بخش قابل ملاحظهای از آدمها برای پرستیژ و موقعیت اجتماعی خود اهمیت ویژهای قائلند. آنها نگران ارزیابی و قضاوت دیگران هستند. لذا در تلاشند از رهگذر اثبات خود مورد توجه و احترام عموم قرار بگیرند و بعنوان افراد متشخص و اصطلاحا باکلاس مورد پذیرش واقع شوند. البته مشکل در باکلاس شدن نیست، ایراد در برداشت اشتباه و ناقص از مفاهیم تشخص و پرستیژ است. بنظر میرسد بخش عمدهای از توسعه اجتماعی و رشد فرهنگی جامعه در بازتعریف واژهها و اصطلاحات رایج است.
من تصور میکنم یکی از مفاهیمی که باید مورد بازنگری قرار گیرد مفهوم “کلاس” و پرستیژ است.
عدهای کلاس را در داشتن خانهای وسیع منوط میکنند. اما کلاس صرفا مربوط به بزرگی یک خانه نیست، عمدتا به بزرگی قلب آدمهایی است که در آن خانه زندگی میکنند.
اینکه خانواده چه موقعیت و اولویتی در زندگی فرد دارد مهمتراز موقعیت خانهای است که فراهم کرده است.
بعضی کلاس خود را در داشتن اتومبیل گرانقیمت دیدهاند.
ولی بیشتر از نوع اتومبیل، نحوه رانندگی و میزان احترام به قوانین راهنمائی و رانندگی پرستیژ و کلاس را به نمایش میگذارد. مهم نیست چه میرانیم، مهم این است چگونه میرانیم. بسیار دیدهام آدمهایی که با افکار منسوخ، کهنه و نخ نما دغدغه سوار شدن بر ماشینهای روز بازار دارند.
آنقدر که دنبال بهروز کردن سواری خود هستند در جستجوی بهروز کردن اندیشهها و نگرشهای از رده خارج خود نیستند.
کلاس انسان به قیمیت ماشین زیر پایش نیست بلکه به میزان ارزشی است که برای خود قائل است.
کلاس یعنی خود را بیقید و شرط پذیرفتن.
کلاس یعنی همین که هستیم، کامل (فول آپشن) هستیم.
عدهای از ما با ساعتی که بدست میکنیم، خود را باکلاس میدانیم.
اما باید پذیرفت بیش از نوع ساعت، میزان تعهد ما به زمان و قول و قرارها پرستیژ را نشان میدهد.
افراد باکلاس وقتشناس و خوشقولند.
آنها فرق بین ساعت هفت و هفت و پنج دقیقه را میدانند.
آدم بیکلاس فقط به ساعتی که دارد فکر میکند و آدم باکلاس بیشتر به ساعتی که قول داده و زمانی که متعهد است میاندیشد.
همه ساعتها وقت را نشان میدهند اما همه آدمها یک انداز قدر وقت و عمرشان را نمیدانند.
کلاس یعنی مدیریت زمان.
کلاس یعنی نپرداختن به کارهای غیرضروری و بیارزش.
گاه سعی میکنیم با عطر و ادکلنی که استفاده میکنیم روی دیگران اثر بگذاریم اما مهمتر از بوی خوش، احساس خوبی که به دیگران میبخشیم مارا جذابتر میکند. عطر گل لبخندی که بر لب آدمها مینشانیم، رایحه چهره گشاده و خلق نیکمان روح افزارتر از بویی است که از خود ساطع میکنیم.
بعضی با لباسی که میپوشند کلاس میگذارند، آنها در واقع لباس نمیپوشند بلکه با آنچه بر تن میکنند، صرفا میخواهند زشتیها، عقدهها و اضطرابهای درونی خود را بپوشانند.
گروهی در خیال خود با مدارک بالای تحصیلی صاحب پرستیژ شدهاند.مدرک دارند اما از درک صحیح و ذهنیت سازگاری برخوردار نیستند. چه دانش آموختگانی که هنوز الفبای روابط انسانی را نیاموختهاند و چه به ظاهر کم سوادانی که از هوش و سواد اجتماعی بالا بهرهمندند. افراد ناایمن و هراسانی را دیدهام که با جذابیت جسمانی در پی اثبات خود و کسب امنیت هستند. آنها نمیدانند کلاس به قد آدم نیست، به بلندای فکری است که در ذهن دارند. کلاس بیشتراز آنکه به وزن و تناسب اندام مربوط باشد، به تناسب افکار و وزن آرزوها و اهداف ارتباط دارد.
نگینی که به دندان میزنیم ضامن زیبایی نیست، جذابیت به کندن دندان طمع است. کلاس و زیبایی صرفا به اندازه و رنگ چشم بستگی ندارد، بلکه عمدتا به نگاه مثبت اندیش و واقعبین همبسته است.
برخی وقت زیاد میگذارند تا به خود برسند، کسانی هم هستند که کلاس را در رسیدگی به وضع و امورات دیگران میبینند. به قول سهراب:
ساده باشیم،
چه در باجه یک بانک
چه در زیر درخت.
خودمان باشیم، بیشتر از اینکه فکر کنیم درباره ما چگونه فکر میکنند، به فکر بهسازی و شکوفایی درونی باشیم.
آدمهای با کلاس به خود احترام میگذارند. آدمهای با کلاس خود را دوست دارند.
آنها با خود راحتند و با خویشتن خویش به صلح رسیدهاند. آدمهای باکلاس، بصورت افراطی دغدغه چگونه بنظر رسیدن ندارند. هرچه کمتر در فکر تاثیر گذاشتن باشیم بیشتر دیگران را تحت تاثیر قرار خواهیم داد. هرچه کمتر بدنبال کسب احترام باشیم بیشتر احترامها را جلب میکنیم.
و هرچه کمتر به فکر بدست آوردن تحسین باشیم، تحسین برانگیزتر ظاهر خواهیم شد.
گاه کلاس در این است که به فکر کلاس نباشیم.