دسته بندی ها

سیاست
جامعه
حوادث
اقتصاد
ورزش
دانشگاه
موسیقی
هنر و رسانه
علم و فناوری
بازار
مجله خانواده
ویدیو
عکس

جستجو در ساعدنیوز

جامعه /

لطفا این شال سبز رنگ را به دست رهبر انقلاب برسانید+ عکس 

دوشنبه، 05 شهریور 1403
کد خبر: 405284
ساعدنیوز: «این شال را با دستان خودم بافتم و همه رج رج این شال با گفتن ذکر به نیت سلامتی آقا امام زمان(عج) و سلامتی رهبر عزیزم بافته شده که آن را به شما رهبر عزیزم هدیه می‌کنم. انتظار دارم جواب نامه‌ام را بدهید. تنها آرزویم این است که دیداری با شما داشته باشم بلکه دیدار با شما غم 42 ساله مفقود بودن همسرم را التیام ببخشد.»

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز، این بخشی از نامه «مریم رمضانعلی» همسر شهید جاوید الاثر «رسول هوشیاری» است برای مقام معظم رهبری که دو سال است به همراه یک عکس قدیمی و یک شال سبز رنگ بافتنی گوشه خانه مریم خانم خاک می‌خورد و همچنان منتظر است کسی این امانتی را به دست صاحبش برساند.

عصایش را دست گرفته بود و جلوی در ایستاده بود. قبلا که تماس گرفتم آدرس را نپرسیدم چون یکبار خانه‌شان رفته بودم برای مراسم رونمایی از کتاب. آدرس حدودی در ذهنم بود، اما دقیق یادم نبود. نزدیک فضای سبز که رسیدم با او تماس گرفتم. گفت که برقمان قطع است و من میایم جلو در استقبالت. وارد خیابان ایثار 6 که شدی خانه ما دقیقا روبروی فضای سبز شهید هوشیاری است. از هر کس بپرسی منزل شهید هوشیاری، نشانت می‌دهند.

خلاصه که به پرس و جو نرسید. خودش دم در ایستاده بود و منتظر من بود. ماشین را پارک کردم و پیاده شدم. یک مقنعه آبی نفتی سر کرده بود و یک مانتو گلدار خنک و تابستانی هم تنش. شادابی و شوق چشمانش مرا به یاد مراسم رونمایی از کتاب انداخت؛ کتاب «رقص خون در گلوی پاییز». آن روز هم هر مهمانی که از راه می‌رسید و با او احوال پرسی می‌کرد، انگار تنهاترین مهمان خانه‌اش بود؛ با وجود اینکه خانه پر بود از همسایه‌ها، اقوام، مسئولان و مدیران استانی و شهرستانی، مریم خانم طوری از تک‌تک مهمانانش استقبال می‌کرد و با لبخند خوش‌آمد می‌گفت، انگار تو تنها مهمان آن خانه بودی.

خوب نمی توانست راه برود به زحمت با عصا پله‌ها را پایین آمده بود و دم در ایستاده بود. مچ پای راستش مدتی بود درد می‌کرد؛ طوری‌که حتی برای نماز جماعت هم نمی‌توانست به مسجد محله برود. روی تخت چوبیِ کنار خانه که نشست، نفسی تازه کرد و گفت: دیروز خانم‌های محل همراه امام جماعت آمدند خانه‌مان. چون با این پا چند روزی است که نمی‌توانم مسجد بروم، آنها آمده بودند احوالپرسی.

بعد با لبخندی سرشار از غرور ادامه داد: مرا خیلی دوست دارند. رویم طور دیگری حساب می‌کنند.

از روز قبل به مستاجرش سفارش کرده بود شربت آماده کند و برای آمدن من در یخچال بگذارد. حتی لیوان‌ها و کاسه برای بستنی هم روی اُپن آشپزخانه چیده بود. پارچ شربت را از یخچال درآوردم و در لیوان‌ها ریختم و کنار مریم خانم نشستم.

پایش را که بدجور ورم کرده بود، روی تخت گذاشت و نشانم داد و گفت: زانویم را که عمل کردم، به مچ پایم فشار آمد و اینطور شد؛ البته چند سال قبل با موتور تصادف کرده بودم و بخیه خورد اما بعد از عمل زانویم بدتر شد. پسرم حجت می‌گوید: «باید بیایی تهران عملش کنی، اینطور فایده ندارد.» دعا کن همینجا بتوانم عمل کنم برایم سخت است تا تهران بروم. البته که سری قبل برای عمل زانویم چند ماه خانه حجت، تهران بودم. خودش پزشک است. گفته جواب آزمایش‌هایت که آمد بیا تهران برای عمل.

ماجرای شالی که به نیت رهبر انقلاب بافته شد

به سختی بلند شد و آرام آرام به طرف اتاق خواب رفت، پس از چند دقیقه مریم با یک نایلون سفید از اتاق بیرون آمد. آن را روی تخت گذاشت. نایلون را برداشتم و شال سبز رنگ زیبایی را از داخل آن بیرون آوردم. یک پاکت نامه و یک عکس قدیمی کنار شال بود. عکس را که خوب نگاه کردم، عکس حاج رسول بود با لباس بسیجی و یک اسلحه روی دوشش که کنار یکی از همرزمانش ایستاده؛ دقیقا سه ماه پیش از شهادت. پاکت نامه را باز کردم. در بخشی از آن نوشته بود:

«این شال را با دستان خودم بافتم و همه رج رج این شال با گفتن ذکر به نیت سلامتی آقا امام زمان(عج) و سلامتی رهبر عزیزم بافته شده که آن را به شما رهبر عزیزم هدیه می‌کنم. انتظار دارم جواب نامه‌ام را بدهید. تنها آرزویم این است که دیداری با شما داشته باشم بلکه دیدار با شما غم 42 ساله مفقود بودن همسرم را التیام ببخشد.»

مریم گفت: تاکنون به دیدار مقام معظم رهبری نرفته‌ام. دو سال پیش یک شال به نیت ایشان بافتم و به کسی سپردم تا آن را به دست رهبر انقلاب برساند. روزشماری می‌کردم و هر موقع زنگ تلفن می‌خورد یا صدای زنگ در می‌آمد، گمانم می‌رفت از بیت رهبری است و با خود می‌گفتم شال به دست رهبرم رسیده و حالا زنگ زدند که مرا دعوت کنند بروم به دیدار ایشان. اما خبری نشد. چند ماهی که گذشت پرس و جو کردم و فهمیدم آن فرد به دلایلی نتوانسته شال را به مقصد برساند. سال قبل وقتی از آن بنده خدا ناامید شدم، دوباره شروع کردم به بافتن یک شال دیگر با کاموا سبز. شال را که بافتم قرار شد یکی از روحانیون محله آن را به دست آیت‌الله خامنه‌ای برساند اما بنده خدا پایش شکست و حالا یک ماهی است که خانه‌نشین شده است.

گویا هنوز هم روزگار با مریم کج خُلقی می‌کرد و شال انگار می‌خواست باز هم مهمان خانه با صفای شهید هوشیاری باشد و حالا مریم امیدوار است تا آن روحانی بتواند پس از بدست آوردن سلامتی، امانتی را به صاحبش برساند.

شال را که او خیلی به آن حساس بود، تا کردم و همراه همان عکس قدیمی و پاکت نامه گوشه تخت گذاشتم. چشمم خورد به میز گرد چوبی که گوشه سمت راست تلویزیون جاخوش کرده بود و چند قاب عکس روی آن ردیف شده بود. جلوتر رفتم تا به عکس‌ها دقیق‌تر شوم. یک قاب عکس جلوتر و بزرگ تر از بقیه بود؛ حاج رسول وسط ایستاده بود و کریم و حجت هم این طرف و آن طرفش.


پسندیدم دیدگاه ها

استخاره آنلاین
فال حافظ آنلاین
فال امروز دوشنبه 05 شهریور
از سراسر وب
دیدگاه خود را ثبت نمایید
قدردانی هادی چوپان از همسرش : اگه 5 تا هادی چوپانم بیاد نمیتونه کارای روزانه همسرم رو بکنه ، روزی 8 وعده غذا می پزه
(ویدیو) صحبت های مهران مدیری: آشپزی خانوم صمدی خیلی بده!/واکنش آزاده صمدی:آشپزی من عالیه
ویدئو/ یادگیری زبان انگلیسی با فیلم سینمایی «تاج و تخت»/ همراه با زیرنویس فارسی
(ویدئو) کشف های باستانی در ایران که باستان شناسان را حیرت زده کرد/ از پروتز چشم مصنوعی تا سیستم فاضلاب شهری و...
پست احساسی پسر هادی چوپان برای گرگ پارسی +عکس/ ماشالله عجب بدنی به هم زده
اصول مهم ویراستاری تخصصی کتاب چیست؟
گفتگو با تنها روحانی بدنساز ایران / من نسل Z روحانیتم! / ممکن است خلع لباسم کنند
پذیرش و چاپ مقاله در مجلات خارجی ISI، SCOPUS، PUBMED، ISC
پذیرش تضمینی مقاله علمی پژوهشی
ترجمه تخصصی کتاب