ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
چوگان حکم در کف و گویی نمیزنی
باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی
این خون که موج میزند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمیکنی
مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمیکنی
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طره یاری نمیکنی
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
و اندیشه از بلای خماری نمیکنی
حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله میکنند تو باری نمیکنی
تعبیر غزل شماره 482 حافظ:
شرایط کاری که می خواستید انجام دهید آماده شده اما اقدامی نمی کنید و با امروز و فردا کار را به عقب می اندازید. اگر تعلل کنید همه چیز به فنا خواهد رفت.
با از دست دادن فرصت هایی که پیش می آید دچار پشیمانی خواهید شد، دوراندیش و آینده نگر باشید تا به آرزوها و اهداف خود دست پیدا کنید.