به گزارش سایت خبری ساعد نیز به نقل از خراسان، خیلی از اهالی محل از من می ترسیدند و حساب می بردند تا این که پا به خانه مجردی یکی از دوستانم گذاشتم و ... به گزارش اختصاصی خراسان، این جملات را مرد 40 ساله ای بر زبان جاری می کرد که اواخر بهمن سال گذشته در یک درگیری وحشتناک و تنها برای گرفتن قرص های متادون بیشتر از پدرش، دست به چاقو برد و دو برادرش را که به حمایت از پدر قصد داشتند او را از این رفتارهای خطرناک بازدارند به شدت زخمی کرد.
در این میان برادر کوچکتر که از ناحیه پا دچار خونریزی شده بود در مرکز درمانی قاسم آباد مشهد جان سپرد و به این ترتیب پرونده ای جنایی روی میز قاضی ویژه قتل عمد قرار گرفت. بررسی های مقدماتی قاضی دکتر حسن زرقانی نشان می داد «علی» (مرد 40 ساله) که گذشته تلخی نیز دارد، به خاطر زیاده خواهی ، برادر بی گناهش را هدف ضربه چاقو قرار داده و این جوان 25 ساله فقط به خاطر جلوگیری از رفتارهای هولناک برادرش و حمایت از پدر، قربانی این حادثه تاسف بار شده است.
به دستور مقام قضایی، متهم این پرونده جنایی که در محل وقوع قتل دستگیر شده بود، پس از انتقال به اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی لب به اعتراف گشود و جزئیات ماجرای برادرکشی به خاطر چند قرص متادون را شرح داد و سپس در گفت وگویی با خبرنگار خراسان سرگذشت تلخ خود را نیز بازگو کرد.
نامت چیست و چند سال داری؟ علی – ص هستم و 40 سال دارم.
تا کلاس چند درس خواندی؟ سوم راهنمایی
چرا ادامه تحصیل ندادی؟ دیگر ذهنم نمی کشید! به ورزش علاقه بیشتری داشتم، البته مدتی هم به صورت شبانه درس خواندم ولی فایده ای نداشت.
در چه رشته ای ورزش می کردی؟ کشتی و تکواندو
پس چرا ادامه ندادی؟ چون معتاد شدم دیگر همه چیز را رها کردم!
دوران کودکی و نوجوانی را چگونه گذراندی؟ آن زمان در تربت جام زندگی می کردیم و پدرم در مخابرات مشغول کار بود. من هم گاهی به همراه پدرم می رفتم تا کابل های تلفن را در مسیر روستاها بررسی کنیم. یادم می آید وقتی هفت یا هشت ساله بودم روی ستون رفتم تا کابلی را به هم متصل کنم که یکی از مسئولان مخابرات مرا دید و 45 تومان به من عیدی داد. این عمل او، تاثیر بسیار خوبی در روحیه ام گذاشت به طوری که هنوز آن خاطره را به یاد دارم!
بعد از ترک تحصیل چه می کردی؟ ابتدا به باشگاه کشتی می رفتم و از روی پله ها به کشتی گیران نگاه می کردم. بعد هم خودم ورزشکار شدم ولی از همان زمان کار می کردم و با پدرم سرکار می رفتم!
چگونه «رفیق باز» شدی؟ رفیق بازی را از همان دوران نوجوانی شروع کردم. آن زمان در یکی از پارک های تربت جام، سکوهایی را برای تفریح و استراحت خانواده ها ساخته بودند من هم با دوستانم روی آن سکوها می نشستم و در تاریکی شب سیگار می کشیدیم یا مشروب می نوشیدیم! در آن روزها من یک دستگاه موتورسیکلت «تریل» داشتم و با آن ویراژ می دادم و در کوچه و خیابان تک چرخ می زدم!
پس جوانی پرشر و شور بودی؟ از رفتارهای جاهلی خوشم می آمد و از این کارها لذت می بردم. در تربت جام خیلی از اهالی از من حساب می بردند و من هم این شرایط غرورآمیز را دوست داشتم!
اولین بار چه کسی به تو سیگار تعارف کرد؟ یکی از دوستانم که با هم به همان پارک می رفتیم! وقتی دو کام از سیگار گرفتم با مشت روی چمن ها کوبیدم و گفتم تو اولین سیگار را به من دادی!
خلافکاری هایت از چه هنگامی شروع شد؟ از همان دوران نوجوانی شروع شده بود ولی زمانی که 17-18 ساله بودم و به دنبال هیجانات دوران جوانی می رفتم، از خانه مجردی یکی از دوستانم سردرمی آوردم و از آن جا بود که خلافکاری هایم شدت گرفت.
با همسرت چگونه آشنا شدی؟ حدود 15 سال قبل برای فعالیت های گازکشی به همراه برادرانم به زاهدان و بیرجند می رفتیم که از طریق یکی از بستگانم با همسرم آشنا شدم. چند بار به نزدیکی مدرسه اش رفتم و او را دیدم که بعد هم آرام آرام این ارتباط و علاقه شکل گرفت و شش ماه بعد از این آشنایی با هم ازدواج کردیم.
فرزند هم داری؟ بله!
الان هم با همسرت زندگی می کنی؟ نه! حدود هفت سال قبل طلاق گرفت و به دنبال سرنوشت خودش رفت.
چرا؟ به خاطر اعتیادی که من داشتم! در واقع بدبختی من از همان خانه مجردی دوستم ریشه گرفت چرا که من مصرف مواد مخدر را در آن جا آغاز کردم ولی بعد از ازدواج به شیشه و کریستال روی آوردم که دیگر روزگارم سیاه شد!
هیچ وقت ترک نکردی؟ چرا! سال 90 تا آخر سال 92 ترک کردم ولی باز وسوسه شدم و نتوانستم به این پاکی ادامه بدهم!
سربازی هم رفته ای؟ بله! زمانی که نامزد بودم به خدمت سربازی رفتم دوران آموزشی را در خاش گذراندم و بقیه خدمت را در مشهد سپری کردم! البته آن زمان یک هم خدمتی داشتم که اهل طبس بود و به طور پنهانی با او مواد مصرف می کردم!
چرا از این همه خلاف و شرارت لذت می بردی؟ به دلیل این که غرور داشتم! سال 84 وقتی از تربت جام به مشهد آمدیم اول مسافرکشی می کردم، کارهای نظافتی انجام می دادم ولی به خاطر همین غرور و عقده گشایی خیلی با دیگران دعوا می کردم.
همسرت الان ازدواج کرده است؟ نه! سال 92 وقتی از هم جدا شدیم، او حضانت فرزندم را نیز پذیرفت! با وجود این گاهی فرزندم را نزد من می فرستد و مبلغی هم به من پول می دهد! در واقع ارتباط ما هنوز به طور کامل قطع نشده است.
چرا وقتی همسری تا این اندازه مهربان داشتی، او را تا مرز جدایی کشاندی؟ فقط به خاطر همین اعتیاد! همسرم اصرار می کرد تا من مواد مخدر را کنار بگذارم! من هم چند بار سعی کردم دیگر مصرف نکنم! ولی آدم معتاد فقط حرف می زند! چون خیلی زود وسوسه می شدم و دوباره ... در زندگی تلخ من کار به جایی رسید که به زور وسایل و لوازم منزل را می بردم و با قیمت بسیار پایینی می فروختم هیچ وقت هم به چشمان گریان همسرم توجهی نمی کردم! حتی موتورسیکلتم را فروختم و پول آن را دود کردم!
پس چرا پدرت را اذیت می کردی؟ مواد مخدر عقلم را ضایع کرده بود! دست خودم نبود! همواره منتظر بودم تا چند روز به آخر ماه حقوق بازنشستگی پدرم را واریز کنند! او سعی می کرد پول کمی برای خرید قرص متادون به من بدهد که همه را یک جا مصرف نکنم! من هم عصبانی می شدم و خط و نشان می کشیدم! خمار بودم! چیزی نمی فهمیدم!
الان پشیمانی؟ خیلی! آن قدر عذاب وجدان دارم که به راحتی نمی توانم بخوابم! افسوس می خورم که چقدر روزهای وحشتناک و تلخی را به خاطر همین مواد مخدر گذراندم و اکنون نیز دستم به خون برادرم آلوده شده است! چگونه عذاب وجدان نگیرم و از این حادثه هولناک پشیمان نشوم.
چه کسی را مقصر این وضعیت تاسف بار می دانی؟ فقط خودم! هیچ کس به من اصرار نمی کرد که راه خلاف را انتخاب کنم!
قبلا از افراد معتاد بدم می آمد اما الان ...
هزینه های مواد را چگونه تامین می کردی؟ اطرافیانم کمک می کردند حتی یکی از اعضای خانواده ام که در اروپا زندگی می کند گاهی فقط با یک تماس، برایم پول واریز می کرد و من همه آن پول ها را فقط صرف خرید مواد مخدر می کردم! این اواخر هم قرص های مخدردار زیادی را استفاده می کردم که این حادثه وحشتناک رخ داد.
هیچ وقت از این نوع زندگی خسته نشدی؟ چرا! بارها تصمیم گرفتم خودم را از این وضعیت اسفبار رها کنم به همین دلیل تاکنون 17 بار دست به خودکشی زدم! تعداد زیادی قرص های مرگ آور خوردم! با تیغ رگ دستم را زدم! ولی باز هم زنده ماندم! در واقع جرئت زیادی هم نداشتم!
سه سال قبل تعدادی قرص تاریخ گذشته متادون را به قصد خودکشی خوردم و کنار یک مغازه قصابی افتادم! از مرد قصاب خواستم سوئیچ موتورم را به خانواده ام بدهد! حالم خوب نبود و حالت تهوع داشتم! با تماس مرد قصاب امدادگران اورژانس مرا به بیمارستان امام رضا(ع) رساندند ولی من که مدتی را به کما رفته بودم دوباره از مرگ نجات یافتم! آن روز هم در خانه درگیری داشتیم که دست به خودکشی زدم! آن روز نجات یافتم ولی اکنون با این عذاب برادرکشی نمی توانم کنار بیایم! فقط به خاطر مواد مخدر زندگی خودم و خانواده ام نابود شد!