خاطره مهم «الهام چرخنده»

  یکشنبه، 28 اردیبهشت 1399   زمان مطالعه 2 دقیقه
خاطره مهم «الهام چرخنده»
ساعد نیوز : الهام چرخنده با انتشار این عکس نوشت: لطفا" این خاطره مهم را تا انتها بخوانید.

به گزارش افکارنیوز، الهام چرخنده با انتشار این عکس نوشت: لطفا" این خاطره مهم را تا انتها بخوانید.

اخبار چهره ها - از یه جایی باید شروع میشد؛ چرا انتهای ترانه هام و نقاشی هام و موقع اسپک زدن و ته تمام دلخوشی هام یک واژه بود ،! چرا جاری بود این یا علی. این یک عمر پر پر زدن و ذوب شدن در این واژه سه حرفی چیزی نبود که بتونم به راحتی عبور کنم ازش. اون نجات گر بود و خاتم؟

اون همون انسان کامل بود؟؟ اواخر سال هشتاد و نه تو مالزی معبد باتو کیو رو پیداش کردم . پر عود بود و رنگ و مجسمه و بت و گل های رنگی و سیصد پله که به غار معروف ختم میشد . به واسطه رشته موسیقی هندی رو تا حدی میدونستم . چند روزی با کالسکه ارسطو و امیر شایان که اون وقت ها ده سالش بود تو محوطه معبد قدم میزدیم تا شب باز فردا صبحش راه می افتادیم سمت باتو کیو غار اسرار آمیز هندو. بوی تندوری و عطر ادویه و عود روحمو آروم میکرد . با یکی از راهبه ها آشنا شدم . ازش خواهش کردم تو مراسم و آیینشون من رو راه بدن . اون گروه از گاو پرست ها بودن که طبقه دوم سالن تطحیر سمت چپ بت معروفشون نشسته بود . مجسمه سنگی یک گاو بزرگ که هر روز با گل و مواد معطر و شیر تزعین و شستشوش میکردن. عزیز خانم اومده بودن مالزی پیش من و بچه هام البته اون زمان خانم دکتر خواهرم هم در مالزی دوره های انتهایی تحصیلاتشون رو میگذروندن . بهترین فرصت بود بچه ها رو به عزیز بسپارم و برم داخل معبد برای کشف حقیقت . روزی همراه با گروه اصلی وارد معبد شدم . ظاهرا" روز جشن بود یک چیزی شبیه به عید پاک . ده ها سبد گل با شمع و یک پودر قرمز رنگ در یک سینی حاضر کرده بودند . من مثل خیلی وقتا که تو هوای شرجی مالزی شبیه به خود هندی ها لباس پوشیده بودم همین طور که در صف بودم که داخل بشم دیدم چند خانم که خود آراسته بودند به گل با دستان رنگی که انگار از مجلس حنا بندان آمده بودند آمدند سمت گروه ما .شروع کردند به خواندن یک آهنگ دست جمعی . دست بر قضا اون ملودی و آهنگ رو خوب بلد بودم و هرگز فکر نمیکردم این مناجات باشه . شروع کردم با شعف و ذوق خوندن . گل های مریم رو وصل کردند به گیسوان ما . بعد سینی که مخصوص عبادت بود رو به دستم دادند . اون گروه از صدای من و تحریر های من خوششون اومده بود و بردنم اول صف . من جلو راه می رفتم و اون مناجات رو با صدای بلند به زبان هندی میخوندم . برام جالب بود . کشف حقیقت .

تصویر


7 دیدگاه

  دیدگاه ها
بازدیدکننده
6 سال پیش

الهام جون!! بچرخ تا بچرخیم!!
بازدیدکننده
6 سال پیش

بعد شما کجا میری تو خیابونا؟
بازدیدکننده
6 سال پیش

خوشا بحالتون که در زمان حیات و جوانی خدا و راه خدا رو دیدید و در حال پیمودنید همیشه قدردان باشید ودیگران رو هم دعا کنید
نانا
6 سال پیش

شما ها که تو زندگی مردم فضولی میکنید بشینید تو خونه هاتون
علی
6 سال پیش

نفرمودید عکس معبد رفتنشون رو دیدید پی به ایمانشون بردید ؟ من که هیچوقت از اشخاص دو رو خیری ندیدم غیر از بازی با کلمات و دورنگی ایشالاه توی کارای نمایشی موفق باشن و حتما عاقبت بخیر هم هستن
بازدیدکننده
6 سال پیش

گاهی فک میکنم گریه های شبانه علی(ع)برای چه بود.گاهی دلم ازآدم وآدم میگیره ولی ازخداشرم دارم جوابشون روبابدی بدم فقط باخدا درد دل میکنم وگریه میکنم وبازهم یاد گریه های شبانه علی می افتم که شاید اینطوربوده امااو مرد خدابود نه نفس شایدبرای جاهلیت انسانها گریه میکرد وبراشون ازخداخوبی میخواست
اکرم
6 سال پیش

سلام خانم چرخنده عزیز هر موقع عکس شما را میبینم خیلی خوشم میاد خوش بحال شما و ایمان و بردباری شما سلامت و موفق و عاقبت بخیر باشی .
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها   
آخرین تصاویر