ماجرای شیرین خطبه عقد مراسم ازدواج رهبر معظم انقلاب +عکس
به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی ساعد نیوز به نقل از مشرق، شرح اسم" عنوان کتاب زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال 1318 تا 1357 است که توسط هدایت الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به چاپ رسیده است. البته این کتاب اولین بار همزمان با برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رونمایی شد؛ اما به دلیل وجود برخی اغلاط تاریخی، توزیع آن متوقف شد تا اینکه مدتی قبل پس از برطرف شدن اغلاط، چاپ و در اختیار علاقه مندان گرفت.
آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش شصت و هفتم این کتاب است.
***ازدواج
مدتی از بازگشت به مشهد نمی گذشت. بانو خدیجه که در اندیشه ازدواج پسر دومش بود، دست به کار شد و دختری را که در خانواد ه ای سنتی و با علائق مذهبی پرورش یافته بود، به او پیشنهاد کرد. همو پا پیش گذاشت و مقدمات خواستگاری را فراهم نمود. همان راهی را که چهار پنج سال پیش برای سیدمحمد رفته بود، این بار برای سیدعلی پیمود.
حاج محمداسماعیل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از کاسبان دیندار و باسواد مشهد بود. او پذیرفت که دخترش به عقد طلبه تازه از قم برگشته ای درآید که تصمیم دارد در مشهد ساکن شود، آیت الله میلانی و دیگر بزرگان اهل علم مشهد او را می شناسند و تأیید می کنند و به او علاقه دارند. هزینه ازدواج، آن بخشی که طبق توافق به عهده داماد بود، توسط آیت الله حاج سیدجواد خامنه ای تأمین شد که مبلغ قابل توجهی نبود. مخارج عقد را گذاشتند به عهده خانواده عروس که حتماً قابل توجه بود. "آنها مرفه بودند، می توانستند و کردند."
اوایل پاییز 1343 سیدعلی خامنه ای و خانم خجسته پیوند زناشویی بستند. خطبه عقد توسط آیت الله میلانی خوانده شد. از این زمان، همدم، همسر و همراهی تازه، که هفده بهار بیش نداشت، پا به دنیای آقای خامنه ای گذاشت که در همه فرودهای سرد و سخت زندگی سیاسی و شاید تک فرازهای آن در آن روزگار، یاری غم خوار و دوستی مهربان بود. کارت دعوت را سفارش دادند و روز جشن را که در خانه پدر عروس در پایین خیابان برگزار می شد، تعیین کردند. آن شب آقای خامنه ای در آستانه ورودی خانه ایستاده بود و از میهمانان استقبال می کرد. مراسم، آن طور که مرسوم خانواده های مذهبی و مقید آن زمان بود، برگزار شد.
پس از عقد و پیش از هم خانه شدن، نوعروس خانواده خامنه ای باخبر شد که شوی 25 ساله اش پا در میدان مبارزه دارد. "شاید اولین روزها و ... یا هفته های پیوند [مان ] ...بود، مسائل سیاسی من به وسیله خودم برای ایشان مطرح شد ... شاید قبلاً هم می دانستند که من توی این مسائل سیاسی هستم، لکن مرا به [چشم] طلبه ای ... که مورد توجه و علاقه... بزرگان و اساتید... هستم... نگاه می کردند."
***تبعید امام
چند هفته ای از پیوند این زوج نمی گذشت که در 13 آبان 1343 حاج آقا روح الله خمینی به ترکیه تبعید شد. خبر امکان تبعید امام به ترکیه، چند روز پیش از اجرای حکم به مشهد رسیده بود و در محافل علاقه مند به امور سیاسی، به ویژه در بین روحانیان گفته و شنیده می شد. همین موضوع موجب شد که عده ای از روحانی ان از آیت الله میلانی بخواهند درباره لغو مصونیت سیاسی مستشاران نظامی آمریکا [= کاپیتولاسیون] اعلامیه بدهد. عصر روز سیزدهم آبان کمیسیون امنیت در مشهد تشکیل شد و برای مقابله با اقدامات احتمالی روحانیان به بررسی اوضاع پرداخت. قرار بود چهاردهم آبان، فردای تبعید امام، جلسه ای بسیار مهم در خانه آیت الله سیدحسن قمی برپا شود . مأموران امنیتی از تشکیل این نشست سیاسی بی خبر نبودند.
از ساعت 15 کمیسیونی از طرف آقای قمی و میلانی و عده ای از علماء در منزل آقای قم ی برپا بود و در ساعت 20 پایان یافت. مخبر ساواک نوشت که یکی از دعوت شدگان به این جلسه آقای خامنه ای بود. آن روز خطاب به همسرش گفت که "باید بروم ... و ممکن است ... دیگر برنگردم؛ یا زندانی شوم، یا ما را بکشند . از آنجا او را وارد جریانات کردم. دیدم آدم قرصی است و آماده است که این حوادث را پذیرا باشد."
خانم منصوره خجسته در این مورد می گوید که شوهرش این گفته را درست همان روزی که امام خمینی دوباره بازداشت شدند و ایشان را از قم به تهران آورده و سپس به ترکیه تبعید کردند، مطرح نمود. در آن روز آقای خامنه ای و دیگران در مشهد برای نشان دادن مخالفت شان با این امر آماده شده بودند و در همین زمان بود که از من در برخورد با مسئله دستگیری شان سئوال کردند. از همان روز من خودم را از لحاظ فکری آماده رویارویی با خطراتی که در راه مبارزات همسرم پیش خواهد آمد، نمودم.
پسر آقای قمی خبر این نشست را به آقای خامنه ای رسانده بود و خواسته بود خودش را برساند. در خانه آقای قمی بود که خبر دستگیری و تبعید امام را شنید..."برای ما مثل عزایی بود که آقای خمینی را مجدداً گرفته اند."
غیر از آیت الله میلانی، تقریباً همه معاریف مشهد چون شیخ مجتبی قزوینی، شیخ کاظم دامغانی و شیخ غلامحسین تبریزی شرکت کرده بودند. آقای قمی خبر را داد و گفت که باید اقدامی بکنیم. اظهارنظرها شروع شد و شیخ غلامحسین تبریزی جمله ای گفت که در آن رنگی از عذر دیده م یشد. شیخ مجتبی قزوینی تاب نیاورد و چنان با قاطعیت و استحکام از اقدام و حرکت گفت که از حاضران جرأت توصیه به سکون و سکوت را گرفت. "قرص و محکم می گفت باید اقدام کرد، امان نداد، باید مبارزه کرد ...باید یک عکس العمل [نشان داد.] امروز آقای خمینی را گرفته اند، فردا نوبت دیگران است."
***قرار تحصن در مسجد گوهرشاد
آقایان خامنه ای و واعظ طبسی و برخی دیگر هم در طول بیانات شیخ مجتبی قزوینی حرف زدند. قرار گذاشتند فردا بروند مسجد گوهرشاد، سخنرانی کنند، مردم را دعوت به تحرک نمایند. آقای خامنه ای پذیرفت که سخنران آن مراسم باشد و گفت در پایان سخنان اعلام خواهد کرد که متحصن می شوند.
"وقت ها فکر ها خام و شکننده طرح ... می شد ... گمان هم نمی کنم که منتهایی برای ماندن در مسجد گوهرشاد معین کرده باشیم که خوب چه بشود؟ آقای خمینی را آزاد کنند، یا قول بدهند که آزاد خواهند کرد؟ ... دنباله ای نداشت."
فضلای جوان حاضر در خانه آقای قمی این پیشنهاد را دادند و شیخ مجتبی قزوینی و سیدحسن قمی پذیرفتند. شهربانی مشهد به دستور کمیسیون امنیت استان پیش از اذان صبح، مسجد گوهرشا د را قرق کر د. نه اجازه رفتی بود و نه شدی. حتماً منبع ساواک در منزل آقای قمی شرکت کرده بود؛ یا پس از نشست خبر تصمیم جلسه را به دستگاه امنیتی داده بودند. "بلند شدیم برویم مسجد گوهرشاد. میهمانی داشتیم آن روزها از علمای تبریز به اسم آقای نصرالله شبستری ... میهمان منزل پدرم بود. قبل از اذان رفته بود حرم، ایشان را نگذاشته بودند [وارد شود]... معلوم شد که از پیش از اذان صبح پاسبان و نظامی... تمام حرم را احاطه کردند ... من اطمینان نکردم. در عین حال پدرم مانع می شد که نرو... آمدم بیرون دیدم بله، از در بازار پاسبان ایستاده، هیچ کس را اجازه نمی دهند که عبور کند... نقشه ما به این ترتیب خنثی شد."