درباره کتاب اتفاقا زندگی شد
این رمان روایتی مونولوگ وار از پیشروی تدریجی دیوانگی است که توانایی تشخیص فرد را از او سلب می کند. راوی کتاب اتفاقا زندگی شد (By the way, life happened) نوشته ی رویا افشار، مردی تحصیل کرده و محقق است که زندگی کسالت باری را در آپارتمانی کوچک می گذراند. روزهای بی حادثه ، خانه ای قدیمی که به تعبیر خودش اثری باستانی است و نداشتن درآمد مناسب او را تحت فشار قرار داده اما مرد سعی دارد به طریقی با شرایط سازگار شود و تنها دلخوشی اش کاغذهایی است که گهگاه میزبان دل نوشته هایش می شوند. تلاش های راوی برای پذیرش وضعیت تا حدودی موفقیت آمیز است تا اینکه بعد از سلسله شکست هایی مداوم، آخرین مقاومت او در هم می شکند. سلامت روانی مرد که مانند خانه اش رو به فروپاشی بود ناگهان از دست می رود و او خودش را دیگر نه یک انسان، بلکه حیوانی زخم خورده و رنجور می بیند. حالا راوی از جایگاهی جدید به تماشای دنیا می نشیند و آنچه بر او می گذرد حکایتی است تامل برانگیز که روح و روانتان را به شدت متاثر می کند. مطالعه این رمان را به علاقه مندان ادبیات فارسی پیشنهاد می کنیم.
در بخشی از کتاب اتفاقا زندگی شد می خوانیم
کابوس یک حادثه خاص نیست. یک اتفاق بی ربط نسبت به زندگی انسان نیست. کاملاً واقعی است. درست همان حوادث و اتفاقاتی که انسان در عین هوشیاری، آن ها را تحمل کرده و به گونه ای کنترلش می کند، در کابوس، غیرقابل کنترل و هر حرکت با آزادی کامل، اصل خود را نمایان می کند. (برای نوشتن این جمله آخر مجبور شدم انگشت سبابه را چند بار بر سطح نوشتار بکوبم و این به آن معناست که یعنی اصل مهمی را یادآوری می کنم). کابوس درست تکرار حادثه است. آن هم به طور کامل و با تشریح تمام خصوصیات حادثه. البته برای انسانی مثل من، که هر حادثه ای را به طور کمال و با تمام خصوصیات درونی و بیرونی اش حس می کنم. این هم از فواید و مزایای شعور است. شاید بی جهت نباشد، که گاه بی شعورها نظر مرا به خود جلب می کنند... به هر جهت، من با کابوس هایم درست همان رابطه ای را دارم، که با اشیاء اطرافم. کابوس ها جای بخصوصی را در زندگی من پر می کنند. آن ها کار را به جایی کشانده اند که حتی سرنوشت مرا هم رقم می زنند. مثلاً یک کابوس شبانه، چگونگی حضور مرا در فردا تعیین می کند. کابوس همیشه هم ناخوشایند نیست. برای من که اصلاً ناخوشایند نیست. اتفاقاً خیلی هم خوش آیند احوال من است. چنانچه اگرچندی کابوس از من روگردان شود، زندگی ام تهی و خالی از هیجان تب ولرز می شود؛ و ازآنجاکه تب نوعی حالت دفاعی بدن در برابر میکروب وارد شده در بدن است، من او را باکمال آرامش می پذیرم و میگذارم آن قدر به دفاع خود ادامه دهد تا بالاخره تمام رمق مرا از بین ببرد. حداقل این طور انسان خوشبختی هستم. چون ناقل میکروب نیستم. این همه تب که بخش عمده ای از دمای بدن مرا در طول عمرم شامل شده، همه میکروب های مفید و غیرمفید مرا نابود کرده و به این ترتیب گناه نقل وانتقال هیچ بیماری، گریبان مرا نمی گیرد. برای همین هم تب نوعی لذت ناگفتنی را در من ایجاد می کند و کابوس را به خاطر تب موجود در هستی اش، بی هیچ غرغشه ای می پذیرم.
خلاصه کتاب اتفاقا زندگی شد
اتفاقا زندگی شد که نوعی مونولوگ است، درباره یک مفهوم ساده در زندگی است این که چطور می شود که زمان حال و گذشته آدم تا این اندازه یکسان باشند. چه چیز در زمان متوقف شده که امروز و دیروزمان را یکی کرده و فردایمان هم لابد همان است. ماجرای این کتاب به همین سادگی است. هر چه عمیق تر شوی ساده تر می شوی، هرچه ساده تر شوی نیازهایت محدودتر می شود و هرچه محدودتر شوی کمتر سخن می گویی و اصلا گاهی چیزی برای گفتن نداری. این رمان گفتگوی بی تعارف یک نفر با خودش درباره زندگی است. زندگی ای ساده، انقدر ساده که دیگران تو را ابله تصور کنند.
فهرست مطالب کتاب
- اتفاقاً...
- من عاشق شدم
- من جابه جا شدم
- شروع زندگانی سگی
- من آدم شدم
- من به آن طرف زندگی رها شدم
شناسنامه کتاب اتفاقا زندگی شد
- نویسنده: رویا افشار
-
زبان: فارسی
- ناشر چاپی: نشر آواژ
- تعداد صفحات: 186
- موضوع کتاب:کتاب های داستان و رمان ایرانی
- نسخه الکترونیکی:دارد
- نسخه صوتی : ندارد
امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید و برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. همچنین شما نیز بهترین کتابی که تا حال مطالعه کرده اید، برای ما معرفی نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.