دسته بندی ها

سیاست
جامعه
حوادث
اقتصاد
ورزش
دانشگاه
موسیقی
هنر و رسانه
علم و فناوری
بازار
مجله خانواده
ویدیو
عکس

جستجو در ساعدنیوز

ویدیو / ورزشی /

ماجرای جذاب سورپرایز شدن یک راننده تاکسی خطی در تهران توسط علی دایی با خرید یک دستگاه سمند صفر کیلومتر برای او +فیلم/ شهریار فوتبال ایران دست به خیره 

دوشنبه، 29 مرداد 1403
ساعدنیوز: علی دایی علاوه بر این‌که در دنیای فوتبال صاحب عناوین زیادی است، در خارج از مستطیل سبز هم همواره کار خیر انجام داده و موردتوجه مردم قرار دارد.

به گزارش پایگاه خبری ساعدنیوز، علی عالی، روزنامه‌نگار ورزشی در اینستاگرام خود خاطره جالبی از علی دایی نقل کرده که خواندنش خالی از لطف نیست. یکی از دوستان علی دایی خاطره جالبی تعریف می‌کرد: من با علی دایی به‌همراه یکی از دوستان دیگر محل تمرین پرسپولیس را ترک کردیم. سوار ماشینِ علی‌آقا شدیم تا در راه پیاده شویم و به خانه برگردیم. در ترافیک گرفتار شدیم، علی‌آقا داشت تلفن صحبت می‌کرد. سمت راستم، چشمم به یک تاکسی افتاد. پیکان مدلِ قدیم و تقریبا داغون. چیزی که توجهم رو جلب کرد عکس‌های علی دایی و عبارت‌هایی بود که با استیکر در مدح علی‌آقا روی آن تاکسی نصب شده بود.

گفتم: «حاج‌علی اجازه بده این تاکسی یه کم بره جلو» دیدیم که عکس‌های علی دایی روی شیشه عقب نقش بسته. علی‌آقا به من گفت برو بگو بایسته و باهاش صحبت کن ببین جریان چیه! دستور علی‌آقا را اجابت کردم و به سمت تاکسی رفتم. دیدم مردی مسن سوار آن است، با او خوش‌وبش کردم. دایی هم کمی دورتر از ما نظاره‌گر بود. با آن مرد صحبت کردم گفتم این همه عکس دایی برای چیه؟ گفت من علی دایی را ندیدم اما جانم را فداش می‌کنم. گفتم چرا؟ گفت در زندان کچویی فردیس برای مبلغ 8میلیون تومان دو سال در زندان بودم و هیچ‌وقت توانش را نداشتم پرداخت کنم. از زندان صدایم زدند گفتند فردا آزادی. دم دمای سال جدید بود. گفتم شوخی می‌کنید! گفتند یک فرد خیر بدهی تو را صاف کرده! در پوستم نمی‌گنجیدم و تا فردای آن روز نخوابیدم. از مسئول زندان شنیدم آن فرد خیر من و 49 زندانی دیگر را آزاد کرده بود. پرس‌وجو کردم و فهمیدم علی دایی بدهی همه ما را پرداخت کرد. هر چه خواهش تمنا کردم که او را ببینم، نشد. بارها به محل باشگاه آمدم راهم ندادند. علی دایی جانم را بخواهد به پایش می‌زیزم چون چیزی ندارم جز این تاکسی فکسنی. شماره تلفنش را گرفتم و قول دادم علی دایی را ببیند.
مو به تنم سیخ شد. من که اکثر اوقات با شهریار بودم خبر نداشتم. ماجرا را برای علی‌آقا تعریف کردم. باور کنید گونه‌هایش قرمز شد و اشک در چشمانش جمع شد و گفت خدایا شکر. چند روزی گذشت و علی آقا با من تماس گرفت گفت فردا ظهر با آن مرد در دفتر من قرار بگذارم. فردای آن ظهر به دفتر بیمه علی‌آقا رفتیم. آن مرد با یک دسته‌گل و یک جعبه شیرینی منتظر من بود. به دفتر رفتیم و با علی‌آقا ملاقات کردیم. آن مرد گریه می‌کرد و مدام می‌گفت «آقا نوکرتم آقا بذار دستتو ببوسم» علی‌آقا آن مرد را نشاند با او کمی گفت‌وگو کرد و در آخر به آن مرد گفت تو مرد قدرشناسی هستی و من برای تو هدیه‌ای دارم. علی‌آقا باز هم ما را شگفت‌زده کرد و یک دستگاه تاکسی سمند صفر برای آن مرد خریده بود و به او گفت از این به بعد روی این ماشین کار کن.


2 پسندیدم 2 دیدگاه

استخاره آنلاین
فال حافظ آنلاین
فال امروز جمعه 07 دی
از سراسر وب
دیدگاه ها
بازدیدکننده
4 ماه پیش

شیر مادرش حلالش
پاسخ
دیدگاه خود را ثبت نمایید
نیش و کنایه منوچهر هادی به دخترش سوفیا و هم سن و سالهایش+عکس
2 سامانه بارشی در راه است؛ بارش شدید برف و باران در 8 استان از جمعه/ فردا هم منتظر برف باشیم؟
ثابت کن که چشمات تیزتر از شاهینه‌/ 3 تفاوت رو پیدا کن و مهارت‌های بصریت رو به رخ بکش
آموزش گام به گام نحوه سابمیت مقاله در مجلات ISI (آی اس آی)
انواع آش / طرز تهیه آش بادمجان خاص و متفاوت برای عاشقان بادمجون
استخراج فوری مقاله از پایان نامه برای مجلات ISI با بهترین کیفیت
اکسپت فوری مقاله علمی پژوهشی
وقتی گرما و چراغ‌های اضافه صدای مسعود پزشکیان را درآورد: الان من خودم عرق کردم +ویدیو
هزینه تبدیل پایان نامه به کتاب + ویدئو آموزشی
از بازار چه خبر؟ | قیمت دلار و یورو امروز پنجشنبه 6 دی 1403 + جدول