درباره کتاب چهل طوطی
سوکه سپتاتی، به معنی «هفتاد فسانه»، همان است که متن «چهل طوطی» را از آن داریم و نیز همان که فرنگی ها اسمش را به «طوطی سِحرشده» ترجمه کرده اند. به هرصورت این متن سانسکریت، اصل چهل طوطی است. کتاب، همچو هزارویک شب، دربارهٔ مکر زنان است؛ با همان سبک معهود این نوع کارهای اصلاً هندی؛ یعنی حکایت در حکایت. پر از پند و اندرز. با جمله پردازی های ساده و پرمعنی یعنی حِکم و امثال ــ به زبان حیوانات و از این قبیل. علاوه بر این که مرکز دایرهٔ همهٔ قصّه ها یک طوطی است. این کتاب ترجمه ای روان از داستان هایی است که یکی از منابع کتاب طوطی نامه هم بوده است.
خلاصه کتاب چهل طوطی
داستان، داستان مردی است که به سفر می رود و به عنوان حافظ و مصاحبِ زنش، طوطی خود را می گمارَد و زن هروقت قصدِ بیرون رفتن می کند، طوطی قصّه ای سر می کند تا او را منصرف کند.
درباره نویسنده کتاب چهل طوطی
جلال آل احمد (۲ آذر ۱۳۰۲ و براساس برخی روایت ها ۱۱ آذر، ۱۳۰۲، تهران - ۱۸ شهریور ۱۳۴۸، اسالم، گیلان) روشنفکر، نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی و همسر سیمین دانشور بود. آل احمد در دههٔ ۱۳۴۰ به شهرت رسید و تأثیر بزرگی در جریان روشنفکری و نویسندگی ایران داشت. نویسندگانی چون نادر ابراهیمی و غلامحسین ساعدی از او تأثیر گرفتند.جلال آل احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانواده ای مذهبی در محلهٔ سیدنصرالدین شهر تهران به دنیا آمد. وی پسر عموی آیت الله طالقانی بود. خانوادهٔ او اصالتا اهل شهرستان طالقان و روستای اورازان بود. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سید احمد طالقانی، به او اجازهٔ درس خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او تسلیم خواست پدر نشد.در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغ التحصیل گشت. او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن صرف نظر کرد. نخستین مجموعهٔ داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرده بود. او که تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهش های مردم شناسی، سفرنامه ها و ترجمه های متعددی نیز پرداخت. البته چون اطلاعات او از زبان فرانسه گسترده نبود، پیوسته در کار ترجمه از دوستانی مانند علی اصغر خبره زاده، پرویز داریوش و منوچهر هزارخانی کمک می گرفت. شاید مهم ترین ویژگی ادبی آل احمد نثر او بود. نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر، که نمونه های خوب آن را در سفرنامه های او مثل «خسی در میقات» یا داستان زندگی نامهٔ «سنگی بر گوری» می توان دید. در سال ۱۳۲۶ دومین کتاب خود به نام «از رنجی که می بریم» را همزمان با کناره گیری از حزب توده چاپ کرد که بیانگر داستان های شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از این خروج بود که برای مدتی به قول خودش ناچار به سکوت شد که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلم زدن بود.جلال آل احمد در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در چهل و پنج سالگی در اسالم گیلان درگذشت. پس از مرگ نابهنگام آل احمد، پیکر وی به سرعت تشییع و به خاک سپرده شد، که باعث باوری دربارهٔ سربه نیست شدن او توسط ساواک شد. همسر وی، سیمین دانشور، این شایعات را تکذیب کرده است، ولی شمس آل احمد قویا معتقد است که ساواک او را به قتل رسانده و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کرده است.جلال آل احمد وصیت کرده بود که جسد او را در اختیار اولین سالن تشریح دانشجویان قرار دهند؛ ولی از آن جا که وصیت وی برابر شرع نبود، پیکر او در مسجد فیروزآبادی جنب بیمارستان فیروزآبادی شهر ری به امانت گذاشته شد تا بعدها آرامگاهی در شأن او ایجاد شود و این کار هیچ گاه صورت نگرفت
قسمتی از کتاب چهل طوطی
چون شب دیگر فرارسید، «پرابهاواتی» در اندیشهٔ بیرون رفتن افتاد و معشوقی یافتن.
طوطی گفت: «اگر میل تفرّج داری، برو؛ امّا به شرط آن که زیرکی و هوشمندی «یاسوده وی» را داشته باشی و بتوانی خود را از هر خطر برهانی.»
پرابهاواتی پرسید: «چه گونه بود داستان یاسوده وی؟»
طوطی گفت: «اگر داستان او را برای تو بگویم و تو را در خانه بدارم، شاید قصدِ من کنی و گردنم را بزنی.»
پرابهاواتی پاسخ داد که: «در اندیشهٔ نتیجهٔ کار مباش! من به هرصورت باید داستانِ یاسوده وی را بشنوم.»
پس طوطی داستان را این گونه آغاز کرد:
«در روزگار پیش، شهری بوده است به نام «ناندانه» و امیری داشته است به همین نام. آن امیر پسری داشت «راجه سکهاره» نام. او را زنی بود به نام «ساسی پرابها». روزی از روزها، این زن را مردی به نام «دهاناسنه» دید و به سختی سخت عاشق او شد و در این عشق چنان سوخته و شیفته بود که عاقبت مادرش ـیاسوده وی ــ از حال و روزگار پسر خبردار شد. عاقبت، روزی ماجرا را از پسر خویش پرسید. پسر با آه و اشک فراوان داستان عشق خویش بگفت و به شرح آورد که معشوق او عروس امیر است و در راه وصال چه مشکل ها است و در این هجران، چه ناتوانی ها. «یاسوده وی» پس از شنیدن داستان به پسر گفت: «غم مخور و آرام باش تا ببینم چه می توان کرد.»
پس روزه بداشت و لباس های نیکو پوشید و نزد «ساسی پرابها» رفت و با خود سگی (یا روباهی) ماده بُرد. نخست خود را غمگین ساخت و پس «ساسی پرابها» را به کناری کشید و از او پرسید: «این ماده سگ را می بینی؟ من و تو و او، پیش از این ها خواهران بوده ایم. خود من یکی از آن سه خواهرم، در پذیرفتنِ عشّاق تردید روا نمی داشتم؛ امّا خواهرمان چنین نبود و ابداً کاری به کارِ مردها نداشت و از آنان دوری می گُزید و اکنون بنگر که به چه روزی افتاده. ناچار است در پوست این ماده سگ به سر بِبَرد و به یاد گذشته همیشه غمین باشد. تو نیز اگر سرِ پذیرفتنِ عشّاق خویش نداری، بدان که روزی به یاد گذشته خواهی افتاد و پشیمانی خواهی خورد. امّا من به هیچ وجه علّتی ندارد که به یاد گذشته بیفتم و پشیمانی بِبَرم؛ زیرا که از زندگی آن چه توانسته ام لذّت بُرده ام.
شناسنامه کتاب چهل طوطی
- نویسنده: جلال آل احمد
- انتشارات: مجید
- تعداد صفحات:72
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد