خلاصه داستان فیلم شاید عشق نبود
عروسک فروشی در پارک ماجراهایی که بر سر دوست سینماگرش آمده است را برای دختر جوانی بازگو می کند. دختر جوان که از عوامل فیلمی است که در آن سوی پارک مشغول فیلم برداری آن هستند، در انتها به هویت مرد عروسک فروش پی می برد.
نکاتی درباره فیلم شاید عشق نبود
هر چند سعید ابراهیمی فر سال ها با بازیگری و کارگردانی فیلم های سینمایی و تلویزیونی در جشنواره های مختلف داخلی و خارجی خوش درخشید، اما بیشتر علاقه مندان سینما او را کماکان با فیلم «نار و نی»اش می شناسند که در دهه ۶۰ برنده جایزه بهترین فیلم برای پیشبرد مبادلات فرهنگی در جشنواره بین المللی فیلم مانهایم در آلمان غربی شد. ابراهیمی فر البته غیر از کارگردانی نار و نی، فیلم هایی چون «مواجهه»، «تک درخت ها» و سریال «عید آن سال ها» را هم در کارنامه کاری اش دارد که هر کدام در نوع خود موفقیتی برای او محسوب می شوند. این روزها، ابراهیمی فر فیلم سینمایی «شاید عشق نبود» را در گروه سینمایی هنر و تجربه بر پرده اکران دارد؛ فیلمی که با به تصویر کشیدن فراز و نشیب های زندگی یک کارگردان، به مقولاتی مانند بدعهدی تهیه کنندگان می پردازد.
ابراهیمی فر در گفت وگوی پیش رو از این فیلم، دغدغه های سینمایی و وظایف تهیه کنندگان می گوید.
شما غیر از کارگردانی بعضا در فیلم های خودتان یا دیگر کارگردان ها هم بازی کردید. باتوجه به جایگاهی که به عنوان کارگردان در سینما دارید حضورتان به عنوان بازیگر می توانست یک ریسک برایتان محسوب شود. بازیگری در سینما چه جذابیت هایی برایتان داشت؟
از ابتدا دغدغه من در سینما فیلمسازی بود و اصلا به بازیگری فکر نمی کردم؛ چون فضای فیلمسازی، انرژی بین بچه ها و… آن قدر نشاط آور است که دوست داشتم صرفا به آن بپردازم. در نتیجه وقتی به من پیشنهاد بازی می شد صرفا به عنوان یک تجربه آن را قبول می کردم و چون خودم کارگردانم و با دوربین و قواعد فنی پشت دوربین آشنا هستم بازی جلوی دوربین برایم مشکل یا به عبارت شما ریسک محسوب نمی شد و اساسا خودم هم آدم ریسک پذیری هستم.
معیار انتخاب نقش هایتان در فیلم هایی مثل «ماهی و گربه» و «خیلی دور،خیلی نزدیک» چه بود؟
اتفاقی که در اینجا می افتد این است کارگردان هایی که من در فیلم شان بازی کردم به قدری صاحب اندیشه بودند که من اطمینان داشتم همین طوری سراغ من نیامده اند. یعنی قبل از این که به من پیشنهاد بازی بدهند با توجه به فیلمنامه شان به این که این نقش به درد چه کسی می خورد، فکر کرده اند. در نتیجه انتخاب اولیه که معمولا درست است از قبل انجام شده و بعد وقتی من فیلمنامه را می خوانم چنانچه نقش و فضای کار به دلم بنشیند، آن را قبول می کنم. وقتی نقشی را بازی می کنم خودم را در قالب های مختلف محک می زنم مثلا در فیلم «یک شب» به کارگردانی نیکی کریمی برایم بازی در کاراکتر گرافیستی که زنش را می کشد، جذاب بود یا وکیل سریال «زیرتیغ» به کارگردانی محمدرضا هنرمند یا…
برویم سراغ فیلم «شاید عشق نبود»; ما در ابتدای فیلم با روایت کلاسیکی روبه رو می شویم که از انزوای یک مرد (سعید) آغاز می شود که گذشته اش را برای دختری که شاید جوانی اش را در وجود او می بیند، تعریف می کند. از همین زمان است که شخصیت های جدیدی که بشدت در حال و احوال سعید تاثیرگذارند، وارد قصه می شوند و روایت کلاسیک فیلم کاملا تغییر می کند. شما چطور با شروع یک روایت کلاسیک به این فضای پرتلاطم رسیدید؟
وقتی دختر جوان که دستیار لباس فیلمی در حال فیلمبرداری است، در پارک به عروسک فروشی به نام سعید برخورد می کند مکالمه ای بینشان برقرار می شود و علاقه مشترکی به نام سینما باعث می شود این مکالمه ادامه بیابد. عروسک فروش که امروز سرخورده شده از این که روزی تمام زندگی اش را وقف سینما کرده پشیمان است، چون سینما چیزی نبوده که فکرش را می کرده و حالا تمام شور و حال جوانی اش را در وجود دختر جوان دستیار لباس می بیند و زندگی پر فراز و نشیبش را برای او تعریف می کند.
کسانی که فیلم شما را نپسندیده اند، این انتقاد را مطرح می کنند که کنش روی پرده قابل درک نیست. به عبارتی درک نمی کنند، یک نفر هرچند بغایت افسرده به خاطر شکست کاری اش دست به این مدل تخریب خود و رفتارهای غیرطبیعی بزند!
در این فیلم، شاهد نقل قول از فیلمسازی هستیم که دچار افسردگی حاد شده و بنابر شوک سنگینی که به او وارد شده زمان و مکان و همه چیز را فراموش می کند. نکته ای که وجود دارد، این است که این آدم با وجود افسردگی اش از آنجا که دیوانه سینماست، ول کن فیلم و دوربین نیست. به نظر خودم، چنین رفتارهای خشونت آمیزی از سوی سعید طبیعی است و همان طور که در آخر فیلم می گوید; تبعیض، باعث افسردگی و خشونت می شود.
این همه هنرمند معروف (مهتاب کرامتی، هنگامه قاضیانی، نیکی کریمی، هوشنگ مرادی کرمانی و سعید پورصمیمی) را چطور در فیلمتان کنار هم جمع کردید؟
این هم از کارهای دیوید کاپرفیلدی بود! ببینید، از ابتدا دلیل ساخت فیلم شاید عشق نبود، یک عکس العمل بود. عکس العمل نسبت به سرمایه گذاری که سال ۸۳ غیرمسئولانه نسبت به من و فیلم مواجهه (که البته بعدا این فیلم با تهیه کننده دیگری ساخته شد) برخورد کرد. زمانی که آن سرمایه گذار زیر قول و قرارهایش زد و بی هیچ توضیحی از کار کنار کشید، من طرح فیلم شاید عشق نبود را نوشتم که با کش و قوس زیاد بعد از ۱۳ سال امسال نسخه نهایی آن به پایان رسید و اکران شد. آن زمان که طرح اولیه فیلمنامه را می نوشتم، از آنجا که بدعهدی خیلی از تهیه کنندگان درد مشترک تمام اهالی سینماست، از تمام ارتباطاتم استفاده کردم تا بتوانم بازیگرهای شاخص سینمای ایران را در این فیلم کنار هم جمع کنم و انصافا همگی با خلوص نیت آمدند و در بیان این درد مشترک با من همکاری کردند.
با این مفهوم که فیلمتان در نکوهش از عملکرد بعضی تهیه کنندگان و سرمایه گذاران در سینماست، موافق هستید؟
«شاید عشق نبود» نقدی است بر عملکرد کسانی که شغل شان از ارکان مهم فیلمسازی است. این یک واقعیت تلخ است که یک طرف دعواهای حقوقی اهالی سینما بعضا تهیه کنندگان هستند. شما تا به حال دیده اید که بین یک صدابردار و فیلمبردار اختلافی عمده پیش آید و آنها برای حکمیت راهی مراجع حقوقی شوند؟ بنابراین تهیه کنندگان در عملکردشان حتما ایراداتی دارند. عوامل یک کار فرهنگی که باید صددرصد تمرکزشان را روی کارشان بگذارند نباید نگران اقساط کارهای قبلی و طلب شان باشند. قراردادهایی که تهیه کنندگان جلوی باقی عوامل فیلم می گذارند به عبارتی ترکمانچایی است. از این جهت که یک طرف قرارداد که خود تهیه کننده است باید و نباید کمتری نسبت به طرف دیگر قرارداد که هزار و یک تبصره برایش می آورند، دارد. بعد از سال ها فیلمسازی بخوبی می دانم یک تهیه کننده از جیب خودش پول خرج نمی کند بلکه پول را از سازمان یا جایی می گیرد و صرف پروژه می کند و تنها وظیفه تهیه کننده این است که پول را بموقع بگیرد و بین عوامل تقسیم کند. این وظیفه تهیه کننده است، نه لطف او! نه این که او بیاید و با هزار دروغ و دغل امروز و فردا کند! یک تهیه کننده اگر واقعا ندارد پول عواملش را بموقع بدهد می تواند محترمانه عذرخواهی کند، نه این که جواب تلفن ندهد و… ! چنین برخوردهایی به شخصیت کسی که کار فرهنگی هنری انجام می دهد برمی خورد.
سال ها پیش قرار بود فیلم «روزی روزگاری دریاچه ای» را با محوریت دریاچه ارومیه و معضل کم آبی بسازید، بالاخره سرنوشت آن فیلم به کجا رسید؟
یک سال و نیم درباره موضوع کم آبی تحقیق کردم و متوجه شدم مساله آب در این کشور اصلا شوخی بردار نیست. مسئولان ما بخوبی آگاهند که وقتی آب نباشد زندگی ممکن نیست و این یک مساله ملی است. مردم از هر راهی که شده باید بدانند منابع آبی این کشور رو به پایان است. این روزها منتظرم پرونده فیلم «شاید عشق نبود» بسته شود تا دوباره به مراکز ذی ربط مراجعه کنم بلکه بتوانم حمایت سازمان های حافظ محیط زیست را جلب کنم. البته می دانم دست این سازمان ها هم خیلی بسته است، اما امیدوارم با همکاری هم بتوانیم این طرح ملی رابه سرانجام برسانیم.
شرایط فیلمسازی در سینمای امروز را چطور می بینید؟
به نظرم افق روشنی برای فیلمسازی امثال من وجود ندارد. سینمای امروز فقط به سمت سرگرمی های بی محتوا می رود. وقتی ما اصرار داریم فقط این نوع فیلم ها را به خورد مردم دهیم، توقع چه خروجی ای داریم؟ اما به هر حال کار و حرفه من فیلمسازی است و سعی می کنم با بودجه های کم بتوانم فیلم های خوبی بسازم. کاری که الان بچه های گروه هنر و تجربه انجام می دهند.
کارگردان فیلم شاید عشق نبود
سعید ابراهیمی فر متولد 14 فروردین 1335 در تهران، بازیگر، فیلمنامه نویس و کارگردان ایرانی است. او دارای تحصیلات ناتمام رشته مهندسی فیزیک و سینما است. وی فعالیت سینمایی را بعنوان دستیار کارگردان در فیلم «صف» به کارگردانی علی اصغر عسگریان آغاز کرد. نخستین تجربه سینمایی او نگارش فیلمنامه «مأموریت» به کارگردانی حسین زندباف بود.
بازیگران فیلم شاید عشق نبود
سعید ابراهیمی فر، سعید پورصمیمی، نیکی کریمی، مهتاب کرامتی، هنگامه قاضیانی، پانته آ بهرام، سیامک انصاری، حسن پورشیرازی، لاله اسکندری، سحر زکریا، حمید رفیعی، سیروس همتی، محسن شریفی، سیاوش درخشی، پوریا آذربایجانی، هوشنگ مرادی کرمانی، سمانه وفایی، پدرام شریفی، مهدی احمدی، مهران احمدی
سایر عوامل فیلم شاید عشق نبود
آرش سجادی حسینی علی گلبهاران، همایون پای ور، مهران ملکوتی، محمد صالحی سعید یاسی پور، علیرضا رضاییف شهرام مکری، سعید حقانی
مشخصات فیلم شاید عشق نبود
- ژانر :اجتماعی
- زبان : فارسی
- امتیاز IMDb: امتیاز 3.57 از 10