ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی
هر جا که روی زود پشیمان به درآیی
هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش
آدم صفت از روضه رضوان به درآیی
شاید که به آبی فلکت دست نگیرد
گر تشنه لب از چشمه حیوان به درآیی
جان میدهم از حسرت دیدار تو چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان به درآیی
چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت
کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآیی
در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به درآیی
بر رهگذرت بستهام از دیده دو صد جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی
حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه رو
بازآید و از کلبه احزان به درآیی
تعبیر غزل شماره 494 حافظ:
عجولانه تصمیم نگیرید که بی فکری باعث پشیمانی و حسرت شما خواهد شد. از ظاهربینی حذر کنید و قبل از عمل کردن به حرف های دیگران عقل و اندیشه خود را به کار بگیرید.
اندوه و غصه را از دل بیرون کنید و امیدوار باشید که با رفتار عاقلانه و دوراندیشی می توانید به مراد دل و مقصود خود دست پیدا کنید.
3 سال پیش