خلاصه داستان اسب حیوان نجیبی است
در مورد یک مجرمی است که اسمش بهروز شکیبا است او در زندان بوده است و اکنون مرخصی گرفته در ساعت هایی آخری که مانده تا مرخصی اش تمام شود تصمیم میگیرد تا شب لباس فرم نیروی انتظامی را بپوشد و به منزل مردم برود و به این بهانه که مشکلات اخلاقی دارند از آنها پول بگیرد…
نکاتی درباره فیلم اسب حیوان نجیبی است
باید این جملۀ تلخ را پذیرفت که در سینمای ایران، انگشت شمار آثاری وجود دارد که از صفر تا صد حاصل نگاه و جهانِ آزادی خواهِ کارگردان اش است، و نه فقط سینما که اساساً هنرِ پس از انقلاب -اگر پسوند انقلابی نداشته باشد- هنر مجروحی است، و گاهی حتّی دیگر هنر نیست. بیایید صادق باشیم؛ همیشه هم اتفاقات ناجوری که در فیلم ها می اُفتد معلول بی سوادی کارگردان نیست؛ یعنی وزارت ارشاد و نگاه سلیقه ای مدیرانی که دانشی در حوزۀ سینما ندارند، موجب معلولیتِ اغلب آثار سینمایی شده؛ به این معنا که اثر یا تحت تأثیر سانسورهای ارشاد از ارزش هنری ساقط شده و یا بدتر -و تلخ تر- اینکه فیلم ساز از ترس عدم صدور پروانۀ نمایش، گرفتار خود-سانسوری می شود -این را سال ها پیش دربارۀ پایانِ فیلم «دایره زنگی» گفته بودم که «فرهادی» در طول فیلم نامه اش رخدادها را بر پایۀ «سوءتفاهم»ها پایه ریزی می کند؛ امّا سرِ بزنگاه که دخترِ خود-فروش باید فرار کند از چنگ پلیس، مسیر منطق قراردادی فیلم به سوی منطق واقعیت منحرف می شود و پلیس مجرم را دستگیر می کند -لابد آقایان با خود گفته اند مگر می شود نیروی انتظامی دختری چنین شیطان صفت را دستگیر نکند! یا مثالی دیگر: پایان «زیر نور ماه» را یادتان هست؟ می دانید اگر مرد روحانی لباس روحانیت را در انتها به تن نمی کرد با چه اثر تکان دهنده ای (از جانب مضمون) طرف بودیم؟ در آن صورت حتّی می شد از ایرادات فیلم نامه و کارگردانی به خاطر تلاش فیلم ساز در انسجام لحن، چشم پوشید و اثر را متوسط ارزیابی کرد؛ امّا می دانید «زیر نور ماه» با پایانی که دارد -و تغییر موضع اش- چقدر نان به نرخ روز جلوه می کند؟ «اسب حیوان نجیبی است» هم این گونه است؛ و نگاه های سلیقه ای و به دور از دانش سینماییِ مدیران وقت، فیلم را دو پاره کرده. ضمن اینکه که فیلم «اسب...» با کارگردانیِ بهتری که نسبت به دو اثر نامبرده دارد، بیش از پیش دل می سوزاند و اگر در آزادی مطلق کارگردان اش ساخته می شد چه بسا با یک اثر «خوب» طرف بودیم امّا اکنون اصلاً نمی شود اثر را پای میز ارزیابی کشاند -گاهی سیطرۀ ارشاد کار مُنَقِد را هم مختل می کند- زیرا در تمام طول فیلم می دانی «کاهانی» چه تلاشی می کند در زمینۀ خلق فضای جفنگ، و به طور نسبتاً مقبولی شخصیت هاش را می کنترلَد -و نگاه می دارد- در مرز باریکی بین رسوخ مخاطب به عمق و سطحِ درونی شان، و از همۀ این ها بهتر، می دانی چقدر روی شخصیت اصلی اش -کمال خسروجردی- کار کرده -با بازی درخشانِ آن مرد دوست داشتنی که کاش فقط بازی کند و گاه سریال بسازد؛ ولی سراغ فیلم سازی نرود- امّا همۀ این ها هرز می رود در پایان فیلم -وقتی «کمال» خود را به دست نیروی انتظامی می سپارد و متوجه می شویم اون فردی زندانی است. حالا چرا این یک سکانس فیلم را خراب کرده؟ توضیح می دهم:اساسِ ساز و کار لحن و فضای ابسورد حول بی هدفیِ جهان و هدف مندیِ عبثِ شخصیت ها می گردد؛ یعنی شخصیت ها در ظاهر چیزی را طلبد می کنند یا کسی را انتظار می کشند امّا موقعیت پوچ، مطالبه ها و جُستن ها را زیر سؤال می برد. با این تعریف کلی ابتدا سراغ چند صحنه از فیلم نامه می رویم به جهت تبیین نقاط قوت، و بعد پایان ناپسند فیلم که وصله ای است ناجور را تحلیل خواهم کرد. برای مثال دقت کنید به خواستۀ مشترک تمام کاراکترهای داخل فیلم: تمام شان به دنبال پول هستند؛ امّا به جز «مسعود» (حبیب رضایی) و «کمال» -که بعداً توضیح می دهم- سایر کاراکترها این پول را برای چه می خواهند؟ زخمی دارند که ما ازش بی خبریم؟ خیر؛ اثر دارد پوچی حاصل از خواسته های بی حد و اندازه -و گاه بی دلیل- کاراکترها -و شاید همۀ ما- را ترسیم می کند. حتّی خواستۀ «مسعود» هم کمی غیرمنطقی می نماید؛ زیرا او باید تا صبح پولِ صاحب خانه را جور کند، و اگر نکند؟ ظاهراً مسئلۀ اصلی «پول» است وگرنه صاحب خانه یک هفتۀ دیگر هم می تواند صبر کند -اگر نکرد با خود من تماس بگیرید. این گونه اگر نگاه بیندازید به سایر کاراکترها می بینید همگی درگیر مسائل نابخردانه ای هستند؛ چون در موقعیت های پوچ، هدف مندی ها احمقانه جلوه می کند: از دعوای «شهره» (پطروسیان) و «حمید» (حمیدیان) تا جشن ابتدای فیلم که سرِ تکه ای گوشت این همه سر و صدا راه انداخته اند همگی حامل موقعیت ابسورد است که «کاهانی» به خوبی از پس ترسیم آن برآمده، و یک صحنۀ خیلی خوب هم دارد و آن زمانی است که شخصیت ها تصمیم می گیرند به خانۀ رئیس یکی از کاراکترها، برای دریافت مبلغی پول بروند و به محض رسیدن می بینند همسر مردِ پول دار مُرده است -این صحنه به درستی و با نیش خند پوچی فضا را می رساند: انگار همه چیز در جهان فیلم عبث می نماید. حتّی جزئیات متن نیز این بی هدفیِ کاراکترها را در بر می گیرد. مثال: «کمال» برای اخاذی درِ خانۀ کسی می رود -و به طور طبیعی حال و هوای صحنه باید القای تشویش کند- امّا به جای آن همه چیز «کمیک» بروز می یابد؛ زیرا «کمال» درگیر بنایی و درست کردن کاشی دیوار خانه است. از این جزئیات در فیلم فراوان است و همین هم موجب مقبولیت اثر شده، و حتماً ایراداتی هم هست: گاهی فیلم بیش از حد لحن عوض می کند، و زیادی درگیر روابط آدم ها می شویم. مثلاً عشقِ «برزو» و «حکیمه» (کرامتی) به چه کارِ فیلم می آید؟ یا لزوم ناهنجاری «مهران احمدی» در منطق ابسورد چیست؟ امّا همۀ این نکاتِ مقبول که نوشتم نسبت به اصل قضیه -کمال خسروجردی- هیچ نیست، و برگ برنده دست شخصیت اصلی است که به درستی خلق شده -می دانم ستون ام دارد تمام می شود؛ باید عجله کنم: «کمال» فردی است که لباس نیروی انتظامی می پوشد و از مردم اخاذی می کند، و آدم ها هم پابه پاش می آیند؛ راه می اُفتند دنبال او و دربه در دنبال پول که به پلیس فرضی بدهند، و با اینکه شک کرده اند به پلیس بودن «کمال» امّا با او راه می آیند. آخر کدام پلیسی است که دوبینی داشته باشد؟ علّت همراه شدن کاراکترها با «کمال»، ترس آن ها از پلیس است. آن ها پلیس را به جای اینکه حامی خود بدانند، مزاحمی شوم می بینند؛ «کمال» لباسی می پوشد که رعب و وحشت می پراکند. و ابسوردیته آن جاست که «کمال» دلیلی برای اخاذی ندارد حال آنکه در انتها تمام پول را به «مسعود» می دهد: این جا قدرت و لباس قدرت از طریق پوچ گرایی و عبث نماییِ «کمال خسروجردی» با خاک یکسان می شود؛ امّا در انتها «کمال» را یک زندانی می یابیم که در چنگال پلیس است: چقدر «لوس» و «مسخره»! حالا تصور کنید اگر «کمال» واقعاً پلیس بود چه می شد! هر چند که با این قضیه «کاهانی» ممنوع تر از اینی که هست، می شد؛ امّا تا همین جاش هم قابل تقدیر است؛ امّا می دانیم که این پایان، خواستۀ واقعیِ کارگردان نیست چون اون منطق ابسورد را می شناسد و می داند پایان فیلم اش با این منطق نامرتبط است. فیلم «اسب...» اگرچه عالی نیست امّا اصلاً فیلم بدی هم نیست، و می توانست بهتر باشد اگر این میزان خود-سانسوری -که معلولِ یک سیستم معیوب است- در اثر جلوه نمی کرد.
کارگردان فیلم اسب حیوان نجیبی است
عبدالرضا کاهانی متولد 1352 در شهر نیشابور هست و کارش را با ساخت فیلمهای کوتاه آغاز کرد اما ورود رسمی اش به دنیای سینما با فیلمنامه نویسی فیلم « سفر به شرق » ( 1380 ) آغاز شد. پس از « سفر به شرق » « کاهانی » وارد عرصه کارگردانی شد اما چندان مورد توجه واقع نگردید تا اینکه در سال 1387 فیلم تحسین شده « بیست » را با انبوهی از ستارگان سینما روانه سینماها کرد که مورد استقبال مردم و منتقدین قرار گرفت. « آن جا » فیلم بعدی « کاهانی » محسوب می شد که در نطفه بایکوت شد! در سال 1388 نیز « کاهانی » فیلمی نام « هیچ » را کارگردانی کرد که این یکی با حواشی بسیار به سینماها وارد شد و مورد استقبال هم قرار گرفت.ده بود.
حواشی فیلم اسب حیوان نجیبی است
فیلم مانند دیگر آثار « کاهانی » با مشکلات عدیده ایی در بحث اکران مواجه شد. بعد از رفع ابهامات و اصلاحیه های متعدد ، فیلم آماده اکران شد اما مشکل عجیب دیگری دامنش را گرفت و آن بحث اکران گزینشی در شهرستانها بود که صدای کارگردان و تمام سینمایی ها را هم درآورد. ظاهراً « اسب حیوان نجیبی است » در بعضی از شهرستانها اصلاً اکران نشده و دلیلش هم مشخص نیست.
بازیگران فیلم اسب حیوان نجیبی است
رضا عطاران، حبیب رضایی، پارسا پیروزفر، مهتاب كرامتی، كارن همایونفر، باران كوثری، مهران احمدی ، بابك حمیدیان، ماهایا پطروسیان، اشكان خطیبی، پانته آ بهرام، احمد مهرانفر، مانی باغبانی
دیگر عوامل فیلم اسب حیوان نجیبی است
سلیمان علی محمد ، کارن همایونفر، محمدرضا سکوت، شیما منفرد،فیلمنامه: عبدالرضا كاهانی ، صدابردار: جهانگیر میرشكاری، طراح چهره پردازی: نوید فرح مرزی، طراح لباس: فرحناز نادری، طراح صحنه: عبدالرضا كاهانی، مدیر تولید: طهورا ابوالقاسمی، جانشین تولید: سمیرا علایی، مدیر تداركات: كاظم نامنی، برنامه ریز: مهران احمدی، دستیار اول كارگردان: سهیل بیرقی، عكاس: بهرنگ دزفولی زاده، سرمایه گذاران : سلیمان علی محمد ، حمید رضایی
مشخصات فیلم اسب حیوان نجیبی است
- ژانر :کمدی
- زبان : فارسی
- امتیاز IMDb: امتیاز 6.6 از ۱0