ماجرای زنی که آقا با خودروی شخصیشان او را به بیمارستان رساندند / رابطه عمیق قلبی با مردم سیستان و بلوچستان
به گزارش پایگاه خبری - تحلیلی ساعدنیوز به نقل از فارس، «احمد بامِری» 58 ساله، یکی از اهالی بزمان، میشود راوی خاطرات آن دیدارهای دلپذیر و میگوید: «آقا که به ایرانشهر تبعید شدند، من یک نوجوان 14 ساله بودم. ایشان برای ارتباط با مردم محل تبعیدشان، در قدم اول به شهر بزمان، آمدند و آنجا هم، سراغ خانه پدری من، یعنی خانه «رودین خان بامری» را گرفتند.
احمد بامری نوجوان که آن روزها عضو افتخاری و ساکت جلسات پدر و همشهریهایش با آیتالله خامنهای بود، خوب به خاطر دارد که با محبتهای شیخ تبعیدی، یخ رابطه او و مردمان ایرانشهر کمکم آب میشد و او به عضوی از خانواده آنها تبدیل میشد. انگار خاطره شیرینی در ذهن احمد آقا جرقه زده باشد، مکثی میکند و با لبخند میگوید: «مادر من، سادات بود و به همین خاطر، آقا از ایشان با عبارت «دختر عمو» یاد میکردند. یکبار که آقا برای دیدار و گفتوگو با مردم به بزمان آمدهبودند، برادرم شب ایشان را به منزلمان آورد و برای شام نگهشان داشت. از قضا آن شب مادرم ناخوشاحوال بود و برادرم برای رسیدگی به ایشان، مرتب از اتاق مهمان بیرون میآمد. آقا که متوجه شدند اتفاقی افتاده، گفتند: آقا مجید! جریان چیست؟ برادرم گفت: اول شام بخوریم، بعد عرض میکنم. آقا گفتند: نه. اول بگو چه اتفاقی افتاده. وقتی برادرم گفت: مادرم بیمار است، آقا گفتند: چرا زودتر نگفتی؟
آن روزها امکانات در بزمان و تمام آن محدوده، بسیار کم بود. نه برق نداشتیم و نه ماشین پیدا میشد. آن شب، آقا کمک کردند مادرم را با ماشین خودشان به درمانگاه بردند. آنجا هم، خودشان رفتند تمام کارهای پذیرش و... را انجام دادند و بعد هم با دکتر صحبت کردند. هرچه برادرم گفت: آقا شما به منزل بروید، قبول نکردند و گفتند: «تا از وضعیت سلامت دختر عمو مطلع نشوم، نمیروم.» دست آخر هم، مادرم را از درمانگاه به خانه برگرداندند.»
1 سال پیش