بی نظیرش در حوزه ادبیات ، یالوم را با ادبیات فاخر کلاسیک آشنا کرد و این نقش تا بدانجا بود که نخستین خواننده ، ویراستار و منتقد آثار یالوم بحساب می آمد.

در سال 2019 مرلین به تومور مغز استخوان،سرطان سلول های پلاسما مبتلا و در همان سال پس از گذراندن ماه های سخت بیماری چشم از جهان فروبست.تصور زندگی بدون مرلین برای یالوم به حدی وحشتناک بود که در روزهای پایانی زندگی مرلین، بارها افکار خودکشی به سرغ یالوم 89 ساله می آمد. پیامد مرگ مرلین آنگونه که خود یالوم در مصاحبه ها و کتاب مساله مرگ و زندگی بیان کرده است تحمل یک دوره افسردگی طاقت فرسا،تفکرات وسواس گونه و سوگ عمیق بود که تا قبل از مرگ همسرش تجربه ای از آنها نداشت.

در واقع می توان چنین استنباط کرد که مرگ مرلین بازتابی از فعال شدن و مواجه شدن یالوم با اضطراب مرگ خویش است چنانکه خود یالوم بارها در نوشته هایش به این نکته اشاره کرده است که مرگ دیگری ما را با مرگ خودمان روبرو می سازد.

یالوم و دوران پس از مرگ مرلین

روزهای بدون مرلین برای روانپزشکی در سنین 90 سالگی که نیم قرن دنیا را با داستان ها و رمان هایش پیرامون دغدغه های اگزیستانسیال (مرگ،پوچی،آزادی،تنهایی) شیفته و مبهوت ساخته است به سختی درگذر است. کهولت سن و عمل قلب و قراردادن ضربان ساز مصنوعی در سینه یالوم که به قلب وی فرمان منقبض شدن را می دهد و اگر از کار بیفتند زندگی وی نیز به پایان خواهد رسید همگی نشان از شکنندگی و فناپذیری خود یالوم است.قدرت حافظه بی نظیر و تیزبین یالوم بیش از هر زمان دیگری رو به تحلیل رفته و تجربه فراموشی های موقتی به ویژه در مورد صحنه های مرتبط با خاکسپاری همسرش برایش آزاردهنده شده است.بیش از هر زمان دیگری احساس تنهایی اگزیستانسیال را تجربه می کند و هجوم افکار وسواسی شدید با تم های مختلف پرخاشگری و جنسی برای نویسنده کتاب وقتی نیچه گریست نشان از از سوگ عمیق به خاطر مرگ مرلین است.با این وجود، یالوم به کمک بازخوانی آثار خود و جلسات روان درمانی و همراهی دوستان و خانواده اش به تدریج وارد دنیای بزرگسالی مستقل می شود دنیایی که به تعبیر خود وی متحیر از تجربه چنین دنیایی است ولی معتقد است هنوز چیزهای زیادی برای آموختن درباره زندگی وجود دارد.

دوران بازنشستگی وی از روان درمانگری نیز فقدان بزرگی برای وی رقم زده است. بازنشستگی از روان درمانگری پیش از مرگ مرلین آغاز شده بود و با مرگ وی شتاب گرفت به حدی که امروزه صرفا به برگزاری جلسات روان درمانگری به شکل مشاوره های تک جلسه ای برای معدودی از مراجعین اکتفا می کند.این بازنشستگی به تعبیر خود وی در کنار مرگ مرلین هر دو فقدان بزرگی هستند زیرا وی بدون روان درمانگری احساس سردرگمی می کند و در این شرایط تنها اکسیر نوشتن است که همچنان به زندگی وی هدف و معنا می دهد.


1 پسندیدم 1 دیدگاه

استخاره آنلاین
فال حافظ آنلاین
فال امروز جمعه 06 مهر
از سراسر وب
دیدگاه ها
بازدیدکننده
1 سال پیش

سلام بسیارعالی از ارایه مطالب مفیدتان
پاسخ
دیدگاه خود را ثبت نمایید
ویرایش و ویراستاری متون انگلیسی
(عکس) تولد 41 سالگی امید حاجیلی در کنار پدر، مادر و برادرزاده‌ی باکلاسش با یک کیک کاملا موسیقیایی/ به به چه خانواده‌ی خوش استایلی👌
خلاقیت خنده دار اُوستا بَنّا در مقاوم سازی خانه اش با تیر برق به جای ستون/ تن همه مهندسا رو به لرزه انداخت +فیلم
چهره خندان و حال خوش بازیگران زن در قایق سواری بر روی آب‌های زیبای ایران؛ از سانیا سالاری و نرگس محمدی تا بهاره رهنما به همراه حاجی، همسر سابقش+عکس
خطای دید/ حتی افرادی با ضریب هوشی بالا نمی‌توانند "مادر بی‌مسئولیت" این «کودک رها شده» را در 4 ثانیه طلایی پیدا کنند
پذیرش و چاپ مقاله در مجلات خارجی ISI، SCOPUS، PUBMED، ISC
هزینه تبدیل پایان نامه به کتاب + ویدئو آموزشی
بهترین ترجمه با بهترین مترجم آنلاین + معرفی 8 پلتفرم برتر ترجمه
حسن ریوندی : برق کوچه مون رفت کُفری شدم زنگ زدم اداره برق گفتم کوچه رو‌به‌رو برق داره ما نداریم ، گفتن الان درست میکنیم 5 دقیقه بعد برق اونام رفت
پردیس احمدیه، ساحل پوست شیر: من افغانی نیستم؛ مراغه به دنیا آمدم و با فرهنگ تبریز و تُرک‌ها بزرگ شدم+ویدیو